درود بر خامنهای٬ سلام بر برانداز:
من از آن آدمهایی نیستم که وقتی کسی زمین میخورد٬ چوب شماتت را بردارم و به سر و کلهاش بزنم و بگویم: دیدی من درست میگفتم؟
ولی میبینم بعضی حرفها را باید دقیقا همان موقعی که طرف زمین خورده به او گفت چون ممکن است دوباره بلند شود و همان اشتباه را تکرار کند و مجددا با کله بخورد زمین.
بنابر این به هیچوجه قصد ندارم طرفداران اصلاح طلب را که در یک شبه انتخابات ناعادلانه و ناسالم حذف شدند را سرزنش کنم.
بنظر من٬ انقلاب سال ۵۷ با همه خوبیها و بدیهایش٬ امروز تبدیل به یک نظام خودکامهای شده که هیچگونه گزینه اصلاحات و انعطاف پذیری را برای منتقدین دلسوز باقی نگذاشته و مسیری را انتخاب کرده که جز به سقوط و انهدام٬ به جایی ختم نخواهد شد. چه ما خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید براندازی این نظام یک امر اجتناب ناپذیر است که عواقب خودش را خواهد داشت و دیگر خیلی دیر شده که کسی یا قدرتی بتواند این نظام را از لبه پرتگاه کنار بکشد.
بنظر من٬ از چند سال قبل ٬ ضامن نارنجک این نظام٬ توسط آقای خامنهای کشیده شده و دیر یا زود یک عملیات انتحاری صورت خواهد گرفت که متاسفانه ترکشهای این انفجار به ملت هم خواهد خورد. ما باید خودمان را برای لحظه انفجار آماده کنیم تا لااقل خسارتها به حداقل برسد.
حرف من از سه چهار سال پیش تاکنون همواره این بوده است که قدم اول اصلاحات واقعی در این کشور این است که با این نظام تغییرناپذیر همراهی و همکاری نکنیم. این قدم اول است نه آخرین قدم.
کسی که حاضر نیست این قدم اول را بردارد٬ قطعا قدمهای بعدی را هم برنخواهد داشت.
در طول تاریخ٬ هر ملتی که خواستهاست وضعیت خودش را تغییر بدهد از همان قدم اول یعنی همراهی نکردن با نظام استبداد شروع کرده.
مشکل طرفداران اصلاح طلب این است که نمیخواهند این قدم اول را بردارند. ما باید با صدای بلند بگوییم ما طرفدار براندازی این نظام مذهبی هستیم و دلمان میخواهد مذهب از حکومت جدا باشد. ما نباید از اینکه به ما برانداز بگویند خجالت بکشیم.
راستش را بخواهید من نه تنها افتخار میکنم که برانداز هستم بلکه از هر کس هم در این راه قدم بر میدارد حمایت میکنم. خواه چپ باشد خواه راست. خواه نئوکان باشد خواه مشاور کاخ سفید. من با این حرف که پس وطن پرستیات کجا رفته؟ خر نمی شوم. من معنی وطن پرستی را بهتر از همه کسانی که از آخور بیت المال فربه شدهاند بیشتر میفهمم و کشورم را بیشتر از همه آنها با همه ادعاهای پوچشان دوست دارم.
باور کنید برای من مثل روز روشن معلوم است که این نظام رفتنی است و بخاطر همین دیگر اعتقاد ندارم به سیاستهای جاری در کشور گیر بدهم. بیشتر طنزها و نوشتههایم رنگ و بوی فرهنگی و اجتماعی دارد تا نق زدنهای سیاسی.
اگر میبینید به نکات مثبت زندگی در کانادا اشاره میکنم٬ قصدم تعریف و تمجید از روی خودباختگی نیست. قصدم توجه به ضرورت تغییرات است که ملت ما استحقاق برخورداری از آنها را دارند.
من از آن آدمهایی نیستم که وقتی کسی زمین میخورد٬ چوب شماتت را بردارم و به سر و کلهاش بزنم و بگویم: دیدی من درست میگفتم؟
ولی میبینم بعضی حرفها را باید دقیقا همان موقعی که طرف زمین خورده به او گفت چون ممکن است دوباره بلند شود و همان اشتباه را تکرار کند و مجددا با کله بخورد زمین.
بنابر این به هیچوجه قصد ندارم طرفداران اصلاح طلب را که در یک شبه انتخابات ناعادلانه و ناسالم حذف شدند را سرزنش کنم.
بنظر من٬ انقلاب سال ۵۷ با همه خوبیها و بدیهایش٬ امروز تبدیل به یک نظام خودکامهای شده که هیچگونه گزینه اصلاحات و انعطاف پذیری را برای منتقدین دلسوز باقی نگذاشته و مسیری را انتخاب کرده که جز به سقوط و انهدام٬ به جایی ختم نخواهد شد. چه ما خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید براندازی این نظام یک امر اجتناب ناپذیر است که عواقب خودش را خواهد داشت و دیگر خیلی دیر شده که کسی یا قدرتی بتواند این نظام را از لبه پرتگاه کنار بکشد.
بنظر من٬ از چند سال قبل ٬ ضامن نارنجک این نظام٬ توسط آقای خامنهای کشیده شده و دیر یا زود یک عملیات انتحاری صورت خواهد گرفت که متاسفانه ترکشهای این انفجار به ملت هم خواهد خورد. ما باید خودمان را برای لحظه انفجار آماده کنیم تا لااقل خسارتها به حداقل برسد.
حرف من از سه چهار سال پیش تاکنون همواره این بوده است که قدم اول اصلاحات واقعی در این کشور این است که با این نظام تغییرناپذیر همراهی و همکاری نکنیم. این قدم اول است نه آخرین قدم.
کسی که حاضر نیست این قدم اول را بردارد٬ قطعا قدمهای بعدی را هم برنخواهد داشت.
در طول تاریخ٬ هر ملتی که خواستهاست وضعیت خودش را تغییر بدهد از همان قدم اول یعنی همراهی نکردن با نظام استبداد شروع کرده.
مشکل طرفداران اصلاح طلب این است که نمیخواهند این قدم اول را بردارند. ما باید با صدای بلند بگوییم ما طرفدار براندازی این نظام مذهبی هستیم و دلمان میخواهد مذهب از حکومت جدا باشد. ما نباید از اینکه به ما برانداز بگویند خجالت بکشیم.
راستش را بخواهید من نه تنها افتخار میکنم که برانداز هستم بلکه از هر کس هم در این راه قدم بر میدارد حمایت میکنم. خواه چپ باشد خواه راست. خواه نئوکان باشد خواه مشاور کاخ سفید. من با این حرف که پس وطن پرستیات کجا رفته؟ خر نمی شوم. من معنی وطن پرستی را بهتر از همه کسانی که از آخور بیت المال فربه شدهاند بیشتر میفهمم و کشورم را بیشتر از همه آنها با همه ادعاهای پوچشان دوست دارم.
باور کنید برای من مثل روز روشن معلوم است که این نظام رفتنی است و بخاطر همین دیگر اعتقاد ندارم به سیاستهای جاری در کشور گیر بدهم. بیشتر طنزها و نوشتههایم رنگ و بوی فرهنگی و اجتماعی دارد تا نق زدنهای سیاسی.
اگر میبینید به نکات مثبت زندگی در کانادا اشاره میکنم٬ قصدم تعریف و تمجید از روی خودباختگی نیست. قصدم توجه به ضرورت تغییرات است که ملت ما استحقاق برخورداری از آنها را دارند.