۱۳۸۶/۱۱/۲۰

انتخابات ما و انتخابات بعضی‌ها:

قسمت اول:
انتخابات قبل از انقلاب را بخوبی به‌یاد ندارم که چگونه بود و چگونه برگزار میشد. اما شنیده بودم که اصولا بدون موافقت دربار٬ کسی را به مجلس راه نمیدادند. بعدها از طریق کتاب خاطرات اسدالله علم (وزیر دربار شاه) فهمیدم که شخص اعلیحضرت در مورد کاندیداهای نقاط مختلف کشور اعمال نظر میکرد و مثلا دستور میداده عباسقلی خان از فلان شهرستان حتما باید رای بیاورد!
این طریقه انتخابات در قبل از انقلاب بود.
اصولا انتخابات به معنی امکان برگزیدن آزادنه یک گزینه از چندین گزینه مختلف و مخالف است. زمانی که خردسال بودم یکروز پدرم در حالی که به شاه فحش میداد شناسنامه‌اش را از خانه برداشت تا برود رای بدهد. ظاهرا شاه یک حزب راه انداخته بود به‌نام حزب رستاخیز و گفته بود: همه ملت ایران باید عضو این حزب بشوند. هرکس مخالف است بیاید پاسپورت بگیرد و از کشور خارج شود!
بهرحال٬ من تاریخ نگار نیستم ولی شک ندارم که آنچه که در قبل از انقلاب انجام میشد اصلا معنای «انتخابات» را نداشت. بیشتر تمایل به انتصابات را داشت. مردم هم از ترس و یا از روی نادانی و یا از روی ناچاری میرفتند پای صندوقها تا مهری به شناسنامه‌هایشان بخورد.
انقلاب که پیروز شد٬ قرار بود «میزان رای ملت باشد». همه فکر میکردیم که مملکت مال خودمان شده و از این پس خودمان سرنوشت کشورمان را رقم خواهیم زد. این بود که شور و هیجان بی سابقه‌ای در بین مردم و مخصوصا جوانان بوجود آمده بود. همه به فکر پیشرفت و بهبود اوضاع کشور بودند. هرکس به میزان توانایی خودش برای سازندگی و سر و سامان دادن به اوضاع تلاش میکرد غافل از اینکه سکانداران نااهل٬ کشتی انقلاب را به ورطه گمراهی و نابودی می‌راندند.
عده‌ای داوطلبانه در چهارراه‌ها٬ می ایستادند و کار عبور و مرور وسایط نقلیه را پیگیری میکردند(چون پلیس راهنمایی و رانندگی منحل شده بود و مردم خودشان به برقراری نظم کمک میکردند).
یادم هست من به همراه تعدای از جوانان محل اعم از دختر و پسر برای کمک به روستاها به مناطق دور افتاده کشور میرفتیم. در بین ما همه نوع گرایش سیاسی بود ولی نقطه مشترک همه٬ امید به بهبودی و سعادت میهن انقلاب زده‌مان بود. ما در روستاها مستقر میشدیم و هر گروه کاری را انجام میداد. عده‌ای چاههای آب را با ریختن کلر ضد عفونی میکردند. عده‌ای دامها و احشام روستائیان را مجانی واکسن میزدند. حتی بادم هست چند بار به همراه یکی دو نفر به خانه روستائیان مراجعه میکردیم و در حالیکه پمپ سم روی دوش‌مان بود٬ داخل طویله آنها میشدیم و آنجا را سم پاشی میکردیم. وقتی از داخل طویله بیرون می‌آمدیم٬ لبخند زن روستایی یا پیر مرد عصا بدست دهاتی٬ بهترین دستمزد ما بود. شاید برای بسیاری از شما تعجب آور باشد که چندین ماه در روستاهای مختلف همین کارها را میکردیم. شب و روز کار میکردیم بدون اینکه یک ریال از جایی حقوق بگیریم. امکانات را از فرمانداریها و بخشداریها و ادارات بهداری و کشاورزی میگرفتیم. آن صحنه‌ها در زندگی فقط یکبار اتفاق می‌افتد. هرگز فراموش نمیکنم عده‌ای از دختران دبیرستانی را به روستایی برده بودیم تا در چیدن گندم‌های یک پیرمرد بی بضاعت دهاتی کمک کنند. داس به اندازه کافی نبود.مجبور شدند با دست خالی گندم بچینند.
همین زنانی که امروز به جرم بدحجابی دستگیر می‌شوند٬ آن روزها دخترکانی بودند که در زیر تابش سوزان آفتاب در حالیکه عرق از سر و صورتشان میرخت با دست ساقه‌های گندم را می‌گرفتند و به امید استقلال و خودکفایی و هزاران امید دیگر آنها را می‌چیدند.

منظورم از نوشتن این سطور یادآوری همبستگی عمومی بی‌نظیر مردم بود که در اوایل انقلاب در اوج خود قرار داشت ولی کم کم آنقدر دایره خودی‌ها تنگ و تنگ‌تر شد تا امروز علی ماندّه است و حوضش.
اولین انتخابات مجلس از آزادی نسبی‌ای برخوردار بود. حتی انتخابات اولین رئیس جمهور هم نسبتا آزاد بود. تا آنجا که یادم هست خیلی چهره‌های مختلف اعم از سکولار و مذهبی و لیبرال وتندرو و غیره در بین کاندیداها بودند.
خوب به یاد دارم که بعضی از گروه‌های افراطی چپی که فاقد پایگاه مردمی بودند٬ از کاندیدا شدن در انتخابات خودداری و انتخابات را تحریم کردند. درصورتیکه راه برای مشارکت در انتخابات برای آنها باز بود.
فضای سیاسی کشور آنقدر ملتهب شد که در انتخابات بعدی٬ عده‌ای را به نام وابسته به طاغوت و گروههای ضد انقلاب رد کردند. متاسفانه کمتر کسی به این روند اعتراض کرد. کم کم دایره حذف به گروههای لیبرال هم رسید. باز هم جناح‌های سیاسی ذی‌نفع اعتراضی نکردند و حذف شدن غیر خودی را به نفع خود می‌پنداشتند.
هرچه قدرت دافعه انقلاب بیشتر میشد٬ آن شور و همبستگی ملی در بین مردم کمتر و کمرنگ‌تر گردید. همه را از صحنه راندند. عده‌ای را کشتند٬ عده‌ای را فراری دادند٬ عده‌ای را زندانی و شکنجه کردند٬ زنان را تحقیر کردند و مردان را اسیر درآوردن یک لقمه نان. حس میهن دوستی و ملی‌گرایی را در ملت کشتند و از بین بردند.
امروزه جز عده‌ای فرصت طلب و تملق‌گو دیگر کسی با آنها نیست.
ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا