ضرب المثلهای ايرانی(۲):
بعد از نوشتن مطلب اخير در مورد ضرب المثلهای ايرانی دوستان لطف کردند و تعداد زيادی ضرب المثل را ايميل کردهاند که از همه متشکرم. بخصوص جناب لقمانعلی که يک ليست بلند و بالا را تهيه کرده است. راستش بد فکری نيست که در لابلای طنزهای سياسی و اجتماعی هرچند گاه يکی از آن ضرب المثلها را بنويسيم. بخصوص ضرب المثلهايی که در زبان محاوره ما هست ولی در نوشته های رسمی و ادبی جايی ندارند.
با اجازه شما امروز برویم سراغ ضرب المثل معروف زير :
نشاشیدی شب درازاست
يا
شب دراز است و خواجه بيدار
اين ضرب المثل را موقعی بکار ميبريم که کسی مثلا ديگران را بخاطر انجام کاری مسخره ميکند غافل از اينکه خودش هم بزودی مرتکب آن کار ميشود.
خاستگاه ضرب المثل:
احتمالا یادتونه که دستشويی و توالت های خونه های قديمی در گوشه حياط ساخته ميشد و از اتاق خواب تا آنجا کلی فاصله بود. فرض کنيد شما در يک شب سرد زمستانی ميخواهيد از زير کرسی گرم بيرون آمده و به توالت مستقر در گوشه حياط برويد. خب. اولا هوا سرد است و بايد بجای زير شلواری حتما کت و شلوار و پالتو و شال و کلاه بپوشيد . ثانيا اينقدر فاصله توالت از اتاق خواب زياد است که تا رسيدن به آنجا ممکن است کار از کار گذشته باشد. بنابر اين عواملی مانند اينها باعث ميشد که در قديم مردم برای دستشويی رفتن موقع خواب زورشان بيايد و همينطوری با مثانه پر به رختخواب بروند. مثل الان نبوده که بدليل نزديکی دو قدمی دستشويی به اتاق خواب هی زرت و زرت به انجا بروند.
در نتيجه جيش کردن در موقع خواب در قديم بيش از دوران کنونی بوده و در بین کوچکترها امری متداول.
بالاخره هرکس در طول عمر خودش يکبار يا چند بار توی خواب لحاف و تشک را خيس کرده. من خودم آخرين باری که يادم مياد مربوط به چند سال پيش است که برای شرکت در يک جشن عروسی رفته بوديم يکی از روستاهای دور افتاده. شب ديرهنگام که ميخواستيم بخوابيم برای رفتن به دستشويی آفتابه بدست بطرف توالت واقع در گوشه حياط راه افتادم ولی يک سگی عصبانی در گوشه حياط بود که من ترسيدم يک دفعه بمن حمله کند و تا بخواهيم برادری خودمان را ثابت کنيم سرمايه اسلام ما را گاز بگيرد. حالا بيا و درستش کن!. بهمين دليل از خير دستشويی رفتن گذشتم و با خودم گفتم صبح که همه بيدار شدند به دستشويی ميروم.
در نیمه های شب خواب ديدم رفته بودم شمال. داشتم در سواحل دریاچه خزر آبتنی میکردم. همینطوری که امواج دریا بتن و صورتم میخورد احساس کردم که احتياج به رفتن به دستشويی دارم. لذا با خودم گفتم چه اشکالی داره آدم توی دريا جيش کنه؟ ... همينکه شروع کردم يکدفعه از خواب بيدار شدم و ديدم ای داد بيداد! لحاف و تشک و زير شلواری امانتی خيس شده! حالا چجوری اين قضيه را ماست مالی کنم؟ يواشکی بلند شدم بچه صاحبخانه را که توی همون اتاق بود بغل کردم و آوردم سر جای خودم گذاشتم و خودم رفتم جای او بخوابم که همه خيال کنند اون بچه اونجا را خيس کرده ولی با کمال تاسف ديدم لا مصب بچه جای خودش را کثیف کرده!
خب از اینجا میتوان نتیجه گرفت که بابا جون بعضی از اتغاقات در زندگی هست که ممکن است بسراغ همه ما بیاید. ما نباید دیگران را بخاطر چنین موضوعاتی شماتت کنیم. مثلا یکی از بدترین عادات در بین ما ایرانی ها شماتت دیگران بخاطر مسائل اخلاقی است. مثلا وقتی کشف میکنیم که مثلا فلانی با منشی یا کارمندش ریخته روی هم فورا چنان این قضیه را بوق و کرنا میکنیم که آبروی طرف برای همیشه از بین میرود درصورتیکه غافل از این هستیم که همین اتفاق ممکن است برای خود ما نیز بیفتد. چرا اینقدر بی ظرفیت و کم جنبه هستیم.
اینکه کسی فکر کند چون تا بحال در خواب نشاشیده دلیل بر امتیاز نیست. بگذار مدتی بگذرد آنوقت خواهیم دید چقدر ادعاها پوچ و توخالی هستند. تاریخ نشان داده که همه میشاشند. پس یه خورده از خودخواهی ها کم کنیم و مردم دار باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر