۱۳۸۶/۰۲/۳۱

تاثيرگذارها:

تاثيرگذارها:

حتما خبر داريد يک بازی نه چندان بامزه در وبلاگستان راه افتاده که افراد و عواملی که در شکل​گيری شخصيت فرد موثر بوده​اند را می​نويسند. بی​مزگی اين بازی در مشکل بودن «موضوع آن» است و به​خاطر همين است که مثل بازی قبلی همه​گير نشده است.
با اين وجود٬ از آنجايی که نويسنده خوش قلم و با قريحه «نقطه ته خط » ما را به اين بازی دعوت کرده٬ چند روزی توی اين فکر بودم که طنزی در اين باره بنويسم ولی الان نظرم عوض شد و ميخواهم جواب اين سوال را بصورت نوشته​ای غم​بار و تاسف​آور بنويسم تا شما هم متاثر شويد:

عواملی که عميقا بر من تاثيرگذار بودند عبارتند از:

- انقلاب:
جريان اين موضوع اينطوری بود که اولش ما انقلاب کرديم ولی بعدا قضيه برعکس شد.
اين انقلاب بدجوری روی ما اثر گذاشت. تمام ساختار فکری و نظام اعتقادی ما را بهم ريخت. قبل از انقلاب ما خيال ميکرديم «تا شاه کفن نشود٬ اين وطن وطن نشود» و واقعا باور داشتيم که «ديو چو بيرون رود فرشته درآيد» ولی زهی خيال باطل. انقلاب به من و امثال من نشان داد که چقدر اشتباه ميکرديم.
انقلاب برای من معلمی بود سنگدل که همه مشق​های نوشته شده​ام را خط ميزد و دفتر باورهايم را پاره ميکرد. او ميگفت در امتحانات آخر سال نمره​ها بر اساس لياقت است و نه رفاقت٬ ولی بی​انصاف در آخر سال به همه تنبل​های کودن نمره بیست داد ولی به ما حتی نمره خودمان را هم نداد.
ميگفت: در حکومت اسلامی٬ هيچ پستی به روحانيون واگذار نميشود٬ ولی بعدا ديديم که نه تنها چنين نشد بلکه کل اختيار و عنان يک مملکت را دادند به يک نفر روحانی بدون هيچگونه پاسخگويی و محدوديت. مطلقه و مادام العمر.
انقلاب بزرگترين تاثير گذار بر ساده​انگاری ما بود. انقلاب به من آموخت که از یک معلم اخلاق باید پرهیز کرد زیرا هم اوست که در برابر وسوسه​های شیطان تاب تحمل ندارد و اگر فرصتی بیابد ترتیب خودت و ناموست را خواهد داد. انقلاب به من آموخت که يک مرجع تقليد که بايد احکام خدا را استخراج کند چگونه در برابر نامردمی​ها سکوت ميکند و چه بسا لازم باشد حق را باطل جلوه ميدهد.
انقلاب بمن آموخت که بعضی از انسان​ها چقدر زود رنگ عوض ميکنند و چه ماهرانه ديگران را فريب ميدهند. طرف رنگ جبهه و جنگ را نديده ولی امروز چفيه می​بندد و جلوی ناموس مردم را می​گيرد و برای آنها مزاحمت ايجاد ميکند. گذاشتن ريش و پوشيدن پيراهن يقه آخوندی و تملق​گویی و چاپلوسی از ابزارهای اوليه رسيدن به يک پست و مقام دولتی است.
اين چيزها را انقلاب به من آموخت. من قبلا آنها را نمی​دانستم.

-جنگ ايران و عراق:
وقتی صدام ميهن عزيز ما را مورد تجاوز قرار داد و خبر تجاوز به زنان هويزه را در اخبار شنيدم٬ راهی جبهه شدم. بدعهدیها و نابرابريهای حاکمان باعث نشد تا روحيه ميهن پرستي و دفاع از آب و خاک در ما کشته شود. هرموشک که به درفول اصابت ميکرد مانند تيری زهرآگين بود که به قلب و روح ما فرود می​آمد. خرمشهر زيبا و خاطره​انگيز که زمانی نگين خليج فارس بود بدست بيگانه افتاد. جمعی از بهترين جوانان اين مملکت که همگی دانشجويان دانشگاههای تهران بودند در اطراف هويزه به محاصره ارتش عراق درآمدند و قتل عام شدند. چه کسی ميتوانست در برابر اين اتفاقات بی​تفاوت باشد؟
جنگ طولانی عراق بسياری از سرمايه​های اين مملکت را از بين برد. هيئت​های مختلفی از سراسر دنيا برای ترغيب ايران به آتش بس وارد ايران ميشدند. از ياسر عرافات بگير تا محمدعلی کلی و اسقف​های کليساهای کاتوليک. هيچکدام نتوانستند حريف لجبازی و کم​خردی رهبران ايران شوند. همان اوايل جنگ٬ يکی از رهبران دنيا گفته بود که اين جنگ برنده ندارد٬ بهتر است عاقل باشيد و بيش از اين ادامه ندهيد.
بمباران هوایی٬ آژير قرمز٬ گريه و شيون زنان و بچه​ها٬ نگاههای معصومانه کودکان ٬کمبودها و ضف​های طويل برای اجناس کوپنی٬ هيچ​يک نتوانست به ما بياموزد که شعار « جنگ جنگ تا پيروزی » يک شعار توخالی و بدور از واقع​گرايی و خردمندی است. رهبران ما به ملت هرروز نويد پيروزی حق بر باطل را ميدادند و جوانان را برای جانفشانی در راه خدا ترغيب ميکردند.
دقيقا در همان زمانی که ساده​دلانی مثل من در جببهه​های غرب و جنوب خون و دل ميخوردند و به خيال خويش از مملکت و ناموس خويش دفاع ميکردند٬ آقازاده​ها در تهران از راندهای دولتی استفاده کرده و يک شبه بار خود را می​بستند. بسياری از آنها در زمان جنگ ٬ با ارز دولتی(هفت تومانی)٬ جنس وارد کردند و به قيمت بازار سياه فروختند.
اينگونه بود که بعد از جنگ ٬ بافت جمعيتی شمال تهران کاملا تغيير کرد. از میان قصرها و خانه​های مجلل٬ آدمهايی بيرون می​آمدند با يک من ريش و ظاهر مذهبی. پشت رل ماشين​های شيک و آخرين مدل کسانی را ميديدی که قيافه روستايی داشتند و فرهنگ بربريت. آقايان حسابی بار خودشان را بسته بودند همان زمان که ما را به جنگ و ايثار سرگرم کرده بودند.
اين چيزها باعث شد که جنگ بيشترين تاثير را روی من بگذارد. ديگر من گول هيچ اتفاقی شبيه جنگ را نخواهم خورد. قرار نيست ما جانمان را بدهيم و آقايان حال کنند.

- زندان
خاطراتم از زندان را بصورت طنز نوشته​ام. یک روزی هم اگر حالی بود بصورت جدی خواهم نوشت.

- مهاجرت:
در اين مورد هم بعدا می​نويسم. نوشته​های طولانی را کسی نمی​خواند. پس بهتر است سخن را در همين جا کوتاه کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا