باز قورباغه ابوعطا خواند:
بنظر شما من از دست اين قورباغه چکار کنم؟ همين که می بیند يه خورده اوضاع شير تو شير شده و آب سر بالا می رود شروع ميکند به ابوعطا خواندن. لامصب چقدر هم از صدای خودش خوشش می آيد. هرچه توی گوشهايم پنبه فرو ميکنم تا صدايش را نشنوم و هرچه سعی ميکنم سرم را به کار خودم مشغول کنم و کاری به کارش نداشته باشم باز ول کن معامله ما نيست. هر چند وقت يکبار قورقور ميکند و ما را از خنده روده بر.
برای اينکه شما متوجه شوید دارم در مورد چی صحبت ميکنم مقداری از اين ابوعطا خوانی را از زبان فصيح قورباغهای به زبان شيرين فارسی ترجمه کردهام تا شما هم به فيض برسيد:
واقعا الان بدترين وقت مردن بود برای يک زندان سياسی. آخه اين چه وقت مردن بود؟ اصلا ما که اينها را دستگير کرديم نفهميديم جرمشان چيه ولی خامنهای دستور داد گنجی و سازگارا آزاد بشن بعد براشون بليط گرفت برن عشق و حالشون رو بکنند. واقعا خامنهای خيلی آدم حسابگر و خوبيه. اصلا همين که ميفهمه کسی رو بردند زندان فورا دستور ميده او را بزور از زندان بندازند بيرون. اين اکبر محمدی هم که مرده لابد يک ريگی توی کفشش بوده و الا چه معنی دارد که توی زندان باشد. اصلا رفته زندان چکار کند؟
حالا راه حل اين مشکل چيست؟ ما بايد زود اين قضيه را ماست مالی کنيم. البته منظورم از کلمه ما خودم- خامنهای- لاريجانی و جان کری است. ما بايد شاهرودی را بفرستيم بره ببينه اين آقا به چه حقی اومده توی زندان ما خودش را کشته؟ بعد اين همه محمدی توی کشور ما داريم. شاهرودی بره يکی از اينها را گريم کنه و بياندازه توی زندان و به دنيا اعلام کنه: اينه هاش! محمدی زنده است!
در مورد جنگ اسرائيل با لبنان باید بگویم تقصير مردم لبنان است که دخترهاشون اينقدر خوشگل اند والا چرا اسرائيل به جامائيکا حمله نميکنه؟ چرا سومالی را بمباران نميکنه؟ پس معلوم شد که لبنانی ها هم ريگی توی کفش شان دارند. من خودم وقتی رفتم اسرائيل ديدم اصلا نه یهودی بودند و نه صهیونیست . همه چيز خوب و مرتب بود و به من اجازه دادند شب توی پارک بخوابم.
در مورد امريکا هم بايد بگويم آنها غلط ميکنند که در مورد حقوق بشر ما را محکوم میکنند. اگر اينها راست ميگن پس چرا به من ويزا ندادند؟ ها؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر