یکی از دوستان توی کامنت دونی مطالب قبلی نوشته که چرا اینقدر از خوبیهای کانادا مینویسی و اشارهای به بدیهایش نمیکنی؟
عرضم به حضور شما٬ هدف من از نوشتن خوبیهای کانادا این نیست که دل شما را آب کنم و از مرغ همسایه تعریف کنم. هدف و آرزوی من پیشرفت ایران و خوشبختی مردمانش است. دلم میخواهد مردم حقوق خودشان را بشناسند و باور کنند که بدون دخالت دادن مذهب و اعتقاد مذهبی در مدیریتهای اجرایی٬ زندگی بهتری را خواهند داشت. من میخواهم نشان دهم که اگر کشور ما هم توسط چند تا آدم عاقل و آگاه مدیریت میشد٬ وضعیت ما بمراتب از کشوری مثل کانادا و امثال آن بهتر میشد.
ما همه ابزارها و منابع لازم را برای تبدیل شدن به یک کشور پیشرفته و آباد را داریم جز یک چیز و آن هم متاسفانه مشکل نرمافزاری مغز ماست. این برنامه سیتم عامل ما باگ دارد و نمیگذارد سیستم خوب کار کند.
اولین باگ آن٬ دخالت مذهب در همه چیز است. بابا ملت! تا کی میخواهید اسیر حرام و حلالهایی باشید که براحتی قابل تغییر و تفسیرند و مربوط به قرنها قبل و زندگی قبیلهای و صحرا نشینی بودهاند؟ تا زمانی که شما اسیر حرام و حلال چیزهای پیش پا افتادهای همچون دیدن موی خانمها باشید و مرجع سوالات و مسائل مهم زندگی شما یک فرد حوزوی باشد٬ راه به جایی نخواهید برد ولو اینکه بزرگترین منابع نفتی و گازی را در زیر پای خود داشته باشید و قیمت نفت هم برسد به بشکهای هزار دلار!
شما وقتی اسیر مذهب باشید و اختیار زندگی خود را به یک فقیه بدهید٬ او برای شما بهشت و جهنم را تعیین میکند. او برای شما حرام و حلال را مرز بندی میکند. او برای شما کشورداری میکند. او محدوده هنر را مشخص میکند. او روزهای شادی و عزاداری و تعطیل را مشخص میکند. او تشخیص میدهد چه فیلمی را باید ببینی و چه کانال تلویزیونی را نباید نگاه کنی. او با اعمال فیلترینگ به شما میگوید چه سایتی را ببینید و چه وبلاگی را نخوانید.
تا زمانی که کسی پایبند به «آرمانهای امام راحل» است٬ و هنوز حرف از اسلامی کردن کشور را میزند٬ امیدی به تغییر نیست. خودمان را گول نزنیم. آقای میرحسین موسوی و کروبی که نمیتوانند برای ما «تغییر» ایجاد کنند. آنها همه میخواهند زیر یک چتر به نام حکومت فقیه و حاکمیت عالمان دینی٬ امورات کشور را اداره کنند.
من وقتی تصویر دخترها و پسرهای سبز پوش را میبینم که چطور به دام این بازیگران افتادهاند غصهام میگیرد.این هیجانها یکی دو هفته بعد میخوابد و تازه میرسیم به نقطه اول.
من کسی نیستم و ادعایی هم ندارم ولی به وضوح میبینم اکثریت مردم دارند یک اشتباه تاریخی را تکرار میکنند. همه آمال و آرزوی مردم ما شده این که احمدینژاد را حذف کنند؟ آخر چرا صورت مسئله را پاک میکنید؟ چرا تکلیف خودتان را با این نظام مشخص نمیکنید؟ چرا از کنار گندکاریهای دولت نهم بسادگی عبور میکنید؟ چرا آقای خامنهای را به چالش نمیکشید بخاطر روی کارآوردن احمدینژاد و سپس حمایتهای بیدریغاش از او و بازکردن دستش در کارها؟
چرا میگذارید حالا که گندش درآمده٬ همه علمای و جامعه مندرسین حوزه قم و جامعه روحانیت بروند قایم بشوند؟ مگر این رئیس جمهور مکتبی نبود؟ مگر مرید رهبری نبود؟ پس چی شد همه در رفتند؟
بجا بود روشنفکران و نویسندگان ما بجای اینکه اسیر هیجانات انتخاباتی شوند و مثل عوام فکر کنند و نسخه بپیچند٬ جوانان بیتجربه را از افتادن به این بازی انتخاباتی آگاه کنند. متاسفانه خوش فکران ما در حال ماست مالیزاسیون حقایق غمانگیز کشورند و همپای دختران و پسران رای اولی٬ سبز پوشان هلهله میکنند و بر پیکر در حال احتضار آزادی و جمهوریت ضربه کاری میزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر