نوستالوژی سوسک:
آخ که چقدر دلم تنگ شده واسه دیدن اون سوسکهای ایران. چقدر با هیبت بودند . چقدر باوقار و متین توی حمام و دستشویی قدم میزدند. مثل جاهل های قدیم راه می رفتند و از هیچکس هم نمی ترسیدند. نه از امشی نه از پیف پاف و نه از دم پایی. استوار و باصلابت بودند. پوست قهوه ای شان از جنس استنسل استیل بود. ضد ضربه و محکم. یه بار توی جبهه با آرپی جی 7 به یکی از آنها زدیم خم به ابرویش نیاورد و با نگاهی عاقل اندر سفیه راهش را ادامه داد و رفت.
پاتوق شون توی حمام عمومی توالتها و زیرزمینهای نمناک ساختمانهای قدیمی بود. البته گاه گاهی هم توی صف نانوایی سنگکی یا لواشی هم آنها را میدیدیم که بدون نوبت نان شون را می گرفتند و میرفتند.
البته بندرت اتفاق می افتاد که بعضی از همون سوسکها وقتی توی عشق شون شکست میخوردند و از دنیا سیر می شدند میرفتند توی یکی از اون نانوایی های سنگکی و خودشون را می انداختند توی پاتیل خمیر و راحت می شدند. لابد جویدن ران یک سوسک پخته شده در داخل نان را تجربه کرده اید؟
از زمانی که به خارج آمده ام راستش سوسک ندیده ام. نه اینکه توی خارج سوسک نیست بلکه من سعادت زیارتشون را نداشتم و تا بحال موفق به دیدار آنها نشده ام. البته شنیده ام توی بعضی از رستورانهای چینی بجای چلو کباب کوبیده جلوی مشتری شون یه دیس سوسک برشته شده با نوشابه میگذارند ولی اینها عمرا جای سوسک خودمون را نمیگیره. سوسک هم سوسک ایرانی. هم با مرام اند و هم با معرفت. خیلی دلم واسه شون تنگ شده.
سوسکها همشون شکل هم اند مثل گنجشکها . اصلا قابل تشخیص از هم نیستن. شما متوجه نمیشوید که این سوسکی که امروز دیدید همان سوسک دیروزی است یا یکی دیگه است.
اکثر سوسکهای توی خونه ما خیلی سربزیر و خجالتی بودند. البته ناگفته نماند که بعضی شون ناقلا و چشم چران بودند و توی توالت یه گوشه ای قایم میشدند و همینکه شما شلوارتون را شل میکردی حسابی آدم رو دید میزدند و برو بر به مسائل خصوصی آدم زل میزدند.
زندگی خیلی از مردم ما مثل زندگی همان سوسکهاست. رفتارهای دوگانه از خود سر میزنند و از دید ناظر بیرونی همه شون یک شکلند . زندگی سوسکی که ترک و فارس ندارد. همه مون سالهاست که سوسک شده ایم و از سوسک شدن خود غافل.
یادش بخیر سوسکهای ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر