۱۳۸۵/۰۳/۰۸

جوک سوسک:

اجازه هست توی وبلاگ خودمون یه جوک بنویسیم یا نه؟
بعله؟

میگن یه ایرانی تازه اومده بود خارج. طبق معمول انگلیسی اش خوب نبود ولی باز هم طبق معمول باهوش بود و لغاتی را که نمی دونست حین مکالمه از زبان خود خارجی ها می قاپید و استفاده میکرد.

این آقا میره یه زیر زمین از یه ساختمان قدیمی رو اجاره میکنه. همون روز اول ورودش به اونجا در حالیکه هنوز عرقش خشک نشده میبینه ای داد بیداد! چقدر سوسک توی اون زیر زمین خونه هست. بلند میشه میره پیش صاحبخونه. هرچی فکر میکنه میبینه معادل کلمه سوسک به انگلیسی را بلد نیست. سوسک هم که مثل بزغاله نیست که آدم اداش رو دربیاره و طرف متوجه بشه. با خودش میگه اگه صاحبخونه را بکشونم توی خونه و سوسکها رو نشون بدم از کلماتی که او استفاده میکنه میتوانم معادل کلمه سوسک را حدس بزنم.

همینکه صاحبخونه وارد مثلا آشپزخونه واقع در زیر زمین میشه و چشمش به یه عالمه سوسک می افته که دارن توی آشپزخونه رژه میروند تعجب میکنه و مثل اکثر خارجی ها میگه
Wow... Jesus
این ایرانیه هم فوری کلمه مورد نظرش را میگیره و مثلا میخواد بگه: این که چیزی نیست. بیا بقیه جاهای خونه رو ببین که چقدر سوسک وول میخوره. میگه
It is nothing. There are a lot of Jesuses inthe washroom

۱۳۸۵/۰۳/۰۶

نوستالوژی سوسک:

آخ که چقدر دلم تنگ شده واسه دیدن اون سوسکهای ایران. چقدر با هیبت بودند . چقدر باوقار و متین توی حمام و دستشویی قدم میزدند. مثل جاهل های قدیم راه می رفتند و از هیچکس هم نمی ترسیدند. نه از امشی نه از پیف پاف و نه از دم پایی. استوار و باصلابت بودند. پوست قهوه ای شان از جنس استنسل استیل بود. ضد ضربه و محکم. یه بار توی جبهه با آرپی جی 7 به یکی از آنها زدیم خم به ابرویش نیاورد و با نگاهی عاقل اندر سفیه راهش را ادامه داد و رفت.

پاتوق شون توی حمام عمومی توالتها و زیرزمینهای نمناک ساختمانهای قدیمی بود. البته گاه گاهی هم توی صف نانوایی سنگکی یا لواشی هم آنها را میدیدیم که بدون نوبت نان شون را می گرفتند و میرفتند.

البته بندرت اتفاق می افتاد که بعضی از همون سوسکها وقتی توی عشق شون شکست میخوردند و از دنیا سیر می شدند میرفتند توی یکی از اون نانوایی های سنگکی و خودشون را می انداختند توی پاتیل خمیر و راحت می شدند. لابد جویدن ران یک سوسک پخته شده در داخل نان را تجربه کرده اید؟

از زمانی که به خارج آمده ام راستش سوسک ندیده ام. نه اینکه توی خارج سوسک نیست بلکه من سعادت زیارتشون را نداشتم و تا بحال موفق به دیدار آنها نشده ام. البته شنیده ام توی بعضی از رستورانهای چینی بجای چلو کباب کوبیده جلوی مشتری شون یه دیس سوسک برشته شده با نوشابه میگذارند ولی اینها عمرا جای سوسک خودمون را نمیگیره. سوسک هم سوسک ایرانی. هم با مرام اند و هم با معرفت. خیلی دلم واسه شون تنگ شده.

سوسکها همشون شکل هم اند مثل گنجشکها . اصلا قابل تشخیص از هم نیستن. شما متوجه نمیشوید که این سوسکی که امروز دیدید همان سوسک دیروزی است یا یکی دیگه است.

اکثر سوسکهای توی خونه ما خیلی سربزیر و خجالتی بودند. البته ناگفته نماند که بعضی شون ناقلا و چشم چران بودند و توی توالت یه گوشه ای قایم میشدند و همینکه شما شلوارتون را شل میکردی حسابی آدم رو دید میزدند و برو بر به مسائل خصوصی آدم زل میزدند.

زندگی خیلی از مردم ما مثل زندگی همان سوسکهاست. رفتارهای دوگانه از خود سر میزنند و از دید ناظر بیرونی همه شون یک شکلند . زندگی سوسکی که ترک و فارس ندارد. همه مون سالهاست که سوسک شده ایم و از سوسک شدن خود غافل.

یادش بخیر سوسکهای ایران




۱۳۸۵/۰۳/۰۵

اطلاعیه مهم دادستانی در مورد حوادث تبریز:

بسم الله الرحمن الرحیم
امت قهرمان ایران
همانطور که مطلعید در پی توطئه انتشار مطلبی اهانت آمیز به مردم غیور آذربایجان در روزنامه زنجیره ای ایران و علی الخصوص چاپ کاریکاتور مستهجن یک سوسک خشم و نفرت گسترده جهان اسلام را برانگیخت و متاسفانه تعداد زیادی زیر دست و پا کشته و زخمی شدند و تعدادی را هم همینطوری دستگیر شدند.
خوشبختانه باید به اطلاع شما مردم شهید پرور برسانیم که نیروهای دادستانی و سربازان گمنام و برادران لباس شخصی ها موفق شدند این توطئه شیطانی دشمنان اسلام را سریعا شناسایی و آنرا در نطفه خفه کنند. برادران سلحشور ما موفق شدند کاریکاتوریست یادشده را طی یک عملیات متهورانه و کاملا پیچیده دستگیر کرده و بحمدلله بدون کوچکترین تلفات به نیروهای خودی سالم به پایگاههای خود بازگشتند.
لازم بذکر است که فرد مذکور مانا نیستانی نام دارد و از اسمش معلومه که از اون طاغوتی ها و مرفهین بی درد است. نامبرده بمحض دستگیری اعترافات تکان دهنده ای کرد که حاکی از ارتباط با سازمانهای جاسوسی سیا و موساد و دیگر آژانسهای اطلاعاتی و جاسوسی نظیر آژانس انرژی هسته ای و آژانس خواربار جهانی و آژانس کرایه اتومبیل ارتباط تنگاتنگ داشته و از آنها پول گرفته است.
نامبرده در بخشی از اعترافاتش که قرار است بعد از خوردن دوتا سیلی آبدار بگوید اظهار خواهد داشت که هدفش از انتشار این مطلب ایجاد تفرقه در صفوف فشرده نماز جمعه امت حزب الله آذربایجان و نهایتا براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده است.
همچنین برادران مخلص نیروی انتظامی موفق شدند هنگام بازجویی از منزل نامبرده چند تا سوسک گنده از داخل دستشویی آن مکان پیدا کنند که متهمین نیز دستگیر وتحویل مقامات قضایی شدند که پس از استماع اظهارات مشارالیهم و اعلام برائت با سپردن وثیقه موقتا آزاد شدند.

دادستانی تهران در همین جا لازم میداند به همه کاریکاتوریست های داخل و خارج اخطار نماید که من بعد حق ندارند کاریکاتور چند چیز را بکشند و الا با ما طرفند: سوسک - تمساح - آخوند

روابط عمومی دادستانی تهران

۱۳۸۵/۰۳/۰۳

آموزش حرفه‌ای فوتبال:

قسمت اول: تکنيک هد زدن

(با تشکر از آرمان و رک گو و البته با تشکر از خودم)

آداب و شرايط هد زدن بسيار است و از موضوعات اختلاف انگيز بين متاخرين و متجددين بشمار می رود. برای قبولی و صحت هد زدن شرط اول آن است که نيت کنید يعنی اگر شما نيت نکنيد و همينطوری توپ بخورد به کله شما و داخل دروازه شود قبول نيست و شما بايد احتياطا غسل جنابت بجا اوريد و استغفار هم بکنيد و خودتون را هم نيشگون بگيريد. لذا هر موقع که توپی را روی دروازه حريف سانتر کردند در مسير حرکت توپ قرار بگيريد و ابتدا با صدای بلند نيت کنيد: ”نيت ميکنم برای هد زدن، کنج دروازه، قربت الی الله.

از اينجا به بعد بين علما اختلاف هست. بعضی که يه خورده قرتی ترند اعتقاد دارند بايد بازيکن حريف را فريب داد تا او نتواند پيش بينی کند شما در کدام نقطه ميخواهيد به توپ ضربه بزنيد. بعضی ديگر معتقدند بايد بازيکن حريف را قلقلک داد تا از خنده روده بُر شود و مزاحم کار شما نشود. البته همانطور که در تصوير ميبينيد اين بازيکن متاسفانه خودش بيشتر از بازيکن حريف قلقلکی است و کارشناسان ميگويند در ظرف مدت هشت سال نتوانست يک گل برای تيمش به ثمر برساند. اينقدر خوش خنده بود که حتی دروازه خالی را هم نتوانست گل کند.

عده‌ای ديگر از علما هم هستند که موقع هد زدن و قبل از اينکه توپ به بالای سرش برسد عمامه شون را از سر بر ميدارند و به بازيکن حريف ميگن: ببخشيد يه دقيقه ميشه اينو بگيريد؟! همينکه بازيکن حريف سرگرم حفظ و حراست از مقداسات ميشود آنها کار خود را ميکنند

دسته ای ديگر هم هستند که موقع هد زدن از سر و کول بازيکن حريف بالا ميروند بطوريکه بالای شانه های حريف می نشينند. سپس ماتحت خود را قلنبه کرده و با کناره باسن خود به توپ ضربه ميزنند

در جلسه بعد تکنيک قيچی برگردون زدن را شرح ميدهيم. والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته

۱۳۸۵/۰۲/۳۱

آموزش مقدماتی فوتبال:

در آستانه برگزاری مسابقات جام جهانی و بالا رفتن تب فوتبال در طبقات مختلف جامعه قرار شده تا در حوزه علمیه برای عده ای از علما طلاب و فضلای عزیز دوره فشرده آموزش فوتبال برگزارشود تا علمای عزیز هم پا به پای مردم از تماشای مسابقات فوتبال لذت ببرند و متوجه جریان بازی بشوند.
از آنجا که باید برای علما با اصطلاحات و فرهنگ خودشان سخن گقت لذا بهتر است در این دوره فشرده اینگونه آموزش داد:

علمای بزرگ! التفات بفرمایید که اصولا مسابقه فوتبال مثل جهاد در راه خداست. یک طرف جبهه حق است و یک طرف جبهه باطل. آنطرف که حق است همیشه ما در آن قرار داریم و طرف باطل همان حریف ماست که قطعا دشمنان حق و اسلام و بشریت هستند که باید محو و نابود شوند. تیم ما بلا تشبیه مثل اصحاب امام حسین است و تیم مقابل همان لشگر ابن زیاد.
تعداد یاران و اصحاب لشگر حق و باطل همان یازده نفر است که نفر دوازدهم در پس پرده غیبت است و هر وقت خدا مصلحت بداند ظهور میکند و تعداد بازیکنان دوازده نفره میشود ولی فعلا همان یازده نفره است.

البته همیشه چند نفر از اصحاب و یاران جبهه حق و باطل بصورت ذخیره روی نیمکتها می نشینند تا اگر خدای ناکرده یکی از اصحاب در میدان نبرد مجروح شد یا شربت شهادت نوشید به میدان آمده و ادامه دهنده راه آن عزیز از دست رفته شود.

زمین فوتبال دو قسمت است. یک طرف مال ما یعنی جبهه و اصحاب حق است و یکطرف مال اراذل و اوباش که البته چون ما خلیفه خدا بر روی زمین هستیم همه زمین متعلق ماست و هر جا که دلمون خواست میتوانیم برویم و بازی کنیم.

در فوتبال دست زدن به توپ حرام است و کسی که توپ را با دست لمس کند مثل این است که بدن میت را مس کرده و بر او غسل مس میت واجب میشود و بدبخت نیز میشود. البته دروازه بانها از این امر مستثنی هستند. آنها مثل مرده شور هستند و میتوانند توپ را بکرات لمس نمایند.

پنالتی همان حکم تعزیرات و قصاص است مثلا اگر در جلوی دروازه خدای ناکرده بازیکن ظالمی تکل کند برروی بازیکنی دیگر بطوریکه بازیکن مظلوم تعادل خود را از دست بدهد و به زمین بخورد در این حالت باید پنالتی گرفته شود و همچنین بازیکن خاطی را باید قصاص نمود و او را سنگسار کرد تا درس عبرتی برای دیگران شود.

مدت بازی فوتبال نود دقیقه است که البته اگر در این مدت معین نعوذبالله حق بر باطل پیروز نشد نیم ساعت دیگر بصورت نافله بجا آورده میشود. اگر باز هم نتیجه مطلوب حاصل نشد به نوبت آنقدر پنالتی به یکدیگر میزنند تا حق به حقدار برسد و عدالت برقرار شود.


زمین فوتبال هم پر است ازعلف و چمن که البته قابل خوردن نیست

اوت شدن توپ مرحله ای است که از توپ از دایره دین و ایمان خارج شده و مرتد میشود و لذا اموال مرتد مباح و زنش بر شما حلال میشود
آفساید یعنی اینکه قبل از جاری شدن عقد و یا صیغه و بدون اذن ولی دختر شما نعوذبالله توپ نامحرم را صاحب شده و بخواهید دخول انجام دهید که باطل است و باید اعاده گردد
کرنر هم تعزیر عمل شنیع شوت کردن توپ به دبر (پشت) محارم است و کار قوم لوط است که به عذاب الهی گرفتار شدند ولی گاهی منجر به ثواب هم میشود

کار قضاوت و نظارت عالیه بر اعمال و کردار افراد بعهده ولایت عظمای فقیه است که البته شیر سماور را خیلی دوست دارد

۱۳۸۵/۰۲/۳۰

جهان در هفته ای که گذشت


ساعت : چهارده
اینجا تهران است صدای جمهوری اسلامی ایران

(دیم دری دیم دیم دری دیم دیم دری دیم دیم.... انجز وعده ونصرعبده الله اکبر خمینی رهبر)

ابتدا خلاصه اهم اخبار:

- حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب صبح امروز در دیدار با جمعی از دشمنان اسلام مقیم مرکز و خانواده های آنها بیانات مهمی را ایراد فرمودند که بمحض تکميل گزارش آن باطلاع شما خواهد رسيد.ایشان در بخشی از بیاناتشان خطاب به دیدار کنندگان فرمودند: شما دشمنان! بدانید که حقیقتا همه آحاد این ملت از دشمنی با شما یک ذره عقب نشینی نخواهند کرد.
مشروح کامل این دیدار در پایان همین بخش خبری پخش خواهد شد و بدلیل تقاضای مکرر شما تا یکماه متوالی دیگر پخش خواهد شد.

- ریاست محترم جمهور امروز در دیدار با جمعی از اهالی روستای دورغوزآباد از توابع ممسنی که خواستار تامین آب بهداشتی و احداث مدرسه شده بودند توطئه قدرتهای غربی علیه ایران اسلامی را خنثی کردند که مورد استقبال اهالی روستا قرار گرفت.

- فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ اعلام کرد که در شبانه روز گذشته نیروهای جان برکف نیروی انتظامی موفق شدند در یک عملیات ضربتی تعدادی از متکدیان و گداهای تهران را غافلگیر و دستگیر نمایند. در این عملیات خوشبختانه به هیچ یک از نیروهای خودی خسارتی وارد نیامد و از متهمان مقدار معتنابهی سکه های مستهجن نظیر پنج ریالی و یک تومنی کشف و ضبط گردید و بهمراه پرونده متهمان تحویل مقامات قضایی گردیدند. لازم بذکر است که متهمین داوطلبانه اعتراف به همکاری اطلاعاتی با چند کشور اروپایی نموده اند.

- هزارمين سالگرد گردهمایی سراسری مسولین مبارزه با قاچاق مواد مخدر صبح امروز با پیام رئیس جمهور گشایش یافت. رئیس جمهور در پیام خود که توسط یکی از قاچاقچيان محترم قرائت شد تصریح کردند که اسرائیل باید از بین برود. در این گردهمایی حجت الاسلام دری نجف آبادی اظهار داشت تنها راه مبارزه با مواد مخدر این استکه مردم نذر کنند و گوسفند قربانی کنند تا معتادها حالشان خوب شوند.

و اما در ديگر کشورها:

- رژيم صهيونيستی بار ديگر فاجعه آفريد که باز هم مورد سکوت مجامع بين اللمللی قرار گرفت. بنا به گزارش واحد مرکزی خبر سربازان اسرائيلی صبح امروز در منطقه غزه ساندويچ يک نوجوان دوازده ساله فلسطينی را از دستش گرفتند و آنرا بيرحمانه در نگاههای حيرت زده عابرين گاز زدند.


- موج ترور و خشونت سراسر ايالت‌های مختلف امريکا و اروپا را فراگرفت بطوريکه بسياری از مردم اين کشورها در فکر خروج از اين مناطق هستند. شب گذشته يک سياه پوست امريکايی مورد ضرب و شتم عده‌ای سفید پوست ناشناس قرار گرفت و زخمی شد. بدنبال اين حادثه پليس نژاد پرست امريکا فرد زخمی را دستگير و راهی بيمارستان کرد. آگاهان نظامی وقوع چنين حوادثی را نتيجه فساد اخلاقی و ضعيف شدن باورهای مذهبی جامعه غربی عنوان کرده اند.

و اما خبرهای ورزشی:

- در پايان مسابقات فوتبال جام قهرمانی اروپا يکی از طرفداران تيم بارسلونا که نخواست نامش فاش شود در يک کنفرانس مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی اعلام کرد که از تلاش مردم ايران برای دستيابی به انرژی هسته‌ای حمايت ميکند.

و اينک مشروح اخبار. حضرت آیة الله خامنه ای........


۱۳۸۵/۰۲/۲۸


بیچاره فردوسی

شاه تازه از ایران فرار کرده بود. مردم مجسمه ها را یک یکی پایین می انداختند. آخه شنیده بودند در زمان مصدق هم همین کار را کرده بودند. پایین آوردن مجسمه در ایران نماد پیروزی یک انقلاب بود
یک روز صبح زود از میدان فردوسی میگذشتم که چشمم به گروهی از هوچی گرها افتاد که پای مجسمه فردوسی جمع شده بودند و میخواستند مجسمه آن مرحوم را هم پایین بیاورند. یک کمپرسی قراضه و مقداری سیم بکسل هم برای این کار تدارک دیده بودند
با دیدن آن منظره از تعجب خنده ام گرفته بود. آخه فردوسی که بیچاره کاری نکرده. البته عده ای هم اعتراض میکردند و با اینکار مخالف بودند

عده ای میگفتند: بابا این بنده خدا شاعر بوده جزو خاندان پهلوی که نبوده. ولش کنید بیچاره رو. زبان فارسی مرهون زحمات این بنده خداست. مجسمه فردوسی الگوی احترام به ادب و ادبیات فارسی است
طرف مخالف میگفت: ما این حرفا حالیمون نیست. ما انقلاب کردیم که شاه نباشد در حالیکه اسم کتاب این آقا شاهنامه است پس طاغوتی است. انداختن مجسمه حق مسلم ماست. مرگ بر ساواکی. مرگ بر شاه . مرگ بر امریکا و شوروی

در اثنای این درگیری یکنفر فریاد زد آقای طالقانی اطلاعیه داده که هیچ جا را تخریب نکنید. بگذارید دولت خودش اگر صلاح دانست اینها را تخریب میکند.
با این حرف کمپرسی از میدان دور شد و مردم متفرق شدند.
بدین ترتیب مجسمه فردوسی از خشم انقلابی سالم دررفت
ولی تفکر آن دسته هوچی گر همچنان ادامه یافت . اگر چه آنروز آن عده از میدان فردوسی رفتند ولی چندی بعد در جلوی سفارت آمریکا جمع شدند. این تفکر باعث شد تا عده ای از سفارت امریکا بالا بروند. بفکر صدور انقلاب به کشورهای همسایه بیفتند . نتیجه این تلاشها و اقدامات هوچی گرانه نتیجه ای جز بروز جنگی ویرانگر و طولانی نمی توانست باشد
در زمان جنگ هم همین هوچی گرها شعار جنگ جنگ تا رفع کل فتنه را میدادند و با هر اقدام صلح و سازش مخالفت میکردند تا عاقبت جام زهر را به ارمغان آوردند
....این تفکر همچنان در حال هوچی گری است و کشور را به گودال هلاکت میکشاند
اگر امروز کسی بگوید مجسمه فردوسی را باید پایین بکشیم همه به او میخندند و این اقدامات را هوچی گرانه می نامند
روزی هم خواهد رسید که مردم به ریش این دلقک بازیهای سیاسی و شعار حق مسلم قهقهه بزنند
مشکل ما افراد نیست مشکل وجود این تفکر هوچی گرانه و سطحی نگر است



۱۳۸۵/۰۲/۲۷

خاطره

یک روز جمعه ای بود وسط تابستان. فکر کنم پنج یا شش ساله بودم. وسط حیاط بزرگ ولی قدیمی مان بازی میکردم. کم کم متوجه شدم خانه مان پر شد از میهمان و غریبه و آشنا. از عمو و عمه و خاله بگیر تا همسایه های توی کوچه. من همچنان مشغول بازی بودم و به آمد و رفت میهمانان بی توجه. مدتی بعد پدرم همراه یک مرد قدبلند با کلاه لگنی یاالله گویان وارد حیاط شدند. در دستان مرد قد بلند یک چمدان کوچکی بود به اندازه کیف مدرسه بچه های کلاس اول. من سلام دادم و دوباره به بازی ادامه دادم. آنها از پله های سنگی و بزرگ راهی اتاق پذیرایی شدند. چند دقیقه بعد دیدم پدرم با دو تن از عموها بطرف من می آیند. قیافه و طرز جلو آمدنشان عجیب بود. مثل این بود که میخواهند یک مرغ یا خروسی که از لانه فرار کرده را بگیرند. در یک چشم بهم زدن دیدم یکی از عموها بسمت من دوید من هم بلافاصله مثل همان مرغ یا خروس شروع کردم به فرار کردن. از میان باغچه و لابلای درختچه ها ویراژ دادم و از اینکه از زیر دستشان در میرفتم احساس غرور میکردم ولی این احساس مدت کوتاهی بود زیرا در یک حرکت غافلگیرانه پدرم در حالی که دستانش را باز کرده بود مرا بغل کرد و به آن تعقیب و گریز نابرابر پایان داد.

احساس کردم خبرهایی هست ولی نمی توانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیفتند. وقتی وارد اتاق پذیرایی شدیم دیدم همه میهمانها نشسته اند و دارند چای و میوه میخورند. همه اتاق پر بود از آدمهای بزرگ. پیرزنها تا چشمشان به من افتاد گفتند: ماشالله چه پسری!
مادرم بالای اتاق یک تشک کوچک انداخته بود و چند تا متکای بزرگ هم بالای آن قرار داده بود. بالای بالش ها روی دیوار را بوسیله پنبه تزیین کرده بودند. یک پارچه گلی رنگی هم کنار بالشها بود که قبلا مشابه آنرا در کوچه دیده بودم وقتی یکی از بچه های همسایه ختنه شده بود و یک لنگ گلی رنگ پوشیده بود.

با دیدن این منظره یک دفعه فهمیدم قضیه از چه قرار است. داشتند مرا به قربانگاه میبردند! فورا هرچه توان داشتم بکار بردم و تقلا کردم تا از دستان پدرم بیرون بیایم وفرار کنم ولی فایده ای نداشت. زور آزمایی نابرابری بود. گریه ام گرفته بود ولی پدرم و دیگران مرتبا حرفهای محبت آمیز میزدند و دلداری ام میدادند که نترس اصلا درد نداره. اوسا جعفر فقط میخواد معاینه کنه ببینه حالا موقعش شده یا باید چند سال دیگه صبر کنیم تا بزرگ بشه!
خلاصه با هر کلکی بود ما را روی اون تشک نشاندند. چشمتون بد نبینه شلوارمان را هم پایین کشیدند. اوسا جعفر با آن چمدان کوچکش جلو آمد و گفت: به به چه پسری. شاخ شمشاد. عرق بیدمشک.
عموجان بزار ببینم کوچیکه یا بزرگ!
من هم ترسیده بودم و هم خجالت میکشیدم. داد میزدم بخدا کوچیکه!
اوسا جعفر بدون توجه به داد و بیداد من چمدان کوچکش را باز کرد و یک قیچی و چند تا شیشه داروی قهوه ای رنگ از درون آن بیرون آورد و درب یکی از آنها را باز و پنبه ای را آغشته به آن کرد و در حالی که به سقف اتاق نگاه میکرد گفت: گنجشکه اون بالا چیکار میکنه؟
همینکه من به سقف نگاه کردم تا ببینم کدام گنجشکه را میگه اوسا جعفر کار را تمام کرد. آنچنان دردی گرفت که فکر نکنم هیچوقت آنرا فراموش کنم.
دیگه کار از کار گذشته بود و گریه و زاری چیزی را عوض نمیکرد. فهمیدم که اوسا جعفر الکی میگفت میخواد ببینه کوچیکه یا بزرگ. از همان اولی که با چمدانش قدم به خاک پاک خانه ما گذاشته بود من باید میدانستم هدف او معاینه و بررسی نیست. او بدون خونریزی از این خانه بیرون نمیرود.
حالا هر موقع که خانه مان پراز میهمان میشه باز دلشوره میگیرم. میگم نکنه باز هم یه خبری است و میخواهند دوباره ما را ختنه کنند؟



۱۳۸۵/۰۲/۲۲

حل مشکلات جهان

احمدی نژاد: مشکلات اساسی جهان را حل خواهیم کرد (بی بی سی)

امروز خیلی خسته ام. از صبح تا الان مشکلات و مسائل جهان را حل میکردم. سرم حسابی شلوغ بود. یک نفر آدم و این همه مشکلات جهانی. یک جهان است و یک احمدی نژاد. معلوم نیست رهبران و دولتمردان دنیا چه غلطی میکنند؟ همه مشکلاتشان را ریخته اند روی سر من یه نفر.
امروز توی هیئت دولت آقای وزیر خارجه گزارشی از وضعیت جهان و مسائل و مشکلات آنها را داد که من واقعا متاسف شدم و به اهمیت مشکلات مردم جهان پی بردم فورا دستور دادم از این به بعد توی کابینه فقط مشکلات جهانی را مطرح کنند تا مصوباتی برای حل آنها به دستگاههای ذیربط ابلاغ کنیم.

یکی از مشکلات اساسی در کشورهای اروپایی وجود دیکتاتوری و استبداد حکومت های خودکامه است. با شنیدن وضعیت اسفبار کشورهای اروپایی و امریکایی واقعا دلم بحال مردم بیچاره آنجا سوخت. در همان جلسه مصوب شد که شورای محترم نگهبان با همکاری وزارت کشور در اسرع وقت نسبت به برگزاری یک رفراندم آزاد در کشورهای اروپایی و علی الخصوص سوئیس و فرانسه و دانمارک و سوئد اقدام کنند تا مردم مستضعف آنجا حکومت مورد علاقه خود را انتخاب کرده و اینقدر از دست حکومت فعلی خود عذاب نکشند.
مسئله بعدی در مورد مشکلات کشورهای صنعتی بود. مشکلات عظیمی در آنجا وجود دارد. یکی از این مشکلات برخورد غیر انسانی و ناجور واحدهای صنعتی با نیروی انسانی متخصص و ماهر است. مثلا در کارخانه مرسدس بنز آلمان یا تویوتای ژاپن الان حدود شش ماه است که کارگران حقوق نگرفته اند ودارند از گرسنگی تلف میشوند. در همان جلسه مقرر شد فورا رئیس کارخانه بنز و تویوتا از مقام خود عزل شده و جای خود را به یکی از برادران پاسدار بدهند. حقوق کارگران را هم قرار شد دوبرابر کنند و اضافه کار هم بدهند. اصلا بهتر است تکنسین ها و مهندسین آنجا به کارخانه کفش ملی یا چیت سازی خودمان منتقل شوند. کارگران هم بروند مرخصی و استراحت کنند. ماه به ماه بیایند حقوقشان را بگیرند و دوباره بروند.

مسئله بعدی مشکل اسرائیل و جنگ و اختلاف با فلسطینی هاست. تقریبا یک قرن است که این مشکل در دنیا وجوددارد ولی هیچ رئیس جمهوری نتوانست این مشکل را حل کند. من دستور دادم فورا اسرائیل را با ریشه اش از زمین بکنند و ببرند توی آلاسکا بکارند. اینجوری هم مشکل فلسطینی ها حل میشه و هم اسکیموها از تنهایی درمیان و احساس غریبی و تنهایی نمیکنند.

مسئله بعدی رکود اقتصاد جهانی و کمبود نقدینگی در بازار جهانی است که تاثیر منفی بر همه فعالیتهای اقتصادی میگذارد. مثلا اون آقای بیل گیتس صاحب شرکت مایکروسافت برای توسعه شرکتش از بانکهای معتبر تقاضای وام کرده که تاکنون موفق نبوده. من در همان جلسه کابینه دستور دادم کمیته امداد یک وام یک میلیون و چهارصد هزارریالی بلاعوض به ایشان بدهد. هر چه باشد بنده خدا آدم زحمتکشی است. یه دختر دم بخت داره و میخواد واسه دخترش جهیزیه جور کنه. لابد خجالت کشیده حقیقتش رو بگه که برای چه کاری وام میخواد.
قرار شد بقیه کشورها هم مشکلاتشان را مطرح کنند تا به نوبت به وضع آنها هم رسیدگی کنیم.

۱۳۸۵/۰۲/۲۱

خوش میگذره؟

شاید شما ایرانیان مقیم خارج از کشور هم این جمله کوتاه را شنیده باشید. معمولا وقتی دوستان و آشنایانتان از ایران به شما زنگ میزنند و میخواهند با شما احوال پرسی کنند این جمله را اینجوری میگن: ... خب. فلانی حالا خارج خوش میگذررره؟؟!!
من همیشه در پاسخ به این جمله مشکل داشتم. آخه ساده لوحی است اگر خیال کنیم منظور طرف از گفتن این جمله بخشی از همان تعارفات معمولی است که بین ما ایرانیان متداول است. خیر اینطور نیست. در ورای این جمله حکایتهای جالبی خوابیده است که اگر شما کمی جامعه شناسی خوانده باشید و کتابهای روانشناسی را مطالعه کرده باشید براحتی میتوانید ذهن طرف را از طرح این جمله بظاهر ساده بخوانید و به نیت شوم او پی ببرید.
بسیاری از ایرانیان تصور درستی از زندگی خارج کشور ندارند. بیشتر مردم یا مسافرتی به خارج کشور نداشته اند و یا اگر داشته اند برای حج و سوریه و کربلا بوده. دسته دیگری از مردم که توان مالی بهتری دارند سفرهای خارجی زیادی داشته اند ولی همه این سفرها مقطعی بوده و برای گشت و سیاحت بوده و نه برای زندگی. لذا تصور عمومی این استکه خارج کشور مترادف است با خوشگذرانی و صفا کردن.
البته عوامل پیدایش این تصور متعدد است ولی سه تا از آنها از عوامل اصلی هستند:
1- از اول خلقت آدم ابوالبشر تاکنون همیشه پولدارها و آقازاده ها ی ایرانی برای خوشگذرانی به خارج از کشور میرفته اند که باعث بوجود آمدن ریشه تاریخی این تصور شده است. برای مردم عادی خارج خارج است. آنها خیلی فرق اروپا و امریکا و کانادا و استرالیا را برایشان مهم نیست. خارج یعنی محل خوشگذرانی.
2- کسانی که تا به حال از ایران بیرون نیامده اند منبع ایجاد تصورشان همان برنامه های کانالهای تلویزیونی فارسی زبان لوس آنجلسی است. بخاطر همین است که فکر میکنند ما لابد صبحانه را با نوش آفرین میخوریم. نهار را با لیلا فروهر و حتما شام را هم با شکیلا . فکر میکنند ایرانیان خارج کشور از صبح تا عصر در حال رقص و پایکوبی هستند و از کنسرت اندی بیرون میان میرن کنسرت گوگوش. از آنجا بیرون میان میرن کنسرت مهستی و الی آخر.
3- بدترین عامل ایجاد این تصور دیدن فیلمهای پورنو است. بالاخره الحمدلله در سایه نظام مقدس جمهوری اسلامی همه مردم بدون استثنا لااقل یکبار هم شده چشمشان به فیلمهای پورنو خورده و با چشم خودشان دیده اند که این خارجی های سفید و سیاه چجوری از سر و کول هم بالا میروند و چه حرکات محیرالعقول و شگفت آوری انجام میدهند. لذا تصور عمومی از زندگی در خارج از کشور این استکه ما از صیح تا شب در حال اجرای همان اعمال و حرکات هستیم و مشکل دیگری نداریم.

بنابر این وقتی کسی به شما میگه: فلانی. خارج خوش میگذره؟؟ شما باید فوری متوجه منظور طرف بشوید. منظورش اینه که شما هم بعله؟
راستش من نمیدونم در چنین مواقعی چه جوابی بدهم. اگر بگویم: نه اصلا خوش نمیگذره محال است طرف با شنیدن این جمله بقیه حرفهای مراباور کند و شروع میکند برای من درس صداقت و راستگویی را دادن و اینکه چقدر خوبه آدم حرف راست رو بزنه و نه دروغ.
واگر در جواب این جمله بگویم: به به. جای شما خالی. خیلی خوش میگذره. طرف شروع میکند توصیه های پزشکی را یاد آور شدن. مثلا یکی از فامیلهای دور که بسیار آدم خوش قلب و ساده ای است بمن گفت: مواظب خودت باش. شنیدم اونجا مریضی زیاد شده حتما از اون کیسه های پلاستیکی استفاده کن!
عجب جایی گیر کردیم. آش نخورده و دهن سوخته. بابا جون بیایید ببینید اینجا از اون خبرها نیست.

۱۳۸۵/۰۲/۲۰

عذاب الهی و خرابی بلاگ رولینگ

آهای اهالی بلاگ آباد
از عذاب خدا بترسید. آیا سرنوشت قوم عاد و لوط را ندیدید؟ آیا داستان طوفان نوح و غرق شدن کافران و ظالمان را نخوانده اید؟ آنها هم مثل شما اهل معصیت بودند.آنها هم مثل شما دیر به دیر وبلاگشان را بروز میکردند. یا کامنت ناجور توی وبلاگ دیگران مینوشتند. یا اینقدر به کسی پیله میکردند تا بیچاره کرکره وبلاگش را پایین بکشه و خودش رو به مردن بزنه. خلاصه اونها هم همین کارها رو کردند که به عذاب الهی گرفتار شدند.
حالا وضع ما هم مثل عاقبت قوم لوط شده و دچار عذاب الهی شده ایم. اینکه بلاگ رولینگ خراب شده همش تقصیر معصیت های شماست. باباجون نکنید از اون کارها. درست نیست. خوبیت نداره. بیایید استغفار کنید تا شاید نعمت بلاگ رولینگ به شما برگردد.
من نذر کردم اگه بلاگ رولینگ درست بشه یک گوسفندی شتری خرگوشی قورباغه ای چیزی را بپای کامپیوترم قربانی کنم. آخه روز اولی که این کامپیوتر رو خریدم یه گوسفند واسش قربانی کردم و با پنجه دستم خون قربانی رو روی کاپوت کامپیوتم زدم. یه آیه وان یکاد هم با سنجاق به گوشه مانیتورش چسبانده ام تا از چشم بد و ویروس و کچلی و طاعون و اسهال محفوظ باشد. علاوه بر اینها بیمه اش هم کرده ام البته بیمه ابولفضل که مجانیه. روی گلگیر عقب کامپیوترم هم نوشته ام بر چشم بد لعنت. بخاطر همین کارهاست که بلاگ رولینگ من کار میکنه ولی مال شما کار نمیکنه.
استغفرلله و اتوب الیه

۱۳۸۵/۰۲/۱۹

پاسخ بوش به نامه 18 صفحه ای احمدی نژاد

بسمه تعالی
آمدی جانت بقربانم ولی حالا چرا؟؟

والسلام
الاحقر جرج دبلیو بوش
واشنگتن المقدس

۱۳۸۵/۰۲/۱۸

نامه احمدی نژاد به جرج بوش

حضور محترم برادر گرامی جناب آقای جرج بوش

با درود بیکران به روح پر فتوح بنیانگذار آمریکا حضرت ابراهام لینکلن و با سلام و احترام به روان پاک شهدای ویتنام و جنگ با سرختپوستان و همچنین کشته شده های سونامی و دیگر سیلزده های روستاهای امریکا- اینجانب محمود احمدی نژاد فرزند احمد متولد ۱۳۴۸ شماره شناسنامه ۴۵۶ صادره از گرمسار وکالت بلا عزل از سوی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای (سه تا صلوات) دارم تا به شما نامه بنویسم و شما را از حمله به ایران و نابودی نظام مقدس جمهوری اسلامی منصرف کنم و شما را به صلح و صفا و دوستی و برابری و برادری و اینجور چیزای غربزدگی دعوت کنم

برادر جرج

بیایید با هم آشتی کنیم. قهر کار بچه هاست. هرچه بوده تمام شد. ما یه خورده خامی کردیم و یه حرفایی زدیم شما بیخودی جدی گرفتید. بجان شما قضیه عنی سازی و کیک زرد همش خالی بندی بود. فکر میکردیم شما عقب نشینی میکنید. اصلا همه این سینی کیک زرد که خریدیم مال خودتون. ما نخواستیم. خوبه؟ راحت شدید؟

جرجی جان! نکند یه بار گول اون خانوم کاندولیزارایس را بخوری و دستور حمله بما رو بدی. ما میتونیم با هم رفیق باشیم. ما میتونیم به شما در همه زمینه ها کمک کنیم. مثلا میتونیم برادران بسیجی مون را بفرستیم آمریکا برایتان اورانیوم غنی کنند. ما میتوانیم دستاوردهای منحصر بفرد علمی خودمان را در زمینه کیک زرد و شله زرد را در اختیار دانشمندان شما قرار دهیم. اصلا میتوانیم برایتان ژاندارم خلیج فارس بشیم تا هرکس بدون مایو توی خلیج فارس شنا کرد دستگیرش کنیم و تحویل شما بدهیم.

آقا جرج! بجای این همه فحش و دعوا بیا دست خانم بچه ها را بگیر همین جمعه ناهار تشریف بیارید منزل ما. یه لقمه نون و پنیر با هم بخوریم و دور هم جمع باشیم. اگه دوست داشتی خانم بچه ها را یه خورده زودتر بیار بزار منزل ما تا من و شما با هم بریم نماز جمعه. میریم اون صف اول میشینیم که تلویزیون ما را زیاد نشون بده. بعد میریم جلو لانه جاسوسی یه خورده شعار میدیم و برمیگردیم خونه. نهاری رو با هم میزنیم. بعد یه چرت بعد از غذا. بعدش هم فیلم سینمایی بعد از ظهر جمعه رو از صداو سیما نگاه میکنیم. عصر وقتی هوا خنک شد خواستید میتونید تشریف ببرید.

آقا جواد! (همان جرج سابق) خدای نکرده از دست من دلخور نباشی ها. من اگر گفتم اسرائیل باید حذف شود بجون بچه هات شوخی کردم. ماشالله خودت فهمیده هستی و سرت تو حساب و کتابه. میدونی که ما اگه این حرفا رو نزنیم چطوری مملکت رو اداره کنیم؟

ببین جرجی جان!اگر هم یه زمانی هوس کردی که به ما حمله کنی بالاغیرتن از قبل یه ندا به ما بده که زود دربریم و زیر دست و پا له نشیم. چاکرتیم به مولا.

جواد آقا! منتظرتم روز جمعه. یادت نره. با خانم بچه ها. تعارف نمیکنم. حتما تشریف بیارید. قدم تون رو چشم.

۱۳۸۵/۰۲/۱۷

خطبه های نماز دشمن شکن یکشنبه

من امروز باید به شما چند تذکر اخلاقی بدهم.
برادران و خواهران همیشه در صحنه!
موقعی که خطبه ها توسط من ایراد میشود اخلاق اسلامی را رعایت کنید. یعنی نیش تان را باز نکنید با بغل دستی حرف نزنید. با هم شوخی نکنید. از سر و کول هم بالا نروید. به هم انگشت نرسانید. موی یکدیگر را نکشید و خدای ناکرده گوشش را گاز نگیرید. قهقه نزنید و محکم نخندید چون ممکن است در اثر فشار وارده وضوی تان باطل شود. اگر جلوی خنده تان را نمی توانید بگیرید لااقل یک چوب پنبه ای در منافذ ورودی و خروجی خود تعبیه کنید تا وضویتان باطل نشود. در روایت داریم کسی که در موقع ایراد خطبه ها خودش را نگه دارد و شلوارش را خیس نکند خداوند در قیامت به او هزار دست کت شلوار خارجی پاداش میدهد در سایزها و مدلهای مختلف.
و اما مسائل بین المللی و خارجی و از اینجور چیزا:
در هفته گذشته شنیدیم که آقای رامین جهانبگلو را در فرودگاه تهران دستگیر کردند. من ایشان را نمیشناسم و نمیدانم چجور آدمی است ولی از اینکه او را دستگیر کرده اند میتوان فهمید که حتما آدم خوبی بوده و از اینکه به او اتهام جاسوسی با بیگانه را زده اند میتوان فهمید که حتما آدم میهن دوست و وطن پرستی بوده. بهرحال خدا او را بیامرزد. من اگر جای او بودم در این اوضاع و احوال اصلا به ایران نمیرفتم. این حکومت وقتی تحت فشار جهانی قرار بگیرد تلافی اش را از مردم در می آورد. مثل فیلم دزد دوچرخه که وقتی نتوانست دوچرخه اش را پیدا کند شروع کرد به کتک زدن بچه خودش.
مسئله بعدی مسئله غنی سازی بود که من تاحالا نفهمیدم اون چیزی را که میگویند غنی سازی کرده اند چی هست؟ ارومیه را غنی کرده اند؟ چرا فقط ۳.۵ درصد؟ خاک عالم بر سرت! تو اگه میخواهی غنی سازی کنی برو ۱۰۰ درصد غنی بکن. من وقتی روغن حیوانی کرمانشاهی میخرم حتما باید صددرصد خالص باشد. ۳.۵ درصد که معنا ندارد

و اما چند کلمه هم ذکر مصیبت رئیس جمهور آل عبا
ای نژاد! تو هم آدمی؟ تو اگه راست میگی چرا وقتی رفتی امریکا روضه بخوانی با اون خانم هاله نورانی اون کار را کردی و آبروی ما را بردی؟کیک زرد مسموم را به ملت دادی تا به اسهال بیفتند و نای حرکت نداشته باشند. در عربستان سعودی جلوی امیرعبدلله آروق زدی و اندماغت را با پیراهن سفید و بلند امیر قطر پاک کردی؟ فکر کردی هر پارچه سفیدی دستمال است؟

خب دیگه بسه. چوب پنبه خودم هم پرید بیرون! وضویم باطل شد

۱۳۸۵/۰۲/۱۴

بی حجابی اسلامی

ببینید! مردم ایران زورشان نمیرسه که این حکومت را اصلاح یا عوض کنند. حکومت هم زورش به مردم نمیرسد که دست از کارهای بی تربیتی! و بی ناموسی! و فساد! بردارند و به راه راست هدایت شوند.

پس چه باید کرد؟ یک روش این استکه مردم سر به سر این حکومت نگذراند و هر روز یک مدل مانتو رو مد نکنند. حکومت هم باید یه خورده دست ازاین مسخره بازی هایش بردارد و اینقدر به مردم گیر ندهد. مردم هم قول میدهند ظواهر را رعایت کنند مثلا اینجوری

- خانم ها اگر از روسری و حجاب و اینجور چیزا خوششان نمیاد بلکه دوست دارند مینی جوب و تاپ و یا و دامن کوتاه بپوشند بخاطر همزیستی مسالمت آمیز با حکومت یه خورده دندون روی جیگر بگذارند و همون لباسها را به صورت گنبد یا مناره طراحی کنند و بپوشند. مثلا یک تاپ نازک و کوتاه بپوشند که روی آن عکس یکی از علما یا شخصیتهای سیاسی کشور مثل آقای جنتی یا خزعلی یا همین احمدی نژاد چاپ شده باشد. اشکالی ندارد اگر دامن کوتاه می پوشند پشتش بنویسند: رعایت حجاب اسلامی در این مکان الزا می است! یا مثلا یک کرست بشکل گنبد امامزاده ها سبز رنگ بپوشندو وسط آن صندوقی برای خیرات و نذورات زیارت کنندگان قرار دهند. بدین ترتیب هم از دست گیر دادن های ماموران حکومت خلاص میشوند و هم یه پولی گیرشون میاد.

- آقایون اگر میخواهند لباس آستین کوتاه بپوشند هیچ اشکالی نداره. شلوار تنگ جین هم اصلا ایرادی نداره. مدل مو و خط ریش اصلا مهم نیست. فقط یک چفیه بندازند دور گردنشان و یک تسبیح در دستشان تا بهانه را از دست ماموران حکومت بگیرند. عقب شلوارشان بنویسند: حق مسلم ماست. (مهم نیست چه چیزی)

-روزنامه نگاران و نویسندگان هر انتقادی میخواهند بکنند ولی انتقادشان در مورد حکومت ایران نباید باشد بلکه همان حرفها را در مورد حکومت اسلامی آمریکا بنویسند. اینطوری هم مردم منظورشان را میفهمند و هم حکومت دیگه کاری با آنها ندارد.

- پخش موسیقی های ایرانی و خارجی هیچ اشکالی نداره بشرطی که آن آهنگها را با وسایلی نظیر دبه و سطل و نی خودکار بیک و امثالهم اجرا کرده باشند.

- دخترها و پسرها هیچ اشکالی نداره توی پارک یا هنگام کوهنوردی با هم خوش و بش کنند و دل بدهند و قلوه بگیرند. کافی است هر وقت ماموران انتظامی به آنها نزدیک شدند شروع کنند سینه زنی و عزاداری و یا نماز جماعت خواندن. همینکه آنها رفتند دوباره لب بدهند و لب بگیرند. بدین ترتیب هم ثواب عزاداری را می برند و هم حال شان را کرده اند و هم الکی گیر نیفتاده اند


۱۳۸۵/۰۲/۱۳


جهان بینی

بعضی ها دنیا را اینچنین می بینند
خدا - نماینده ولی فقیه در کائنات
پیامبران و امامان - نیروهای تدارکات و پشتیبانی از عملکرد مسولین جمهوری اسلامی
امام زمان - مسئول برگزاری انتخابات
بهشت - حمام زنانه
جهنم - امریکا و اروپا
عزرائیل- نویسندگان و روزنامه نگاران
حق - انرژی هسته ای
باطل- کوپنی که تاریخش گذشته
حلال - خوردن مال مردم
حرام - بقیه چیزهای موجود در عالم
ایثار - برو خودت رو واسه ما به کشتن بده
مردم - عناصر فریب خورده دشمن
مطبوعات- پایگاه عملیاتی دشمن
زندانی سیاسی - نداریم
مهرورزی- همان کاری که قزوینی ها میکنن


۱۳۸۵/۰۲/۱۱

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا