یک روز خدمت امام رسیدم حاج احمدآقا پسر امام گفت: امام رفته اند دست به آب. مدتی منتظر شدیم خبری نشد. به حاج احمد آقا گفتیم برود و سر و گوشی آب دهد مبادا زبانم لال امام افتاده باشد توی چاله مستراح و خدای ناکرده بلایی سرش آمده باشد
حاج احمد آقا رفت و بعد از چند دقیقه با دست اشاره کرد که فلانی بیا. جلو رفتم . حاج احمد گفت: امام میخواهد از همان پشت درب مستراح موضوع مهمی را به شما بگوید. اشک توی چشمانم جمع شد و پرسیدم چرا اجازه نمیدهند داخل شوم و دستش را ببوسم. احمدآقا با اشاره گفت: امام دستش گیر است! فوری فهمیدم که چه خطایی کردم. عرض کردم: سراپا گوش هستم. فرمایش تان را بفرمایید.
امام در حالی که زور میزدند فرمودند:
مبادا با امریکا طوری بشود که اگر اینطور نشد بگویند چه و چه لاکن چنین نشود که اینطور بشود که باید باشد و آنطور نشود که بهتر است بشود.
از خاطرات رفسنجانی جلد هشتم صفحه چندم
از خاطرات رفسنجانی جلد هشتم صفحه چندم
خدایی
پاسخحذففرازی از حدیث نقلین ، امامنا نقی می فرماید:
پاسخحذف((انی تارکم بینکم ذوالنعوذ،فا ارقبنی، ادرکنی انا، فا ابعدنی ، ارقبنی انا ، فا کن نات اسکیپ تو آندرستند می))
یعنی:
یعنی همانا یک چیز از خودم در درون شما به یادگار می گذرام ، ذوالنعوذم ، پس هرچه به من نزدیک تر شوید مرا بیشتر درک خواهید کرد و هرچه از من دور تر شوید من به شما نزدیک تر خواهم شد ، پس شمارا ازدرک من گریزی نیست.
امام و گریز ناپذیری از درک ولایتش
-----------------------------------------------------------
توضیح در برخی منابع آمده است سه چیز دردرون شما به جای می گذارم که فقط در مورد اصحاب خاص امام صحت دارد زیرا ذوالبیضیتن امام فقط در درون خواص وی قرار میگرفت.