کروبی و شبکه صفا:
از وقتی که در انتخابات حق کروبی رو خوردند و سرش رو کلاه گذاشتند اينقدر عصبانی شد که با همه قهر کرد و از همه مسوليتهاش استعفا داد و همه کاغذهای دم دستش را پاره کرد و اومد بيرون.
به اپوزيسيون هم گفت بريد کنار ميخوام حساب اينا رو خودم برسم پدرشون رو درميارم شبکه صفا ول ميدم هوا.
همه کنار رفتند و منتظر شدند ببينند آخرش چی ميشه. هيچکس حرف نزد... بعد از چند ماه که قراردادهای مختلف با شرکتهای ماهواره ای خارجی بسته شد درست قبل از پخش اولين برنامه، کروبی اومد اعلام کرد ما ديگه نيستيم! مردم پرسيدند چرا؟ مگه چی شده؟ کروبی گفت: فکر نکنيد رهبر گفته جمع اش کنيد ها. بلکه همش تقصير اون لاريجانی بی ادبه. آخه توی کوچه که من رد ميشدم منو نیشگون گرفت و يه فحش بی ادبی هم داد!! من هم ديگه ماهواره هوا نميکنم.
ميگن يه نفر ادعا ميکرد خيلی شجاعه و از مرگ و اعدام و اينجور چيزا نميترسه. مردم هم يه روز بساط چوبه دار را در وسط شهر مهيا کردند تا ببينند او راست ميگه يا خالی ميبنده. در حضور همه مردم طرف با پای خودش اومد رفت بسمت چوبه دار. طناب رو به گردنش انداختند. قرص و محکم وايساده بود. همه از شجاعتش کيف کردند. طناب رو که به گردنش انداخته بودند محکم کردند و درست قبل از اينکه طناب رو بکشند تا کار رو تموم کنند با دست اشاره کرد که صبر کنيد ميخوام يه چيزی بگم. طناب رو شل کردند و منتظر شدند ببينند چه حرف مهمی رو ميخواد بزنه. طرف يه نفس عميق کشيد و صداشو صاف کرد و گفت:
آهای يواش! چه خبرتونه؟ اينقدر طناب رو محکم کشيديد که نزديک بود خفه بشم!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر