۱۳۸۶/۰۴/۰۷

خبر خوش بنزینی:

خبر خوش بنزینی:

برادران و خواهران عزیز!
به فضل الهی و به مدد دعای خیر مقام معظم رهبری٬ و به کوری چشم دشمنان اسلام٬ مشگل کمبود بنزین حل شد و ما در این زمینه به خودکفایی کامل رسیده‌ایم و حتی از فردا حاضریم به تمام جهان بنزین صادر کنیم و مشکلاتشان را مجانی حل نماییم.

موضوع از این قرار است : همان دانشمند هسته‌ای ما که قبلا موفق شده بود در زیر زمین منزلشان انرژی هسته‌ای تولید کند و با لوازم و وسایل ابتدایی نیروگاه هسته‌ای بسازد٬ دیشب موفق شد در مستراح منزلشان تصفیه خانه ایجاد کند و بنزین تولید نماید.
این دانشمند هسته‌ای و بنزینی عزیز که متوسط سنش شانزده سال است بدون ذره‌ای کمک خارجی و فقط با اتکا به هوش و استعداد خدادادی خود الان درحال پرکردن ظروف مختلفی همچون آفتابه٬ لگن٬ دبه٬ شیشه نوشابه و غیره است.
این تصفیه خانه با حداکثر ظرفیت اسمی خود در حال تولید است. هم‌اکنون عده‌ای تند و تند به این دانشمند عزیز آب و چای و نوشابه میدهند و او هم تند و تند آفتابه‌ها را پر میکند و به بازار عرضه می‌نماید.

بزودی عکسهای مربوط به این فن‌آوری منتشر خواهد شد.

پی نوشت: نگفته بودم؟ بفرما شاهد از غیب رسید. این هم لینکش

۱۳۸۶/۰۴/۰۶

توطئه نئوکان‌ها


توطئه نئوکان‌ها :


چند روز پیش به خامنه‌ای هشدار دادم که «خطر جدی است. بجنب! خاک تو سر!» ولی ظاهرا مثل این است که وبلاگ مرا نمیخواند. بفرما این هم نتیجه‌اش!
گروههای سلطنت‌طلب مثل سازگارا و گنجی و شیرین عبادی ورفسنجانی در اجلاس پاریس نشستند و برای براندازی جمهوری اسلامی توافقاتی کردند که آثارش را در اغتشاشات پمپ بنزین‌ها دیدید.
بر اساس جستجویی که در اینترنت کردم متوجه شدم که رضا پهلوی با دیک چنی در یک پمپ بنزین درتگزاس ملاقات داشته و از او یک وانت آفتابه هدیه گرفته تا با توزیع مخفیانه آنها در بین مردم٬ مقدمات براندازی جمهوری اسلامی را فراهم کند.
متاسفانه این کمپین یک میلیون امضا هم که بودجه‌شان را آقای ریچارد پرل میگیرند٬ همه پولها را صرف خرید لوازم آرایش کرده‌اند تا خودشان را خوشگل کنند و جمهوری اسلامی را که دمکراتیک ترین حکومت در جهان است سرنگون کنند درستی این ادعا را هم میتوانید با جستجو در اینترنت پی ببرید..
الان رادیو فردا و روز آنلاین مرتب روی این مسئله استراتژیک آفتابه‌ها پروپاگاندا میکنند. احمدی نژاد احمق هم نمی‌داند چکار کند. او بدون آفتابه به مستراح میرود و همین باعث شده که چهره شاهرودی خراب شود.

آه. این خط و این نشان. در آینده معلوم خواهد شد که این آفتابه‌ها مستقیما از توالت‌های کاخ سفید برای برهم زدن اوضاع ایران وارد شده‌اند .
(رونوشت: آقای حسین شریعتمداری جهت درج اعترافات عوامل دستگیرشده در اغتشاشات به جاسوسی برای سازمان سیا و موساد)

۱۳۸۶/۰۴/۰۴

تهرانتو٬ شهر مشاورین املا

تهرانتو٬ شهر مشاورین املاک:

تورنتو یکی از جاهایی است که ایرانیان زیادی را در خود جای داده است بطوریکه گاهی اوقات آدم خیال میکند در تهران زندگی میکند با همان فرهنگ و خصلتها.
خدا نکند یکی از ما ایرانی‌ها کاری کند که بقول معروف کارش سکه شود٬ آنوقت است که بقیه هموطنان عزیز حمله میکنند و میخواهند همان راهی را بروند که او رفته است. بدون درنظر گرفتن شرایط و تحولات زمانی.
درتاریخ بیهقی نوشته‌اند که در ایام گذشته٬ جمعیت ایرانی‌ ساکن تورنتو ابتدا به رقابت از یکدیگرجملگی وارد کار پیتزایی شده بودند. بعضی از آنها پول‌دار شدند و به امریکا رفتند و برخی ورشکست شدند و به لقا الله پیوستند. اما بعدا یکی از آنها وارد کار مشاوره املاک شد و ناگهان پیشرفت کرد و حسابی پولدار شد. از آن تاریخ تاکنون اکثر ایرانیان ساکن تورنتو «مشاور املاک» شده‌اند. یعنی از هر پنج نفر ایرانی ساکن تورنتو لااقل چهارتا و نصفی از آنها شاغل در امر مشاره املاک هستند و آن نصف باقیمانده هم میخواهد در اولین فرصت وارد این حرفه شود.
باور کنید وقتی آدم بعضی از نشریات و مجلات فارسی زبان اینجا را ورق میزند٬ از دیدن این همه عکس‌های جورواجور مشاورین املاک خنده‌اش میگیرد . یکی نشسته٬ یکی ایستاده٬ یکی دولا شده٬ یکی دراز کشیده٬ یکی کج ایستاده٬ یکی زل زده به دوربین....خلاصه حکایتی است. بیا و ببین..
قیافه‌ها و فیگورهایی که گرفته‌اند دیدنی است. معمولا آقایان٬ یک قیافه شش در چهار میگیرند و برای افه آمدن در حالیکه مثلا در حال تلفن کردن هستند عکس می‌اندازند. راستش من که هنوز فلسفه عکس گرفتن با گوشی تلفن را نفهمیدم.
خانم‌ها هم که قربانشون بروم٬ اولا عکس بیست سی سال قبل خودشان را انداخته‌اند مثل هلو!. آرایش غلیظ٬ موها طلایی٬ چشم‌ها خمار و فریبنده٬ دکمه یقه تا زیر دوگنبدان پایین و.... خلاصه بیست بیست! بطوریکه آدم با دیدن این عکس‌ها هوس میکند بجای یک آپارتمان دو سه تایی بخرد!
ولی وقتی با این علیا مخدره‌ها ملاقات میکنی٬ از هرچی ملک و املاک توی تورنتو سیر میشی و با خودت میگی: زنده باد اجاره نشینی و خوش نشینی.

حالا نحوه تبلیغاتشان هم جالب است. مثلا یکی از همین شهین خانم‌ها یا مهین خانم‌ها که تازه ساکن کانادا شده‌ و اخیرا لایسنس مشاوره املاکی را گرفته برداشته زیر عکسش نوشته:
«شهین خانم فلانی با ۲۷ سال سابقه در امر خرید و فروش!»

آخه یکی نیست بگوید: کدام ۲۷ سال؟ اصلا خرید و فروش چی؟ آیا مثلا زمانی هم که در ایران می‌رفتی از سبزی‌فروش محله‌تان گوجه فرنگی میخریدی را هم جزو سوابق تخصصی خود حساب کرده‌ای؟

۱۳۸۶/۰۴/۰۳

مشاور اقتصادی:

مشاور اقتصادی:

بسمه تعالی




برادر گرامی جناب آقای مش کاظم ساطورزاده
قصاب محترم محله ما و حومه

نظر به سوابق ارزشمند جنابعالی در امور داد و ستد و امور اقتصادی ٬ جنابعالی را با حفظ سمت بعنوان مشاور عالی رئيس جمهور در امور اقتصادی و طرح​های زير بنايی منصوب می​نمايم.
اميد واثق دارم جنابعالی با اتکال به خداوند و تبعيت از رهنمودهای مقام معظم رهبری و با استفاده از تجربيات و خلاقيت خود٬ کليه امور اقتصادی کشور اعم از بانکها٬ سازمان برنامه و بودجه٬ بازار بورس٬ وزارت اقتصاد و دارايی و ديگر سازمانهای مشابه را زير نظر گرفته و در صورت صلاحديد همه آنها را در مغازه قصابی خود ادغام فرماييد.

مهمترين موضوعی که لازم است شما بدان اهتمام جدی و شايسته داشته باشيد شکوفايی اقتصاد و کاهش نرخ تورم و حل مشگل بيکاری است. من هنوز در مورد طرح قبلی شما مبنی بر داير کردن بساط جيگرکی در جلو بانک مرکزی خيلی خوشبين هستم. انشالله با راه​اندازی جيگر و دل و قلوه فروشی در خيابان فردوسی گام بزرگی در اعتلای اهداف مقدس انقلاب برخواهیم داشت. اینکار هم باعث ايجاد درآمد و تبعا شکوفايی اقتصاد خواهد شد و هم باعث نشاط و شادابی مردم در حال عبور از آنجا. اگر این طرح در مراحل اولیه موفق باشد قول میدهم جلوی همه سفارتخانه​هایمان در خارج از کشور شعبه​ای از بساط جیگرکی دایر کنیم تا علاوه بر کار فرهنگی باعث سرازیر شدن ارز نیز گردد و در نتیجه ارزش ریال در برابر دلار بالا رود و تولید ناخالص ملی افزایش یابد.

از خداوند متعال موفقيت روافزون شما را خواهانم

راستی داشت يادم ميرفت. لطفا يک کيلو گوشت چرخ کرده و دو کيلو گوشت گوسفندی بدون استخوان برای ما حاضر کن تا عصر موقع رفتن به منزل بيايم و ببرم.

رياست جمهوری ايران
محمود احمدی​نژاد


۱۳۸۶/۰۳/۳۱

چگونه به اورگاسم برسيم؟

چگونه به اورگاسم برسيم؟

از آنجايی که اين روزها بعضی از بلاگرهای عزيز برای روشن کردن اذهان ما٬ سنگ تمام گذاشته و مسئله مهم و حياتی اورگاسم را برايمان تشريح کرده​اند٬ من هم بخاطر اينکه از قافله عقب نمانم به زبان ساده تجربيات خودم را بيان ميکنم. اميد است اين نوشته راهگشای مشکلات خانم​های عزيز و محترم گردد:

چگونه به ارگاسم کامل برسيم؟
خانمهای عزيز! جواب اين سوال خيلی ساده است. به ارگاسم رسيدن مثل کشک بادمجان درست کردن است. به همين سادگی. الان برايتان شرح ميدهم.

ابتدا مواد لازم:

- اتاق خالی: يکعدد
- تختخواب دونفره: يکعدد
- مرد: يکعدد ( دقت کنید رسیده و تازه باشد و گندیده نباشد)
- کاندوم بدون سوراخ : يک بسته
- مواد چرب کننده: يک قاشق مرباخوری
- کشک ٬ نمک و فلفل و زردچوبه : به مقدار کافی

ابتدا پوست مرد را مثل بادمجان بکنيد. یعنی لباسهایش را دربیاورید. بعد با آب ولرم آنرا خوب شستشو بدهيد تا تميز و پاکيزه شود. منظورم لباس​ها نیست بلکه بادمجان است. خوب آن را شستشو دهید و سپس بگذارید خشک شود. مطابق ذائقه خودتان مقداری کشک٬ ادویه٬ نمک و فلفل یا شکلات و عسل به آن بزنید و بگذارید خوب جا بیفتد.
حالا مقداری روغن یا مواد چرب کننده را داخل ماهی تابه خودتان به آرامی بمالید.
اکنون شروع کنید به حرارت دادن مرد یا همان بادمجان پوست کنده. عجله نکنید. شعله گاز را زیاد نکنید. آهسته و آرام حرارت بدهید تا پشت و رویش سرخ و تفتیده شود.
اکنون غذای شما آماده است. میتوانید میل کنید.
آخ یادم رفت. کاندوم را باید قبل از این کارها ٬ نیم ساعت توی آب و نمک می​خواباندید تا خوب مثل برنج صدری قد بکشد و قابل استفاده باشد.
حالا با خوردن این کشک بادمجان٬ خودبخود یک اتفاقاتی میافتد و یک مکانیسمی در بدن شما ایجاد میشود که به ارگاسم کامل می رسید و همه مشکلات عالم حل میشود و اسلام پیاده میشود.
موفق باشید.

۱۳۸۶/۰۳/۳۰

مصاحبه اختصاصی با آقای خاتمی:


مصاحبه اختصاصی با آقای خاتمی:

در پی انتشار فيلمی از دست دادن آقای خاتمی با زنان نامحرم که منجر به از بين رفتن اسلام عزیز شد٬ برآن شديم تا با ايشان مصاحبه​ای داشته باشيم و شرح ماجرا را از زبان خود ايشان بشنويم:

خبرنگار- جناب آقای خاتمی! بابا ايوالله! چشم​مان روشن! حالا کارتون بجايی رسيده که با زنان اجنبی دست می دهيد! خب. امروز با خانمها دست میدی لابد فردا میخوای سیگارهم بکشی؟واقعا که!
خاتمی- باباجان اينها شايعه است باور نکنيد. اينها برای اين است که ما توی انتخابات رای نياوريم. اصلا آن فيلم مونتاژ است.

خبرنگار- ممدجان! با ما هم آره؟؟ ما خودمون ختم روزگار هستيم. اونوقت برای ما اين حرفا رو ميزنی؟ مونتاژ کدومه؟ ديگه از اين حرفا نزنی ها! مردم به ما ميخندند.
راستش را بگو. نترس. اگر راستش را بگی قول می​دهم به کسی نگويم. فقط توی وبلاگ می​نويسم.
خاتمی- قول ميدی؟
خبرنگار- آره. قول مردانه- زنانه ميدم.
خاتمی- راستش...چيزه... ميدونی.... همش تقصير این خانم​هاست. معمولا خانمها تا آدم را می​بينند٬ زرتی دست​شون را بطرف آدم دراز ميکنن. تو خودت را بزار جای من. وقتی يک خانوم جوان دست نرم و لطيفش را مي​آورد پيش تو چيکار ميکنی؟
خبرنگار- من نه تنها دست ميدم بلکه در بعضی مواقع لپ طرف را هم ميکشم.
خاتمی- خب. بارک الله. من هم ميخواستم اين کار رو بکنم ولی ديدم درچارچوب قانون اساسی و تبعيت از ولايت فقيه نيست نکردم والا دلم ميخواست لپ​اش را هم بکشم و به او بگويم: گوگولی مگولی!

خبرنگار- ببين ممد جان! من که با دست دادن تو مخالف نيستم. صد در صد با اين کارت هم موافقم ولی حرف من اينه که چرا حرف دلت با عملت يکی نيست؟ چرا با مردم رو راست نيستی؟ همين کارها رو کردی که مردم رو از اصلاحات نااميد کردی. ببم جان!

خاتمی- مردم بیخود میکنند روی من حساب ویژه باز میکنند. من از اول گفته​ام که در چارچوب حفظ نظام و قانون اساسی حرکت میکنم.

خبرنگار- خاتمی جون! یک سوال مهمی دارم. خوب دقت کن. این خیلی سوال مهمی است. سوال امتحان ترم قبل بوده. سوال این است که: چطور شد در ماجرای اخیر به محض انتشار آن فیلم در اینترنت فورا برای روشن کردن اذهان مردم از سوی دفتر شما توضیح داده شده ولی در ماجرای مهمتری مثل اینکه چرا با اینکه کلینتون آماده بهبود روابط بین امریکا و ایران بود از مواجهه شدن با او طفره رفتی و هیچ​گاه هم کوچکترین توضیحی برای روشن کردن اذهان عمومی ندادی؟

خاتمی- عجب جایی گیر کردیم بحضرت عباس! توی ایتالیا با مردم دست می​دهم ٬ میگویید چرا دست دادی؟. توی امریکا به کلینتون دست ندادم٬ میگویید چرا دست ندادی؟ آخه من چیکار کنم از دست شما؟ باباجان اختیار دست خودم رو هم ندارم؟

خبرنگار- خب. حق با شماست ولی میشه بفرمایید دلیل واقعی دست ندادن به کلینتون چی بود؟

خاتمی- جریانش مفصل است. کلینتون پیغام داده بود که آماده مذاکره است. من هم گفتم ما نمی​خواهیم جلو دوربین رسانه​ها با شما ملاقات کنیم. بهتره بعد از جلسه سازمان ملل٬ من یواشکی به بهانه دستشویی بروم آنجا و منتظر تو بمانم. تو هم یواشکی جیم شو و بیا اون دستشویی بغلی تا با هم ملاقات کنیم و گفتگوی تمدن​ها راه بیاندازیم.
کلینتون٬ اولش قبول کرد ولی ظاهرا توی این فاصله با مشاوران نظامی و امنیتی خودش مشورت کرده بود و آنها گفته بودند این کار خطر داره. اگر با یک آخوند بروی توی دستشویی عواقبش متوجه خودت است و ما هیچ مسئولیتی را قبول نمیکنیم. کلینتون باز هم علی رغم مخالفت کارشناسان امریکایی اصرار داشت که این کار را بکند.
همه چیز داشت خوب پیش می​رفت که اتفاق غیر مترقبه​ای افتاد. خدا این ابطحی را چیکارش نکند! همه برنامه​های ما را بهم زد.
ظاهرا همان موقع که من داخل دستشویی منتظر کلینتون بودم٬ کلینتون دل را به دریا می​زند و تصمیم میگیرد بیاید آنجا. همینکه میخواهد درب دستشویی بغلی را باز کند٬ ناگهان ابطحی دستشویی​اش میگیره و فوری قبل از کلینتون٬ می​پره داخل و در را قفل میکنه. هرچی کلینتون بدبخت در میزنه٬ ابطحی در را باز نمیکنه و هی میگه: اهم! اهم!
کلینتون هم می​بیند به درب بسته خورده. راهش را میگیرد و برمیگردد و بدین سان یکی از فرصت​های طلایی در روابط ایران و امریکا از بین رفت.

خبرنگار- ممنون از فرصتی که به ما دادید.
خاتمی- من هم از شما تشکر میکنم.


۱۳۸۶/۰۳/۱۵

عزای عمومی:

عزای عمومی:

بار ديگر دست جنايتکار استکبار جهانی از آستين شيطان واقعی بيرون آمد و جنايتی ديگر را آفريد.
بر اساس خبری که همينک بدستم رسيد عوامل استکبار جهانی و صهيونيسم بين المللی در اقدامی ناجوانمردانه حضرت آدم ابوالبشر (پدر بزرگ اينجانب) را بهمراه همسر فداکارش در هزاران قرن پيش از خانه و کاشانه خود واقع در بهشت بيرون راندند.
بنا به منابع موثق که نخواستند نامشان فاش شود٬ بابا بزرگ و ننه بزرگ ما را فقط بخاطر خوردن يکعدد سيب ناقابل از ديار خود اخراج کردند. آيا اين انصاف است؟ آيا اين درست است؟ پس کجايند طرفداران حقوق بشر؟ مگر یکعدد سيب چقدر ارزش دارد که خانواده​ای را بخاطر گاز زدن آن آواره کنند؟
اگر ایادی استکبار جهانی علیه بابا بزرگ ما توطته نکرده بودند و او را از بهشت اخراج نکرده بودند ما الان توی بهشت بوديم و داشتیم با حوری خانم​ها چت ميکرديم.
اینجانب این ضایعه دردناک را به پیشگاه مقام معظم رهبری تسلیت عرض نموده و از امروز بمدت نامحدود در دنیا عزای عمومی اعلام میکنم.
در ضمن برای بازگرداندن این خانواده رنج​دیده پتیشنی تهیه کرده​ایم که آنرا امضا کنید.
خداوند به همه شما اجر و ثواب عنایت فرماید.

(توضیح یواشکی: آقاجان! راستش میخواهیم برویم مسافرت. چند روزی نیستیم. هرچه گشتیم بهانه​​​​​​​​​​​​ای نیافتیم. گفتیم فعلا عزای عمومی اعلام کنیم و مملکت را به تعطيلی بکشانيم تا ما از مسافرت برگرديم)

۱۳۸۶/۰۳/۱۲

چگونه حامله شدم؟

آخ که چقدر دوران بارداری سخته. سنگينی روی شکم و جفتک و لگد زدن بچه به پهلوهام يکطرف٬ ویار داشتن و شکمو شدن آدم يکطرف. امروز صبح از جلو دکان اکبر آقای نجار رد ميشدم٬ داشت يک چوب بزرگ را اره ميکرد. همينکه چشمم به تله​ای از خاک​اره​ها افتاد ٬ دلم هری ريخت. بدجوری دلم ميخواست يک مشت از اون خاک​اره ها را بخورم. هرکاری کردم نتونستم جلوی اين شکم وامونده را بگيرم. رفتم داخل و نيم کيلو خاک​اره خريدم . رفتم توی يک پارک نشستم و جای شما خالی همش را خوردم.

جونم واستون بگه حامله شدن ما خودش حکايت جالبی داره. الان بيشتر از بيست و هفت هشت سالی ميشه که باردار شدم. اون موقع​​ها٬ کاندوم و اينجور وسايل جلوگيری مد روز نبود. همينطوری هرکس سرش را ميکرد زير لحاف٬ فردا شکمش قلمبی ميزد بيرون.
ما در عمرمون يکبار اشتباه کرديم. آنهم چه اشتباهی. يکبار هوس کرديم با يکنفر که اسمش انقلاب بود بريم بيرون . اولش آدم خوبی بود. حرفهای قشنگ قشنگ ميزد. از آزادی٬ از برابری٬ از عدالت اجتماعی٬ از پيشرفت٬ از عطوفت اسلامی و خيلی چيزهای ديگه.
خلاصه با اين حرفها مخ ما رو زد و ما رو منحرف کرد. هرچی بزرگترها نصیحتم کردند بگوش ما نرفت. بجون شما اصلا نفهميدم چطوری شد که اينجوری شد. وقتی هوش آمدم ديدم ديگه کار از کار گذشته و طبل ما هم زده بيرون. الهی که به زمين گرم بخوره اون که اين بلا رو به سر من آورد. الهی به تير غيب بخوره. الهی زير تريلی هيجده چرخ بره.
خوش بحال خانم​ها. يکبار زايمان ميکنند و راحت ميشن. اما من بدبخت بيست و هفت - هشت سال آزگاره روزی صدبار درد ميکشم ولی از دست اين وروجک خلاص نمي​شم. يه بار خواستم برم بيمارستان و بگم کورتاژ کنند ولی مگر اين برو بچه​های اصلاحات​چی گذاشتند. گفتند خودت زير عمل می​ميری!. خدای نکردی مثل عراق جوانمرگ ميشی. خلاصه ما را حسابی ترساندند.
حالا ما موندیم و این وروجک. منتظریم ببینیم کی از دستش خلاص میشیم. آنچیزی که مسلم است این وروجک که نمیتونه برای همیشه اونجا بمونه. بالاخره یکروزی میافته. حالا دیر یا زود. البته منم باید یه خورده ورزش و فعالیت کنم. باید روحیه​ام را بالاببرم و خودم را برای وضع حمل تقویت کنم.



۱۳۸۶/۰۳/۱۱

بنگاه شادمانی

بنگاه شادمانی

امام جمعه موقت قم گفت: كشور نيازمند مراكزي جهت انتخاب همسر براي دختران و پسران جوان است.

فرض کنيد شما مجرد هستيد و برای پيدا کردن همسر مناسب به يکی از اين بنگاههای زوج يابی مراجعه ميکنيد.

بنگاه​دار- فرمايشی بود؟
- ببخشيد آقا. ميخوام ازدواج کنم. دنبال همسر خوب ميگردم.
بنگاه​دار- چندتا میخوای؟
- علی الحساب یکی. ارزون حساب کنید مشتری بشیم.
بنگاه​دار- خيالتون تخت تخت باشه. جنس​های ما حرف نداره. آکبند آکبنده.
- لطفا يکی از اون قلمی​هاشو واسم سوا کنين.
بنگاه​دار- نخير نميشه. ما جنس رو در هم ميفروشيم. نميشه سوا کنين.
- آخه من خیکی و خپل​اش را دوست ندارم. گران​تر حساب کنيد ولی بگذاريد سوا کنم.
بنگاه ​دار- يکی دارم مثل عروسکه. يه خانم دکتره. هيچ کار نکرده. فقط ميرفته مطب و می​آمده خونه. والسلام. همه چيزش سالمه. نه خوردگی داره٬ نه تصادفی٬ نه عيب و ايراد فنی. نرم و جاداره.
- دماغش رو عمل کرده؟
بنگاه​دار- نه به جان شما. فابريک فابريکه. دماغ داره اندازه خرطوم فيل. الان چند تا طالب داره که ما را کچل کردند از بس تلفن ميزنند. بجنب. زود تصمیم بگیر. این جنس تو بازار نمی​مونه.
- خوشگله؟ با کلاسه؟ اخلاقش چجوره؟
بنگاه​دار- خیالت تخت باشه. همه چیزش رو گارانتی میکنیم. اصلا اگر راضی نبودی بیار مال خودم.
- خب.... اگه اینجوره بدین ببرم.
بنگاه​دار- مبارک باشه. خیرش رو ببینید.
آهای اصغر! برو از توی انبار اون شمسی دندون طلا رو بردار بیار بده خدمت آقا

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا