۱۳۸۵/۰۵/۲۰

زبان گفتمان:

چند روز قبل از عزيمتم به خارج کشور برای خداحافظی به ديدن يکی از اساتيد دانشگاه تهران که از بستگان است رفتم. بعد از خوش و بش پرسيد:

- برای زندگی در خارج از کشور آمادگی لازم را مهيا کرده‌ای يا همينطور ديمی ميخواهی به خارج بروی؟

گفتم: آره. زبان انگليسی‌ ام فول است و معنی بوک با ويندو را خوب ميدانم.

گفت: منظورم اين چيزها نيست. فحش محش چی بلدی؟!

با تعجب گفتم: اگر منظور شما فحش انگليسی است که کار ساده‌ای است. اين خارجی ها فقط يک کلمه ”فاک “را بعنوان مايه اصلی فحش دارند و کافی است يک ing به آن اضافه کنی و لابلای کلمات جمله يک در ميان قرار دهيد ميشود فحش خارجی.

در مورد فحش های فارسی هم در حد ”پدر سگ“ و ” خاک تو سر“ و اينجور چيزها بلدم. اصلا فحش بلد بودن چه ربطی به خارج کشور دارد؟

گفت: تو خبر نداری. بلد بودن فحش های خوارمادر از نان شب هم واجب تر است. بدون اين چيزها زندگی در خارج از کشور جهنم است. اصلا تو چطور ميخواهی با هموطنان ايرانی‌ات ارتباط برقرار کنی و گفتمان داشته باشی؟! زبان گفتمان در خارج از کشور فحش های خوار مادر است. تلویزیون​های لوس آنجلسی را دیده​ای؟

گفتم: خب. حالا ميفرماييد چيکار کنم؟

گفت: برو يک دوره فشرده فحش‌های آبدار را بگذران بعد برو خارج. البته اين رشته تحصيلات تکميلی زبان و ادبيات فارسی را دانشگاه تهران ندارد. برای يادگيری آن بايد به ميدان شوش و چهارراه مولوی و دروازه قزوين و اينجور جاها بری و مدتی را با راننده تريلی‌ها و شاگرد شوفرها بگذرانی تا کم کم در اين رشته فارغ التحصيل بشی.

راستش من اين توصيه استادم را پشت گوش انداختم و قبول نکردم. علتش هم اين بود که چون من يه خورده سفيد و تپل و مپل هستم ترسيدم خدای ناکرده در حين آموزش ترتيبمان را هم بدهند. اين بود که همينطوری بدون آمادگی به خارج آمدم.

ولی اينروزها افسوس ميخورم که ايکاش حرف استاد را گوش ميدادم و ميرفتم يک مدتی اين دوره را ميگذراندم. واقعا بدون فحش خوار مادر زندگی در اینجا مشگل است. اينجا زبان گفتگوهای صميمی و ايجاد تفاهم هم چيزی نيست جز فحشهای خوار مادر.

از بچگی بما ياد داده بودند که فحش دادن کار آدمهای بی کلاس و حمال و چاقو کش و قاتل و دزدهاست ولی تازه فهميدم همه آن حرفها کشک بوده. استدلال بايد همراه فحش باشد. آنهم نه فحشهای معمولی . فحش بايد آنقدر آبدر و قوی باشد که طرف مقابل شلوارش را از ترس خيس کند.

ظاهرا بايد برگرديم ايران. بايد برويم دروازه غار يا دروازه دولاب. حتما اين رشته را دارند. مدارکم را برايشان فرستادم تا پذيرش بدهند. بايد رفت. اگر ترتيبمان را هم دادند ديگر اشکالی ندارد. مُردن که نيست. چند دقيقه بيشتر طول نمی کشد. در عوض فحش خوار مادر ياد ميگيريم و وقتی برگشتيم اينجا با هم بهتر گفتمان ميکنيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا