این هلندیهای بیناموس:
من دیگه از این هلندیها خیلی بدم میاد.
مرده شور قیافه هرچی هلندی رو ببره. همهشون از دم پدر سوخته و عوضی هستند.
اصلا ما از اول آبمان با این هلندیها توی یک جوب نمیرفت و نمیرود و نخواهد رفت. اینها با ما خصومت تاریخی دارند. یادتونه زمان شاه عباس صفوی به ما حمله کردند ٬ بندرعباس و جزیره قشم را تصرف کردند؟
البته میگن آنها پرتغالی بودند ولی واقعیت نداره. همش زیر سر هلندیها بود. هلندیها به پرتغالیها پول داده بودند و گفته بودند شما بروید جلو٬ حمله کنید٬ ما هوایتان را داریم.
پرتغالیهای اشگول هم گول آنها را خوردند و به ایران حمله کردند.
پس می بینید کینه هلندیها با ما از کجا نشات میگیرد. ما اگر یک دشمن در عالم داشته باشیم٬ کسی نیست جز هلند. خدا لعنت کند هرچی هلندی و هلندیزاده را.
اصلا دیدید لبنیات و مخصوصا پنیرشان چقدر بدمزه است؟ اَه اَه اَه...آدم حالش بهم میخورد. مزه دمپایی ابری (دمپایی لاانگشتی) میدهد.
حالا همه بیمزگیشان یک طرف٬ این دسته گل اخیرشان یکطرف. بیناموسها یککاره آمدهاند و مدیر انتصابی خودشان را بدون اجازه ما برداشتهاند؟ آخه این درسته؟
من از شما میپرسم اصلا آنها چه حقی داشتند این کار را بکنند؟
این شکر خوردنها به آنها نیامده. آنها فقط وظیفه دارند پول بدهند و بروند. بقیهاش با خودمان.
ما خودمان فکر نو داریم. تا دلت بخواد ایده جدید داریم. مدیریت مدرن و خلاقیتی که ما داریم٬ مادر گیتی تا بحال نزاییده چه برسد به هلندیهای مو بور. اصلا ما یه چیز دیگهایم. هلندی ها اگر راست میگن بروند انگشت شان را فرو کنند توی سوراخ یک سد و همینطور بنشینند و بر و بر همدیگر را نگاه کنند و الا آب دریا کشتزارهایشان را از بین می برد. آنها را چه به کار فرهنگی؟ استاد کارهای فرهنگی فقط خودمان هستیم و بس.
همه باید تعطیل کنند بروند کنار بگذارند باد بیاد. ما از دماغ فیل افتادهایم و بدون ما کارهای فرهنگی و رسانه ای روی زمین میماند و کسی عرضهانجام آنها را ندارد. دیدید ما توی سی ماه گذشته چه کولاکی کردیم؟ همه رفیق رفقای شل تنبان خودمان را آوردیم و برای سرگرمی مردم رمان خواندیم و آوازهای زیرپلهای و بند تنبانی پخش کردیم و مقالههای کلیدی همچون لذت خودارضایی و خاطرات سکسی یک خانم زهوار دررفته را منتشر کردیم که باعث شد سطح شعور و آگاهی مردم برود بالا؟. به این میگن کار فرهنگی موفق.
ما توی این مدت متکی به ترشحات کله خودمان بودیم و گوشمان به انتقادهای دیگران بدهکار نبود. هرکس بهبه و چهچه میکرد٬ میآمد توی حلقه مریدان و هرکه چموش بود و منتقد٬ در جرگه بیخردان جای دادیم.
حالا که کار از کار گذشته ٬ باید همه با ما همدلی کنند و برایمان گریه و زاری کنند و موهای سر خودشان را بکشند و خودشان را نیشگون بگیرند. آسمان به زمین آمده و دنیا به آخر رسیده. دیگه همه چیز تمام شده و سیه روزی و بدبختی آغاز گردیده.
وای خدایا! حالا چیکار کنیم؟
این غم و اندوه بیکران را به کجا ببریم؟
شاید بهتر باشد همگی برویم جلو سفارت هلند و علیه آنها تظاهرات کنیم؟
ها؟ چطور است؟
من دیگه از این هلندیها خیلی بدم میاد.
مرده شور قیافه هرچی هلندی رو ببره. همهشون از دم پدر سوخته و عوضی هستند.
اصلا ما از اول آبمان با این هلندیها توی یک جوب نمیرفت و نمیرود و نخواهد رفت. اینها با ما خصومت تاریخی دارند. یادتونه زمان شاه عباس صفوی به ما حمله کردند ٬ بندرعباس و جزیره قشم را تصرف کردند؟
البته میگن آنها پرتغالی بودند ولی واقعیت نداره. همش زیر سر هلندیها بود. هلندیها به پرتغالیها پول داده بودند و گفته بودند شما بروید جلو٬ حمله کنید٬ ما هوایتان را داریم.
پرتغالیهای اشگول هم گول آنها را خوردند و به ایران حمله کردند.
پس می بینید کینه هلندیها با ما از کجا نشات میگیرد. ما اگر یک دشمن در عالم داشته باشیم٬ کسی نیست جز هلند. خدا لعنت کند هرچی هلندی و هلندیزاده را.
اصلا دیدید لبنیات و مخصوصا پنیرشان چقدر بدمزه است؟ اَه اَه اَه...آدم حالش بهم میخورد. مزه دمپایی ابری (دمپایی لاانگشتی) میدهد.
حالا همه بیمزگیشان یک طرف٬ این دسته گل اخیرشان یکطرف. بیناموسها یککاره آمدهاند و مدیر انتصابی خودشان را بدون اجازه ما برداشتهاند؟ آخه این درسته؟
من از شما میپرسم اصلا آنها چه حقی داشتند این کار را بکنند؟
این شکر خوردنها به آنها نیامده. آنها فقط وظیفه دارند پول بدهند و بروند. بقیهاش با خودمان.
ما خودمان فکر نو داریم. تا دلت بخواد ایده جدید داریم. مدیریت مدرن و خلاقیتی که ما داریم٬ مادر گیتی تا بحال نزاییده چه برسد به هلندیهای مو بور. اصلا ما یه چیز دیگهایم. هلندی ها اگر راست میگن بروند انگشت شان را فرو کنند توی سوراخ یک سد و همینطور بنشینند و بر و بر همدیگر را نگاه کنند و الا آب دریا کشتزارهایشان را از بین می برد. آنها را چه به کار فرهنگی؟ استاد کارهای فرهنگی فقط خودمان هستیم و بس.
همه باید تعطیل کنند بروند کنار بگذارند باد بیاد. ما از دماغ فیل افتادهایم و بدون ما کارهای فرهنگی و رسانه ای روی زمین میماند و کسی عرضهانجام آنها را ندارد. دیدید ما توی سی ماه گذشته چه کولاکی کردیم؟ همه رفیق رفقای شل تنبان خودمان را آوردیم و برای سرگرمی مردم رمان خواندیم و آوازهای زیرپلهای و بند تنبانی پخش کردیم و مقالههای کلیدی همچون لذت خودارضایی و خاطرات سکسی یک خانم زهوار دررفته را منتشر کردیم که باعث شد سطح شعور و آگاهی مردم برود بالا؟. به این میگن کار فرهنگی موفق.
ما توی این مدت متکی به ترشحات کله خودمان بودیم و گوشمان به انتقادهای دیگران بدهکار نبود. هرکس بهبه و چهچه میکرد٬ میآمد توی حلقه مریدان و هرکه چموش بود و منتقد٬ در جرگه بیخردان جای دادیم.
حالا که کار از کار گذشته ٬ باید همه با ما همدلی کنند و برایمان گریه و زاری کنند و موهای سر خودشان را بکشند و خودشان را نیشگون بگیرند. آسمان به زمین آمده و دنیا به آخر رسیده. دیگه همه چیز تمام شده و سیه روزی و بدبختی آغاز گردیده.
وای خدایا! حالا چیکار کنیم؟
این غم و اندوه بیکران را به کجا ببریم؟
شاید بهتر باشد همگی برویم جلو سفارت هلند و علیه آنها تظاهرات کنیم؟
ها؟ چطور است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر