سرماخوردگی هم سرماخوردگی قدیم:
عرضم حضور با سعادت شما یکی دو روز است حسابی سرما خوردهام و گلویم گرفته و صدایم مثل صدای مقام معظم رهبری شده.
امروز رفتم پیش یک دکتر کانادایی.
آقاجان! دکتر٬ هم دکترهای ایرانی خودمون. این دکترهای کانادایی هیچ چیزی حالیشون نیست.
یادش بخیر٬ توی تهران که بودیم٬ هروقت سرما میخوردیم فوری میرفتیم پیش دکتر.
ملاک خوب یا بد بودن یک دکتر در ایران به مفصل بودن نسخه و زیاد بودن داروهای تجویزی بود. معمولا برای یک سرماخوردگی ساده٬ سه تا پنی سیلین میدادند که روزی یکی را باید میزدیم. دو بسته آموکسی سیلین یا مشابهاش را که اسمش را فراموش کردم میدادند که هر شش ساعت یکبار میخوردیم. دو سه بسته استامینوفن کدئین دار میدادند که مثلا تببر باشد و کوفتگی و سردرد را از بین ببرد. یک شربت آنتی هیستامین میدادند که ضد حساسیت بود. یک شربت سینه هم که از بدیهیات بود. البته بنا به سفارش خودمان چند قلم هم به این لیست بلند و بالا اضافه میشد و آن یک بسته قرص جوشان مولتی ویتامین بود و چند بسته قرص های ب کمپلس و....
خلاصه وقتی از داروخانه برمیگشتیم جنسمان جور جور بود و حدود یک کیلو قرص و شربت با خودمان به خانه میبردیم.
اما وای بحال کسی که توی کانادا سرما بخوره و پیش دکتر بره. آدم از کار خودش پشیمان میشه و صدبار خودش را لعنت میکند که چرا سرماخورده و هزار بار لعنت میکند که چرا پیش دکتر آمده.
لامصبا این دکترهای اینجا هیچ خیر و برکتی از دستانشان نمی چکد. همینکه میفهمند سرما خوردهای میگویند: خب٬ این که چیز مهمی نیست. کمی استراحت کن. خوب میشی!. نه دارویی نه قرصی نه شربتی. هیچی!
خلاصه٬ توصیه میکنم توی این دو سه روزه زیاد به این وبلاگ ما نزدیک نشوید. میترسم شما هم ویروس بگیرید و خدای نخواسته مریض شوید
از ما گفتن. خود دانید.
عرضم حضور با سعادت شما یکی دو روز است حسابی سرما خوردهام و گلویم گرفته و صدایم مثل صدای مقام معظم رهبری شده.
امروز رفتم پیش یک دکتر کانادایی.
آقاجان! دکتر٬ هم دکترهای ایرانی خودمون. این دکترهای کانادایی هیچ چیزی حالیشون نیست.
یادش بخیر٬ توی تهران که بودیم٬ هروقت سرما میخوردیم فوری میرفتیم پیش دکتر.
ملاک خوب یا بد بودن یک دکتر در ایران به مفصل بودن نسخه و زیاد بودن داروهای تجویزی بود. معمولا برای یک سرماخوردگی ساده٬ سه تا پنی سیلین میدادند که روزی یکی را باید میزدیم. دو بسته آموکسی سیلین یا مشابهاش را که اسمش را فراموش کردم میدادند که هر شش ساعت یکبار میخوردیم. دو سه بسته استامینوفن کدئین دار میدادند که مثلا تببر باشد و کوفتگی و سردرد را از بین ببرد. یک شربت آنتی هیستامین میدادند که ضد حساسیت بود. یک شربت سینه هم که از بدیهیات بود. البته بنا به سفارش خودمان چند قلم هم به این لیست بلند و بالا اضافه میشد و آن یک بسته قرص جوشان مولتی ویتامین بود و چند بسته قرص های ب کمپلس و....
خلاصه وقتی از داروخانه برمیگشتیم جنسمان جور جور بود و حدود یک کیلو قرص و شربت با خودمان به خانه میبردیم.
اما وای بحال کسی که توی کانادا سرما بخوره و پیش دکتر بره. آدم از کار خودش پشیمان میشه و صدبار خودش را لعنت میکند که چرا سرماخورده و هزار بار لعنت میکند که چرا پیش دکتر آمده.
لامصبا این دکترهای اینجا هیچ خیر و برکتی از دستانشان نمی چکد. همینکه میفهمند سرما خوردهای میگویند: خب٬ این که چیز مهمی نیست. کمی استراحت کن. خوب میشی!. نه دارویی نه قرصی نه شربتی. هیچی!
خلاصه٬ توصیه میکنم توی این دو سه روزه زیاد به این وبلاگ ما نزدیک نشوید. میترسم شما هم ویروس بگیرید و خدای نخواسته مریض شوید
از ما گفتن. خود دانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر