نوستالوژی آمپول زدن!:
آدم وقتی توی وطن خودش زندگی ميکنه٬ بندرت ياد گذشته میافته ولی وقتی پايش را از کشور بيرون ميزاره دائما ذهن سيالش به گذشته برميگردد و خاطرات عجيب و غريبی را زنده ميکند.
امروز ياد آمپول زدن افتادم. آخ که چقدر پنی سيلين زديم. بخاطر هر سرما خوردگی جزئی٬ يک دوجين پنی سيلين قوی تجويز ميکردند. لامصب جقدر درد داشت.
اول که وارد اتاق کوچک تزریقات میشدیم چشممان به یک تخت باریک سفید میافتاد که باید روی آن دراز میکشیدیم و بسته به اینکه آمپول را مرد میخواهد بزند یا زن شلوارمان را پایین میکشیدیم. اگر آمپول زن مرد بود٬ فقط یک ذره از گوشه شلوارمان را بقدر نیاز شل میکردیم . نمیخواستیم آمپول زن به ماتحت مبارکمان دید بزند و خدای نکرده درد سری برایمان درست کند. ولی اگر آمپول زن خانم بود٬ بدون معطلی شلوارمان را تا زانو پایین میکشیدیم !
بدترين لحظه زمانی بود که آمپول زن ٬ پنبه کوچکی را که آغشته به الکل بود روی باسن مبارک آدم مي زد. بمحض تماس پنبه الکلی ٬ بیاختيار تمام عضلات تحتانی آدم منقبض ميشد و از ترس موی بر بدن آدم سيخ ميشد. چون خوب ميدانتيم بلافاصله بعد از تماس پنبه الکلی با بدن٬ نوک سوزن با بیرحمی تمام مثل يک نيزه فرود ميايد. در این لحظه امپول زن مرتب میگفت: شل کن٬ شل کن.
از زمانی که سوزن فرو میرفت درد شدیدی سراسر بدن را فرا میگرفت. در حالیکه روی تخت مخصوص دراز کشیده بودیم٬ تا زمان بیرون آوردن سوزن لحظه شماری میکردیم. الکی سعی میکردیم ذهنمان را متوجه چیزی غیر از درد کنیم تا لحظه موعود فرا برسد و آمپول زن محترم ٬ آن سوزن بیرحم را بیرون بکشد. ولی آن چند ثانیه چند قرن طول میکشید. معلوم نبود آمپول زن دارد چیکار میکند و چرا زودتر آنرا بیرون نمیکشد.
از شگردهای آمپولزنها این بود که موقع فرو بردن سوزن٬ شروع میکردند از آدم سوالهای مختلف میکردند تا حواس آدم پرت شود و نفهمد چه چیزی را دارند فرو میکنند و تا قبل از اینکه بخواهی جواب سوال زرا بدهی کار از کار گذشته.
در انتخابات اخیر٬ از همین شگرد استفاده کردند. برای اینکه درد نتایج شمارش آرا قابل تحمل باشد٬ کم کم و بتدریج اعلام کردند و تا مردم چشمشان را باز کردند دیدند کار از کار گذشته و پرونده انتخابات را بستند و به اصلاح طلبان هم گفتند: درد داشت؟ بلند شو برو. تمام شد. دوباره فردا بیا طوری میزنم که درد نداشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر