۱۳۸۵/۰۸/۱۹

اخلاق حرفه​ای:

فرض کنيد خدای ناکرده خانه شما آتش گرفته. سراسيمه به آتش​نشانی زنگ ميزنيد کسی گوشی را برنمی​دارد ولی در عوض اين نوار ضبط شده را ميشنويد:
«همشهری عزيز. بدليل پرداخت نکردن حقوق و اضافه​کاری توسط شهرداری از خاموش کردن آتش تااطلاع ثانوی معذوریم. بگذارید خانه​تان خاکستر شود.»

فرض کنید خدای نکرده یکی از بستگان شما در اتاق مراقبتهای ویژه بستری است و با مرگ دست و پنجه نرم میکند و شما از پشت دیوار شیشه​ای ضربان قلب او را که بر روی مانیتوری بصورت منحنی​های کج و معوج دیده میشود با اضطراب و دلهره نظاره​گر هستید. در همین موقع پزشک جراح از اتاق بیرون میاید و خطاب به شما میگوید: یا بقیه پول درمان را پرداخت کنید و یا اینکه ماسک اکسیژن را از روی صورت بیمار برمیدارم و او را میفرستم جهنم!

فرض کنید خدای ناکرده دست یا پای شما در اثر حادثه​ای شکسته شده . برای مداوا پیش شکسته بند میروید و آنرا گچ میگیرند. یک ماه بعد برای ادامه مداوا به همان شکسته بند مراجعه ميکنيد ولی در مورد اجرت کار با طرف دعوايتان ميشود. طرف هم لج ميکند و ميگويد: حالا که بقيه پول را نميدی ميزنم دوباره دست يا پايت را ميشکنم تا مثل روز اول بشه!

فرض کنيد خدای ناکرده کارتان به دادگاه افتاده. برای تسهيل کارها مجبوريد وکيل بگيريد. بخشی از پول را اول ميدهيد و بقيه را منوط به ابلاغ نهايی رای دادگاه و حصول نتيجه ميکنيد. در روز دادرسی وکيل به شما ميگويد: حالا که پول مرا نميدی من هم عليه تو حرف ميزنم تا به زندان بيفتی و يه خورده آب خنک بخوری!

فرض کنيد شما ساختمانی را میخواهید بسازید. برای اینکار به يک مهندس يا معمار رجوع ميکنيد. در جريان ساخت بين شما و آن مهندس يا پيمانکار اختلاف مالی ايجاد ميشود. مهندس يا معمار هم لج ميکند و ميگويد: حالا که پول مرا نميدی من هم يکی از ستونهای ساختمان را خراب ميکنم تا سقفش ببريزد سرت و حالت جا بياد!

فرض کنيد خدای ناکرده سارق و يا دزد ی به خانه شما وارد شده و قصد سرقت اموال شما را دارد. به پليس زنگ ميزنيد. يکی از آنها ميگويد: چون قرارداد ما را تمديد نکرده​اند ما در حال اعتصاب هستيم و نميتوانيم کاری برای شما انجام بدهيم. خودتان با يک چوبی چيزی حساب درد را برسيد.

خسته شديد از بس فرض کرديد؟
ديگه فرض نکنيد چون الان توضیح میدهم:

حتما توی اخبار بارها شنیده یا خوانده​اید که فلان شرکت معتبر اتومبیل​سازی مثلا همه مدلهای سال قبل خود را بدلیل اشکال در سیستم ترمز و یا خطر احتراق در باک بنزین جمع​آوری کرده و یا فلان شرکت تولید کننده شکلات از همه مردم درخواست میکند که از مصرف فلان محصول مشخص بدلیل ایجاد مسمومیت خودداری کرده و آنها را برگردانند و مثالهایی از این قبیل.

راستی چرا این اتفاقات در کشور ما رخ نمیدهد؟ چرا مثلا یکبار ما نشنیدیم که ایران خودرو بگوید مثلا پیکان​های تولیدی ما را برگردانید. فراموش کردیم سیستم ترمز نصب کنیم و یا یادمان رفته برای آنها اگزوز یا میل لنگ یا فرمان بگذاریم ؟!
اگر چنین اشتباهاتی رخ دهد مسئولین میگویند: این سوسول بازی​ها چیه؟ مردم ما خودشان یه پا مکانیک​اند. پیش هر بقالی بروید قطعات یدکی پیکان را دارد و آن قطعه فراموش شده را خودشان بلدند نصب کنند.
این اشکال برمیگردد به فرهنگ ما. ما خودمان را محور همه تصمیمات میدانیم و لذا هم خودمان به تنهایی قانون وضع میکنیم و هم شخصا آنرا اجرا میکنیم و هم در نحوه اجرا آن نظارت میکنیم!
نتیجه این میشود که به اخلاق حرفه​ای پایبند نیستیم. و برای احقاق حقوقمان دست به هرکار غیر اخلاقی نیز میزنیم.
جامعه شهرنشینی بدون رعایت اخلاق حرفه​ای تبدیل میشود به جامعه میرزا قلی خانی. یعنی هرکس طبق تشخیص خودش میگیرد و می برد و می​دوزد. به این میگن اخلاق خرتو خری.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا