۱۳۸۵/۰۶/۲۱

چرا از ايران خارج شدم(۳):

از ديگر دلايل ترک ميهن عزيزمان ايران میتوان فرار از خشونت را نام برد

اصولا لازمه زندگی در ايران داشتن مهارت در ورزشهای رزمی و جنگ و گريز و عمليات پارتيزانی است. شما بايد خيلی خوش شانس باشيد که کارتان به دعوا ی خیابانی و درگيری فيزيکی نکشد. تقريبا در همه امور عادی و روزمره ممکن است دعوا و دست به يقه شدن همراهش باشد. از رانندگی توی خيابان بگير تا روابط همسايگی و خريد و فروش منزل و نقد کردن چکهای بلامحل همه اينها بدون دعوا ميسر نيست.
مثلا در همه شهرهای دنيا برخورد دو ماشين در خيابان و اصولا تصادف دو خودرو امزی است متداول ولی در ايران بمحض وقوع تصادف و تا قبل از آمدن پليس راهنمايی و رانندگی برای کشيدن کروکی بايد از فرصت استفاده کرد و حسابی بزن بزن راه انداخت. مردم رهگذر هم ميتوانند در اين امر خير مشارکت کنند و يک مشت يا لگدی حواله يکی از طرفين نمايند. اينگونه دعواها معمولا اينجوری شروع ميشه:
صرف نظر از اينکه چه کسی مقصر است راننده طرف مقابل از ماشين پياده ميشود و نگاهی به سپر ماشينش انداخته و به شما ميگويد: مگه کوری عمو! ماشين به اين گندگی رو نديدی؟
خب. اگر شما چيزی نگوييد طرف خيال ميکند پس حتما شما مقصريد و در ضمن سوسول هم هستيد و لذا از نجابت شما سواستفاده کرده چند تا فحش خوار مادر هم نثار تان ميکند و اگر شما خدای ناکرده​ ناپرهيزی کنيد و بگوييد: حرف دهنت رو بفهم! خودت کوری! که دیگه وای بحالتان.
جواب دادن همان و شروع عمليات رزمهای تن به تن همان.

اينجاست که بايد گفت برای اينکه در ايران زندگی نسبتا راحتی داشته باشيد بايد کتک خور شما ملس باشد يعنی نبايد استخوانهای شما اينقدر ترد و شکننده باشد که با اولين ضربه بوسیله آچار چرخ خرد شود بايد پوست​تان خيلی کلفت باشد تا آمادگی لازم برای ادامه زندگی روزمره و کتک کاريهای بعدی را داشته باشيد.

مثال ديگر: آقا ما اشتباه کرديم و از روی دلسوزی مبلغی را به يکنفر قرض داديم تا گرفتاریش حل شود و بابت آن يک چک بتاريخ مثلا يکماه بعد گرفتيم. چند ماه گذشت و آن چک برای ما پول نشد. به هرکس گفتيم توصيه کرد : برو يقه شو بگير و يک فصل حسابی او را بزن تا حالش جا بياد و الا از طريق شکايت و دادگاه به پولت نخواهی رسيد.

برای هرکار کوچکی دعوا و زد و خورد لازم است. اگر شما روحيه جنگی و خشونت و پرخاشگری نداشته باشيد کلاهتان پس معرکه است و ول معطليد!. من اينقدر صحنه​های عجيب و غريب از زد و خوردهای وحشتناک بين افراد بخاطر مسائل جزئی ديده​ام که اگر بخواهم آنها را بنویسم يک کتاب قطور می​شود. مثلا يک بار توی صف پمب بنزين بودم ناگهان ديدم دوتا ماشين جلويی بخاطر اينکه کدام زودتر بنزين بزند به سر و کول هم پريدند و چهار نفر به سر یک نفر ریختند و با زنجير (مخصوص قفل کردن فرمان) طرف مقابلشان را غرق خون کردند. ما هم توی ماشين شاهد ماجرا بوديم. ترسيديم جلو برويم که يکی از همان ضربات زنجير برای هفت پشتمان بس است! این بود که هرکس از ما جلو میزد چیزی نمی​گفتیم!

زد و خورد فيزيکی بين خانمها هم حکايتی دارد که جداگانه خواهم نوشت. ولی همين را بدانيد که روحيه خشونت طلبی داشتن بصورت عميقی در جامعه ما وجود دارد که شاید قرنها لازم است تا اصلاح شود.

من اطلاعی از وضعيت اجتماعی ديگر کشورها ندارم ولی در اين کشور کانادا تا بحال دعوای فيزيکی و زد و خورد و بزن بزن نديده​ام. در اينجا جواب فحش فحش است و نهايتا تلفن به پليس. همين امروز شما هم ميتوانيد امتحان کنيد. من خودم چند بار اين کار را کرده​ام. برويد توی خيابان و همينطوری بيخود و بی​جهت به يکنفر فحش بدهيد! دو حالت دارد: طرف يا فکر ميکند شما قاطی کرده​ايد و مخ تان عیب کرده که در اينصورت لب ولوچه​اش را کج نموده و شانه​هايش را به بالا حرکت ميدهد و چيزی نميگويد و رد ميشود. يا اينکه شروع ميکند به مقابله مثل کردن و فحش دادن. در اين حالت اصلا نترسيد. شما هم فحش بدهيد. او هم فحش ميدهد ولی اصلا جرات ندارد بطرف شما بيايد. آخرش هم خسته ميشود و غرغرکنان می​رود.
ملاحظه ميکنيد که برخورد فيزيکی و دست به يقه شدن و با لگد به زير شکم طرف زدن یا با مشت زیر چشم دیگری بادمجان کاشتن در اينجا معنايی ندارد.
ما اگر ميخواهيم زندگی آرامی داشته باشيم بايد روحيه خشونت را از جامعه خودمان ريشه کن کنيم.
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا