۱۳۸۷/۰۴/۰۹


واکنش‌ها به قهرمانی اسپانیا در یورو ۲۰۰۸:

احمدی نژاد: پیروزی اسپانیا مدیون عنایات ویژه حضرت ولی عصر و حضرت رقیه است. این پیروزی یکی از دستاوردهای دولت نهم است و مدیریت جهانی توسط ما.

مقام معظم رهبری: اگر قرار باشد بین آلمان و اسپانیا یکی برنده شود آنکه کمتر دشمن است باید برنده شود.

خاتمی: اگر مربی تیم آلمان با اسپانیایی‌ها «گفتگو » میکرد و از آنها خواهش میکرد که به آنها گل نزنند شاید الان تیم آلمان بازنده نشده بود.

کروبی: آقاجان این چه وضعیه؟ ما نود دقیقه خوابیدیم. وقتی که بلند شدیم دیدیم اسپانیا برده!
روزنامه کیهان: اسناد جاسوسی بازیکن شماره ۹ تیم اسپانیا (فرناندو تورس ) که با محافل صهیونیسم بین الملل رابطه نامشروع دارد و در جریان مسابقه فینال آن گل وقیحانه را به آلمان زد را بزودی افشا خواهیم کرد ولی تا آن زمان ما نباید از حق خود در برابر انرژی هسته‌ای کوتاه بیاییم.
یک وبلاگ نویس مقیم لندن: اینها همش جنگ روانی است. آلمان بزودی برنده میشود و جمهوری اسلامی قهرمان میشود. حالا می‌بینیم!
پاسخ یکی از علما و مراجع تقلید به سوال یک گوشکوب:
سوال: برنده شدن تیم اسپانیا در مقابل آلمان از نظر شرعی چگونه است؟
جواب: بسمه تعالی. در صورتیکه در مدت معلوم دخول صورت نگرفت بنا بر احتیاط واجب بر طرفین کفاره واجب میشود و باید پنالتی بزنند و احوط آنست که غسل جنابت هم بکنند.
بعضی از افراد نان به نرخ روز خورکه تا یکساعت پیش طرفدار تیم آلمان بودند: دیدید حرف من درست بود؟ من از اول میدونستم که اسپانیا برنده میشه. اصلا از شکل و قیافه اسپانیایی ها معلوم بود که برنده میشن. مرده شور قیافه آلمان ها رو ببرند. اصلا یکی نیست به این آلمانها بگه شما را چه به فوتبال؟ بروید مرسدس بنزتان را بسازید که توی دست اندازها اینقدر تلق تلق میکند.
بعضی از هموطنان خوش خیال: تحقیات اخیر کارشناسان ثابت کرده که اسپانیایی‌ها همه‌شان از دم ایرانی الاصل‌اند . ویوا اسپانیا!

۱۳۸۷/۰۴/۰۷

پازل توسعه در جمهوری اسلامی:

در ادامه نوشته قبلی و در پاسخ به این سوال که چرا وضع ما اینقدر قارش میش است سه نظریه یا سه دیدگاه قابل طرح است:

۱- بعضی معتقدند که اصولا بوجود آوردن کمبودهای معیشتی در زندگی مردم ایران طی سالهای اخیرعمدی است و خواست حکومت است. آنها میگویند اگر اوضاع مردم روبراه شود و مردم غم نان و آب و برق و گاز و بنزین و سیب زمینی و تاید و شکر و ... نداشته باشند فورا بفکر داشتن استانداردهای زندگی مدنی می‌افتند و حرفهایی میزنند که نباید بزنند و کارهایی میکنند که پایه‌های حکومت را خواهد لرزاند. پس بابد همیشه آنها را توی این وضعیت نگه داشت.
این دیدگاه بیشتر در بین افراد سالخورده ایرانی رواج دارد. مخصوصا در بین بازنشسته گان لشگری و کشوری که این روزها در پارکها دور هم جمع میشوند و اوضاع ایران و جهان را تحلیل میکنند.
خداوند این بازنشسته گان عزیز را برای مامان شان حفظ کند!

۲- عده دیگری که تعدادشان هم کم نیست میگویند: اراده حکومت و دست‌اندرکاران این است که کمبودهای اولیه زندگی مردم را رفع کنند و اوضاع مردم را از این وضعیت مشقت بار بیرون بکشند. آنها هم میخواهند وضع مردم خوب شود ولی مشکل اینجاست که این کاره نیستند و مدیریت کردن بلد نیستند.
این دیدگاه مخصوص کسانی است که سابقه اجرایی و مدیریتی در داخل کشور نداشته و محدوده اطلاعاتشان در قلمرو روزنامه ها و اینترنت و حرفهای رادیو و تلویزیون است. آنها عملا وارد سیستم اجرایی کشور نشده اند تا ببینند چه موانعی بر سر طرح های مفید و ملی بوجود می آورند و چگونه تلاشهای افراد وطن پرست را خنثی میکنند. اینها ممکن است با عملکرد ضعیف احمدی نژاد مخالف باشند ولی امیدوارند توی همین سیستم و توی همین ضوابط فرد لایقی پیدا شود و اوضاع را سر و سامان دهد.
خدا انشالله این عده را شفای عاجل عنایت فرماید!

۳- عده دیگری هم هستند که میگویند مشکلات زندگی مردم ایران عمیق تر از این حرفهاست و آمدن و رفتن تقی یا نقی و یا لیاقت داشتن و نداشتن ایکس و ایگریگ٬ تفاوت چشمگیری در امورات مردم رخ نخواهد افتاد. ایران یک کشور جهان سومی است و حل این مشکلات و عوض شدن اوضاع مردم بستگی به تغییر ساختارهای بنیادین دارد. معتقدان این نظریه میگویند توسعه و آبادانی کشور نیازمند داشتن یک «جهان بینی باز و آزاد» است. کشورهایی که هنوز درقید و بند کنترل بند تنبان مردم خودشان و محتویات درونی آن گرفتارند چگونه خواهند توانست جهانی فکر کنند و اندیشه جهانی داشته باشند و همراه و هم سرعت توسعه جهانی باشند؟
بگذارید یک مقدمه دیگری بگویم و بعد دوباره برمیگردیم به همین بحث:

فکر کنم همان سالهای ابتدایی ریاست جمهوری آقای خاتمی بود که یک گروه تحقیقاتی گزارشی از پیش بینی وضعیت بیکاری و نابسامانی‌های اجتماعی ایران در ده سال آینده را به شورای اقتصاد ارائه دادند. در آن گزارش آنها محاسبه کرده بودند باتوجه به نرخ رشد جمعیت در ایران و همچنین جوان بودن ترکیب جمعیتی٬ هرساله بیش از یک میلیون نفر به جمعیت بیکاران کشور اضافه میشود و در سالهای بعدی این رقم همچنان رشد صعودی خواهد داشت. همه اینها شغل میخواهند. مسکن میخواهند. امکانات شهری و آب و برق و گاز و خورد و خوراک می‌خواهند....
آنها حساب کرده بودند که اگر دولت میخواهد در آینده دچار کمبودها و بحران‌های اجتماعی نشود باید امکانات و شرایطی را بوجود آورد تا حدااقل سیصد میلیارد دلار در در همان سالهای ابتدایی سرمایه گذاری شود. این رقم در زمانی بود که قیمت نفت در آن زمانها کمتر از ده دلار بود و درامد سالانه کشور کمتر از بیست میلیارد دلار. بنابر این تامین سیصد میلیارد دلار فقط یک راه داشت و ان هم جلب سرمایه های خارجی بود. اما جلب سرمایه خارجی با ماهیت رفتاری این حکومت دو موضوع متنافر هستند. نمیشود هم به دنیا فحش داد و هم انتظار داشت که جهان با ما تعامل خوبی داشته باشد.
آن گزارش تحقیقاتی در همان زمان به جایی نرسید و به زباله دانی تاریخ انداخته شد. دلیلش هم روشن است. ساختار جهان ستیزی این حکومت آفت جذب سرمایه های خارجی و مشارکت بین المللی است.
تا زمانی که این وضعیت هست خبری از توسعه نخواهد بود و مردم ما همیشه گرفتار تامین نخود و لوبیا و قند و شکر و دیگر مایحتاج اولیه خواهند ماند.
این ادعا را از روی بغض و نفرت از حکومت جمهوری اسلامی نمیگویم. واقعا به این باور رسیده ام که مشکلات مردم در زیر سایه این حکومت حل نخواهد شد و اگر روزی این مشکلات حل شود قطعا حکومت ایران ماهیتی متفاوت با حکومت فعلی است.

بنظر من شرایط کنونی وضعیت فعلی ایران در بدترین وضعیت طی نیم قرن اخیر قرار گرفته. شیرازه کارها از هم پاشیده شده و عنان مقابله با بحران‌های معیشتی مردم از دست آقایان خارج شده است. به همین خاطر است که باوجودیکه قیمت نفت از ده پانزده دلار به یکصد و بیست دلار هم رسیده٬ نه تنها اوضاع مردم خوب نشده بلکه بدتر هم شده.

کنار رفتن احمدی‌نژاد و یا آمدن نفر بعدی هم نمی‌تواند این کمبودها و بحران‌ها را علاج کند. بعضی اصرار دارند کاسه و کوزه همه این مشکلات و کمبودها را سر کابینه احمدی نژاد بشکنند. این مشکلات و عقب ماندگی ایران از کشورهای دیگر چیزی نیست که با رفتن احمدی نژاد و امثال او حل شود.
حکومتی میتواند این وضع را عوض کند که قادر باشد چنان وجهه‌ای از ایران بسازد که امکان سرمایه‌گذاری خارجی در ایران فراهم شود. صاحبان سرمایه ازآدانه بیایند و بروند و دورنمای خوبی از آینده را برای آنان ایجاد نماید.

ببینید همه کشورهایی که قبلا وضعیت اقتصادی وخیمی داشتند و الان به مرحله رشد و قابل قبولی رسیده‌اند ٬ در انتخاب مسیرشان یک نقطه اشتراک داشته اند و آن چیزی نیست جز باز کردن درهای کشورشان برای سرمایه‌گذاری و تعامل با کشورهای جهان.

مثلا شما چین را ببینید. سی چهل سال قبل٬ چین کشوری بود که رهبران آن مثل مسولین جمهوری اسلامی فکر میکردند. همیشه در حال دشمنی با دیگر کشورها و مقابله با تهاجم فرهنگی و اینجور مزخرفات بودند. نتیجه آن سیاستهای بسته چیزی جز فقر و فلات جمعیت یک میلیاردی آن نبود. وضعیت چین آنقدر خراب بود که بزرگترین مشکلش تامین خوراک برای زنده ماندن مردم بود.
اما از زمانی که درهای کشور را برروی دنیا باز کردند٬ و از دشمنی با این و آن دست کشیدند و با دنیا آشتی کردند٬ سیل سرمایه بسوی چین روان شد و الان کار بجایی رسیده که کمتر کالایی را شما میتوانید پیدا کنید که ساخت چین نباشد. ممکن است هنوز مشکلاتی داشته باشند ولی وضعیت شان درحال توسعه است و مسیر انتخابی شان درست و امیدوار کننده است.
همین امارات را ببینید. امارات فقط با پول نفت نبود که به اینجا رسید. داشتن فکر آزاد و اقتصاد آزاد بود که باعث جلب سرمایه ها از دور و نزدیک گردید. مالزی و ترکیه و هند و حتی بعضی از کشورهای افریقایی نیز در مسیر خوبی قرار گرفته اند و آینده خوبی خواهند داشت.
ما فکر میکنیم اگر درهای مملکت را به روی دنیا باز کنیم٬ خارجی‌ها ما را میخورند. درصورتیکه اینطور نیست. استقلال و عزت یک کشور در گرو تامین وضعیت معیشتی مردم و فراهم کردن زمینه رشد و فعالیت مردمان آن کشور است. با حرف و شعار و چرت و پرت گفتن که استقلال و اقتدار ملی محقق نمیشود.
اما چرا این کار در جمهوری اسلامی محقق نمیشود؟
چون که اینها وجهه بین المللی ندارند. سرمایه‌گذار مغز خر نخورده است که سرمایه‌اش را در جایی بیاورد که از همان بدو ورودش به او تذکر بدهند که حجابت را درست کن. کراواتت را باز کن. دکمه‌ات را ببند. کفش پاشنه بلند نپوش و بقیه چیزهایی که شما بهتر از من میدانید.
اما باوجود همه این چیزهایی که گفتم بعنوان یک ایرانی به آینده ایران بسیار امیدوارم. دلیل امیدواری ام روند تحول جهانی است. تحولات ارتباطی جهانی آنقدر سریع و پرقدرت است که کل دنیا را به حرکت درخواهد آورد .همه ما سرنشنان یک چرخ و فلک خواهیم بود و خواسته یا ناخواسته با سرعت جهانی حرکت و زندگی خواهیم کرد.
در قرن بیست و یکم چیزی به نام دخالت مذهب در حکومت یک جوک بی مزه است. هیج قدرتی نمیتواند به مدت طولانی نسل امروز را از داشتن یک زندگی آزاد محروم کند. دوران ایزوله کردن مغز مردم بسر آمده و عرصه بر حکومتهای دیکتاتور تنگ شده است و آنها مجبور خواهند شد تن به تغییرات مطابق خواست مردم بدهند والا از گردونه این چرخ و فلک به بیرون پرت خواهند شد.

۱۳۸۷/۰۴/۰۱

ای ملت خاموش! «خاموشی» حق تو نیست.

راستش الان که دارم که جملات را می‌نویسم بااکراه و وسواس می‌نویسم. چون میدانم حتما عده‌ای کوتاه فکر پیدا خواهند شد تا بگویند: تو خودت رفتی توی خارج کشور نشستی و از دور میگی لنگش کن!
بنابراین برای اینکه این بهانه را از دیگران بگیرم بنا دارم فقط به نقل تجربیات و باورهایم بسنده کنم و کاری به لنگ و ران و باسن حکومت نداشته باشم. مردم خودشان میدانند که لنگش کنند یا نکنند.
ابتدا بگذارید یک خاطره‌ای را برایتان نقل کنم:
پارسال رفته بودم جزیره قشم. یک روز عصر به همراه چند تن از دوستان روی نیمکتهای چوبی یک قهوه‌خانه کنار ساحل نشسته بودیم و جای شما خالی قلیان میکشیدیم و گپ میزدیم.
پیرمرد صاحب قهوه‌خانه که مرد خوش بیان و خوش اخلاقی بود را هم دعوت کردیم کنار ما بنشیند و از اوضاع خودش و وضعیت قشم و مقایسه‌اش با امارات حرف بزند.
بعد از کمی شوخی و بگو بخند٬ صحبت پیر مرد به اینجا رسید:

« همین امارات را می‌بینید. برادر دوقلوی قشم است! خاکش یکی است. هوایش یکی است. آبش هم یکی است. ولی یکی اینطوری پیشرفت کرده ودیگری اینطوری مثل بیابان برهوت ول شده. یکی شده مرکز تجاری خاورمیانه و دیگری شده مرکز قاچاق و کارهای خلاف. چرا پسران من برای امرار معاش باید قشم را ترک کنند و به دوبی بروند و نوکری عربها را بکنند؟
شما شاید باور نکنید ولی حقیقت دارد. همین پنچاه شصت سال پیش٬ اوضاع عربهای امارات آنقدر خراب بود و مردمش آنقدر فقیر بودند که معمولا با همین لنج‌های قراضه به قشم و بندر عباس می‌آمدند و چند تا گونی نان خشک و لباسهای کهنه را بار میزدند و به دوبی می‌بردند. حالا برو ببین وضع آنها چجور شده و وضع ما به کجا رسیده!...»

راستش نمیدانم حرفهای آن پیرمرد چقدر درست و یا غلط است ولی هرچه که هست٬ باعث به فکر فرو رفتن من و همراهانم شد.
راستی چرا ما ظرف کمتر از پنجاه شصت سال اینقدر عقب افتاده‌ایم؟ چرا دیگران اینقدر جلو زدند؟
چرا مشکلات ابتدایی جامعه ما هیچوقت حل نمیشود؟ چرا همیشه توی همان پله اول زندگی یعنی تامین مایحتاج اولیه مثل آب و برق و نان و سوخت و وسایل تامین سرما و گرما مانده‌ایم؟
زندگی توی ایران اصلا شبیه یک زندگی در قرن بیست و یکم نیست. همه چیز بستگی به نیروهای ماوراء‌الطبیعه دارد.بجای برنامه ریزی در کارها نماز باران میخوانیم. هیچ قانون علمی و یا برنامه حساب شده‌ای وجود ندارد. همه چیز الله بختکی است.
اگر یک سال باران کم ببارد٬ کمبود آب مردم را به مرز هلاکت نزدیک میکند. بخاطر کمی باران میوه و ارزاق عمومی گران میشود. برق قطع میشود. کارهای تولیدی مختل میشود. وقت و عمر مردم توی ترافیک و صف نانوایی و بانک و غیره و غیره بیش از پیش تلف میشود.
و اگر یک سال باران زیاد ببارد٬ سیل جاری میشود. رودخانه ها طغیان میکند. زمینهای کشاورزی صدمه می بیند. قیمت محصولات کشاورزی افزایش پیدا میکند. خانه‌ها خراب میشوند. افراد زیادی بی‌خانمان میشوند و روزگار مردم دوباره به مشقت می افتند.
.
باوجودیکه مقام نخست یا دوم را در معادن گازی داریم٬ ولی در زمستانها مشگل کمبود گاز داریم و زن و بچه مردم باید در سرمای زمستان به زحمت بیفتند.
با وجودیکه دومین تولید کننده نفت هستیم ولی وارد کننده بنزین‌ایم.
هیچ چیز ی سر جای خودش نیست. یک آشفته بازاری درست شده که بیا و ببین.
من فقط نق نمیزنم. راه بیرون رفتن از این وضعیت را هم تا جایی که عقل و تجربه‌ام اجازه میدهد بیان خواهم کرد. منتظر باشید.

۱۳۸۷/۰۳/۳۰

ماجرای ربودن احمدی‌نژاد از زبان خودش:

واقعا عجب دوره زمونه‌ای شده. آدم جرات نمیکنه تنهایی توی خیابون‌های بغداد راه بره. چپ و راست به آدم متلک میگن. از وسط خیابون که میخواستم رد بشم صدتا ماشین جلوی پام ترمز کرده و میگفتند: بفرمایید در خدمت باشیم. خونه خالی هست....
من هم اعتنا نمیکردم و زیر لب میگفتم: برو گمشو! مرده شور اون قیافه میمونت را ببرد.

یک شب که تنها بودم سوار یکی از همین مسافرکش‌های شخصی شدم. قیافه یارو خیلی تابلو بود. حسابی ترسیده بودم. از توی آینه مرتب منو دید میزد و یک دستش به فرمان بود و یک دستش لای پاهاش.
یک دفعه دیدم مسیر رو عوض کرد و بسمت دیگری میرود. فورا گفتم: آی آقا منو کجا می‌بری؟
گفت: نگران نباش جیگر! جای بدی نمیرویم. یکی دو ساعت در خدمتتون هستیم. گپی بزنیم و کمی با هم آشنا شویم. اگر دوست داشتی آبمیوه و بستنی بخوریم و دوباره برمیگردیم و شما را میرسونم منزل.
با عجله گفتم: همین‌جا نگه‌دار. الان جیغ میزنم. یالا نگه دار. آهای مردم...این میخواد منو بلند کنه.
راننده گفت: چیه چیه . چه خبره! خیال میکنی جونیفر لوپز هستی؟ ایکبیری! راستش را بخواهی تو رو فقط میخواستم بدزدم تا یک ملت از دستت راحت بشوند و الا تو که تحفه‌ای نیستی.
حالا آبروریزی نکن. بفرما پایین. هرری. ولی این دفعه توی خیابون که راه میری اینقدر قر نده و راه برو.

۱۳۸۷/۰۳/۲۹

وقتی یک «نیک آهنگ» درباره وقایع دانشگاه زنجان تحلیل میکند:

میگن سلمانی‌ها هروقت سرشون خلوت میشه٬ سر یکدیگر را اصلاح میکنند.
امروز باوجودیکه سرم خیلی شلوغه٬ حیفم امد کمی سر به سر این نیک آهنگ و تحلیل‌هایش نگذارم.
او اینگونه می‌نویسد:

آیا این کار دانشجویان درست بود؟
آیا انها حقوق متهم را رعایت کرده بودند؟
از کجا معلوم که آن استاد و دانشجو واقعا داشتند کاری میکردند که داشجویان مثل لشگر مغول ریختند توی اتاق و بساط آنها را بهم زدند؟
آیا زیپ شلوار استاد باز بود؟
تازه اگر هم زیپش باز بوده٬ خب چه اشکالی دارد؟ شاید هوای اتاق گرم بوده و برق هم رفته بوده و کولر اتاق هم کار نمیکرده و استاد بیچاره خواسته کمی خنک بشه.
شاید استاد زیپش را پایین کشیده بوده که فقط به آن دانشجو نشان بدهد تا شاید کمی بترسد و مقررات دانشجویی را رعایت کند.

تازه ما هنوز حرفهای استاد را نشنیده‌ایم.
آیا استاد واقعا کیف کرده؟
آیا هنوز اول کار بوده و داشته مخ میزده یا خیر٬ اسلام پیاده شده بوده و دانشجویان دیر به سر صحنه رسیده بودند؟
آیا دانشجویان راه دیگری نداشتند؟
اصلا رابطه آن دانشجویان پسر در حمایت از آن دختر دانشجو کمی مشکوک میزند.
آیا کاسه‌ای زیر نیم کاسه بوده؟
آیا ان صحنه‌ها واقعا مال دانشگاه زنجان بوده؟
از کجا معلوم که کار فتوشاپ نبوده؟
ولی دمشان گرم. خوب مونتاژ کرده بودند و حال استاد را گرفتند.
بهرحال باید نه ماه صبر کرد ببینیم این خبر واقعی بوده یا خیر.

۱۳۸۷/۰۳/۲۶

ملت حشری:

عجب غوغایی به‌ پا کرده‌اند دانشجویان دانشگاه زنجان!
مطمئن هستم اگر همینطور قرص و محکم به اعتراضاتشان ادامه بدهند٬ نه تنها معاون دانشجویی خاطی معزول خواهد شد بلکه شاهد تثبیت دیگر خواسته‌های صنفی و دانشجویی خود نیز خواهند بود.
بنابر این اینگونه اعتراضات جمعی در هر شکلی و در هر سطحی قابل دفاع و حمایت است.
اما سخن من٬ نگاه از بعدی دیگر است. و آن پی بردن به حساسیت مردم ما به مسائل جنسی و به تعبیری ناموسی است.
در کشور ما خبر آزار و تعدی به یک دختر خانم دانشجو٬ آنچنان انرژی التهاب‌آفرینی دارد که شاید هیچ خبر اسف‌بار اقتصادی٬ اجتماعی٬ سیاسی٬ محیط زیستی٬ حقوقی و جزایی و حتی سیل و زلزله و غیره باعث تحریک دانشجویان نشود.

در ابعاد بزرگتر هم همینطور است.
مکررا در خبرها خوانده‌ایم که مردم به حمایت از دختران و خانم‌های بدحجاب که توسط نیروی انتظامی در حال دستگیر شدن بوده‌اند وارد عمل شده‌ و باعث عقب نشینی عوامل نیروی انتظامی شده‌اند.
اما اگر همین ملت را توی روز روشن غارت کنند و سرمایه هایشان را ببرند و امید و شادی را از آنان بگیرند و زندگی شان را به یک مرگ تدریجی تبدیل کنند٬ در زمستان گاز و سوخت را از آنان قطع کنند و در تابستان آب و برق را جیره بندی کنند جیک از کسی در نمی آید.
با کمی دقت در اینگونه حوادث میتوان حدس زد که نبض ملت ما در کجا میزند.


۱۳۸۷/۰۳/۲۴

در سال ابتکار و نوآوری برق کشور قطع شد:

امت همیشه در صحنه ایران

یکی از راههای سلطه استکبار جهانی٬ ترویج فرهنگ استفاده از برق و وسایل الکتریکی است. مقام معظم رهبری همواره بر این نکته تاکید فرمودند که لزومی ندارد همان راهی را برویم که غرب و دانشمندان غربی رفته‌اند. ما باید خودمان با ابتکار و نوآوری مشکل بی برقی را حل کنیم.

آیا میدانید که همین برق توسط ادیسون (که از عوامل استکبار و عضو فراماسونری صهیونیسم بین اللمل بود) درست شد تا بوسیله آن کشورهای سلطه جو بهتر بتوانند به کشورهای اسلامی تهاجم فرهنگی بکنند؟
ما نباید از توطئه دشمنان غافل باشیم. دشمنان ما برق را درست کرده‌اند تا بدنبال آن محصولات برقی‌شان را وارد خانه‌های مردم بکنند.
شما از کجا مطمئن هستید که این امریکای جنایتکار در داخل وسایل برقی که تک تک شما در منزل دارید (مثل جارو برقی٬ چرخ گوشت و پلوپز و غیره) وسیله‌های استراق سمع و دوربین های مخفی جاسازی نکرده‌اند؟
غربیها میخواهند از ناموس ما که در آشپزخانه آشپزی میکند فیلم تهیه کنند و بنشینند آنها را نگاه کنند و لذت ببرند.
بنابر این دولت خدمتگزار شما به این نتیجه رسیده که بنا به مصلحت حفظ نظام٬ اصلا برق بی برق!
ما میخواهیم شما از هرگونه تعلق و وابستگی به مظاهر مادی و دنیوی آزاد شوید. وابستگی به برق٬ وابستگی به آب لوله کشی و تصفیه شده٬ وابستگی به نفس کشیدن٬ و نظایر آن باعث میشود شما به فکر آخرت نباشید.
بخاطر همین چیزها برق‌تان را قطع میکنیم تا حالتان جا بیاید.

۱۳۸۷/۰۳/۱۶

هرکس ماشینش را چگونه میفروشد؟

طرز فروختن ماشین توسط هر فرد٬ رابطه مستقیمی با شخصیت و منش او دارد. مثلا یک بنگاهی خرید و فروش اتومبیل برای فروختن یک ماشین قراضه به یک مشتری بینوا چنین میگوید:
« آقایی که شما باشید٬ این ماشین حرف نداره. بیست بیسته. موتور گیربکس‌اش آخ نگفته. سابقه تصادف نداره و زیرش تابحال آفتاب ندیده (منظورشان این است که تا بحال چپ نکرده). سند دست اوله. مال یک خانم دکتر بوده که فقط باهاش میرفته مطب و برمی‌گشته خونه. من خودم میخواستم این رو بخرم واسه خانمم ولی از بدشانسی٬ خانمم دو قلو زاییده و نمی‌تونه رانندگی کنه. حالا میل خودته. اگر نخری از کف‌ات رفته....»

حالا فرض کنید انشالله این حکومت جمهوری اسلامی سقوط کرده و همه علما بیکار شده و افتاده‌اند توی کار خرید و فروش ماشین.
مثلا یک روز جمعه که برای تماشا به پارکینگ بیهقی می‌رویم٬ شخصیتهای سابق مملکتی را می‌بینیم که هریک در گوشه‌ای کنار ماشین‌شان ایستاده‌اند و دارند مخ مشتری‌ها را می‌زنند:

رئیس جمهور محبوب:
این ماشین مال یک دانشمند هسته‌ای بوده که متوسط سنش شانزده سال بوده و فقط با این ماشین از زیر زمین خونه‌شون میرفته جمکران و برمی‌گشته. این ماشین جون میده تا باهاش توی تاریکی رانندگی کنی. چون همیشه یک هاله‌ای از نور آن را احاطه میکنه و شما میتوانید چراغ‌های ماشین‌تون را خاموش کنید و کلی صرفه جویی توی مصرف برق بکنید.

شیخ مهدی کروبی:
این ماشین پنجاه هزار تومان زیر قیمت بازاره. مال یک خانم دکتری بوده که فقط روزی بیست دقیقه می‌آمده توی این ماشین می‌خوابیده و میرفته. اگر می‌بینید کیلومترش زیاد نشان میده٬ مال اینه که یک شاگرد مکانیکی که ناشی بوده اشتباهی اعداد و ارقامش را دستکاری کرده و الا این ماشین همیشه در خط رهبری بوده.

مقام معظم رهبری:
آحاد مشتری‌ها بدانند که این ماشین مال یک خانم دکتر بوده که فقط با آن می‌رفته امریکا و برمیگشته.
بحول قوه الهی این ماشین در بهترین وضعیت قرار دارد.لاستیک ‌های این ماشین با نشاط و پرباد است و هرگز پنچر نشده است و نخواهد شد.(تکبیر حضار)
من در همین جا اعلام میکنم که هرکس این ماشین را از من نخرد در خط استکبار جهانی و در مقابل این ملت قرار دارد و باید با او برخورد شود. اگر قرار باشد بین قطار و هواپیما یکی را انتخاب کنید باید بیایید همین ماشین من را انتخاب کنید.
و اما یک جمله هم بگویم برای روشنفکران خودباخته و غربزده‌هایی که هی می‌پرسند قیمتش‌ چنده٬ قیمتش چنده؟
مشتری باید بداند که تا زمانی که این ماشین و این ملت حاضر در صحنه هست٬ شما آروزی شنیدن قیمت را به گور خواهید برد. ما یک قدم از حرف خودمان عقب نشینی نخواهیم کرد و اصلا قیمت- پیمت نخواهیم داد.
(تکبیر حضار)

ادامه اش را در قسمت نظرهای لینک بالاترین بخوانید.

۱۳۸۷/۰۳/۱۴



خبر خوش احمدی‌نژاد برای مردم ایتالیا:



احمدی نژاد همینکه از هواپیما پیاده شد و چشمش به کج بودن برج معروف پیزا افتاد در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد در راستای حل مشکلات جهانی٬ ما آمادگی داریم در اولین فرصت این برج را برای مردم ایتالیا راست کنیم.

۱۳۸۷/۰۳/۱۳

دو کلام حرف خصوصی با آقایون:

این نوشته مخصوص آقایان است. لطفا خانم‌ها تشریف ببرند. این حرفهای خصوصی است. خوب نیست شما آنهار ا بخوانید. بفرمایید. بسلامت.
آهای حاج خانم! شما را میگم. شمایی که سرتون را پایین انداختی و یواشکی داری از لای نرده‌های این وبلاگ دید میزنی. بفرمایید تشریف ببرید. خوبیت نداره.
عجب دورانی شده‌ها. دو کلمه حرف خصوصی هم نمی‌توانیم با خودمون بزنیم.

خب. آقایون محترم!
حالا که بسلامتی همه خانم‌ها را دک کردیم و همه درها و پنجره‌ها را هم بستیم٬ میخواهم گله‌ای از شما بکنم. البته از بعضی از شما و نه از همه.
آخه آقاجان! این چه کاری است که بعضی از شما با خانم‌ها میکنید؟ پاک آبرو و حیثیت ما آقایون را بردید. با هر خانم ایرانی که میخواهم دوست شوم٬ از دست «مرد ایرانی» گله میکند. میگن مرد ایرانی بی جنبه است. البته بلا نسبت شما. میگن تا با یک آقای ایرانی دوست میشوی٬ همان جلسه اول زود میگه: بکش پایین!
آخه این درسته؟ شما با این کارها آبروی همه مردهای ایرانی رو می‌برید. اصلا بازار را خراب میکنید. دیگه جنس خوب گیر نمیاد.
آقاجان! توی برخوردهاتون با خانمها سیاست داشته باشید. از این مردهای خارجی یاد بگیرید. ببینید چقدر موذی و آب زیر کاهند. یواش یواش کارشون رو جلو میبرند. آنها معمولا وقتی به یک خانم میرسند اول از زیبایی های طبیعت و غروب آفتاب و شعرهای عاشقانه و سمفونی بتهون شروع میکنند تا به رختخواب برسند. اما ما چی؟
خیلی که بخواهیم باکلاس باشیم از طرف می پرسیم: بتهون رو می شناسی؟
او هم میگه: آره. سمفونی ششم اش را خیلی دوست دارم.
ما هم بلافاصله میگوییم: خب. پس چرا معطلی؟ بکش پایین دیگه!

ببینید. اصولا تور زدن خانمها مثل ماهیگیری میمونه. تاحالا ماهیگیری رفتید؟ یک ماهیگیر ماهر قلابش را تیز میکند و یک طعمه‌ای به روی آن میزند و آرام و بیصدا می‌اندازد توی رودخانه. خودش هم آرام و با حوصله منتظر می نشیند. هرچه صبر و حوصله و آرامش بیشتری داشته باشید موفقیت‌تان بیشتر است. ماهیگیری که همان لحظه اول هی ورجه وورجه میکنه باعث میشه ماهی‌ها را فراری بده. بابا نکنید این کارها رو!
ظاهرا باید یک کلاس آموزش ماهیگیری برای شما بگذارم.
فعلا بروید ولی هیچی از این حرفها را به خانمها لو ندهید.

۱۳۸۷/۰۳/۱۲


اسلام از دست رفت:
قابل توجه برادران بسیجی٬ لباس شخصی‌ها و بقیه اراذل و اوباش عزیز:
محرمانه

پیام از دفتر آقا به همه برادران حزب اللهی و خواهران ترشیده
وعده ما فردا جلوی سفارت ایرلند
عملیات: شکستن شیشه‌های سفارت ایرلند و کتک کاری عابران و همسایه‌های سفارت که حتما بدحجاب هم هستند و در پایان مراسم به آتش کشیدن پرچم دانمارک یا آنگولا (فرقی نمیکند. همه‌شان کافر هستند)
دلیل: تهاجم فرهنگی یک خواننده ایرلندی در ایام فاطمیه
برادران عزیز! اگر امروز با این تهاجم فرهنگی برخورد انقلابی نکنیم فردا جمیله را می‌آورند توی نماز جمعه برقصد.


راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا