خبرنگار: بعنوان اولین سوال می خواستم بدانم علت واقعی قهر کردن شما چیست و مشکل شما با مقام عظما سر چه مسئله ای است؟
ا.ن: راستش از سر قضیه فروش ماشین ما شروع شد. ما ماشین مان را فروختیم یک میلیارد تومان. چند روز بعد آقا پیغام داد کمیسیون ما را رد کن بیاد. من گفتم این ماشین شخصی خودم بوده و ربطی به نظام مقدس ندارد اما آقا ناراحت شدند و گفتند: معلوم شد تو هم بصیرت نداری. خلاصه یکی اون گفت یکی ما و کار به دست به یقه شدن کشید. یکی ما زدیم زیر شکم آقا و یکی هم اون زد تو گوش ما. بعد بر و بچه ها ریختند وسط و ما را جدا کردند.
خبرنگار: واقعا که از شما بعید بود. حالا میخواهید چیکار کنید؟
ا.ن: پدرش را درمیآورم. به خاک سیاه می نشانمش. خیال کرده منم مثل خاتمی ام. من پدرش را درمیارم. بدبختش میکنم. کاری میکنم که به غلط کردم گفتن بیفتد.
خبرنگار: حالا اگر ما بین شما و مقام عظما واسطه بشویم و میانجیگری کنیم شما حاضرید با مقام عظما آشتی کنید و برگردید سر کارتون؟
ا.ن: من حرفی ندارم ولی به یک شرط.
باید ایشان قول بدهد توی کارهای ما دخالت نکند. یعنی هر چیز که مربوط میشود به اداره این کشور بعهده دولت است و ایشان فقط میتواند رهبر مسلمین جهان باشد و برای آنها سخنرانی کند. اگر بخواهد چوب لای چرخ ما بگذارد و دوباره توی کار ما فضولی کند همچی میزنم توی پوزش که صدای خروس بدهد.
خبرنگار: ولی آقای دکتر! یادتون رفته اگر حمایتهای بیدریغ مقام عظما نبود که شما الان رئیس جمهور نبودید. مقام عظما بخاطر شما دستور داد تا در انتخابات تقلب بشود و بعدش هم که دستور سرکوب مردم را داد تا شما همچنان چهارسال دیگر باقی بمانید.
ا.ن: اولا که من را امام زمان رئیس جمهور کرد نه مقام رهبری و نه مردم و نه سپاه و وزارت کشور. ثانیا اگر من رئیس جمهور نشده بودم حتما هاشمی رفسنجانی مقام عظما را یک لقمه میکرد و میخورد. این من بودم که موقعیت ایشان را تقویت کردم.
خبرنگار: بالاخره آخرش چی میشه؟ یعنی برنامه شما برای آینده چیه؟ آیا ممکن است شما هم از کشور فرار کنید و به جمع اپوزوسیون بپیوندید؟
ا.ن: من توی زیر زمین خانه مان دارم یک کارهایی میکنم که بعدا خبر موفقیت های ما منتشر میشود. دارم روی یک موادی کار میکنم که با آن میشه همه مشکلات جهان را حل کرد.البته ممکن است برای تفریح از کشور فرار کنم ولی اصلا قصد ماندن در آنجا را ندارم. با اپوزوسیون هم ارتباطی ندارم ولی اگر آنها درخواست کنند حاضرم رئیس جمهور آنها بشوم.
خبرنگار: پس تکلیف اداره مملکت چی میشه؟
ا.ن: مملکت ما اصلا مدیریت لازم ندارد. خودش دارد مثل ساعت کار میکند. مردم باید یاد بگیرند مملکت را بدون دولت و حکومت اداره کنند. مثل هیئت. یکی چای بیاورد یکی قندان. یکی استکانهای خالی را جمع کند. یکی خرما توزیع کند. یکی مواظب کفشهای مردم باشد و همینطور بقیه کارها.
اگر مردم یاد بگیرند کارهای خودشان را انجام بدهند بعد ما فرصت می کنیم جهان را مدیریت کنیم. حالا دیگه برو که خیلی کار دارم. ضمنا اگه مقام عظما را دیدی بگو فلانی گفت یک پدری ازت دربیاورم که خودت حظ کنی.
فلان فلان شده حالا با همه آره .با ما هم آره؟!
فلان فلان شده حالا با همه آره .با ما هم آره؟!
آملا دستت درد نكنه ! واقعا قشنگ نوشتی . كلی با دوستان خنديديم ! حالا ميشه مرد و مردونه بيائی رئيس جمهور بشی و ما را از شر اين تاپاله ! خلاص كنی ؟! به امام حسين ثواب داره ! خير از جوونيت ببينی ! خلاصه روی ما را زمين ننداز برادر !!!
پاسخحذف