انقلاب کوبا و سرنوشت مردم بدبخت این کشور بسیار شباهت به انقلاب اسلامی در کشور خودمان دارد. سرانجام هر دو انقلاب بدبختی و فقر و درماندگی مردم بود.
هر دو انقلاب با شعارهای عدالت خواهی و استقلال و برادری و آزادی به روی کار آمدند ولی دیری نپایید که انقلاب عدالتخواهی سر از نظام استبدادی فردی درآورد. توی کوبا فقط فیدل کاسترو و برادرش لیاقت زمامداری و تعیین سرنوشت مردم را دارند و بقیه هیچ.
در ایران هم فقط ولی فقیه و چند تا آخوند عقب مانده حق تعیین سرنوشت کشور را دارند و به هیچکس هم پاسخگو نیستند.
در ایران هم فقط ولی فقیه و چند تا آخوند عقب مانده حق تعیین سرنوشت کشور را دارند و به هیچکس هم پاسخگو نیستند.
حدود شصت سال است که فیدل کاسترو مردم این کشور را از دنیا منزوی کرده است. نه صنعتی دارند نه کشاورزی نه رفاه اجتماعی نه آزادی سیاسی. فیدل کاسترو همه ثروت های کوبا را در اختیار خود و اطرافیانش دراورده و مردم عادی برای سیر کردن شکم خود به هر کاری دست میزنند.
در سفری که به کوبا داشتم با نوازنده ای آشنا شدم که گیتار را خوب می نواخت. در رشته موزیک محلی از دانشگاه هاوانا فارغ التحصیل شده بود ولی میگفت دولت به او اجازه هیچ شغلی را بجز نوازنده گی دوره گرد آنهم در محلی خاص و در ساعاتی معین را نداده است.
با تعجب پرسیدم: مگر برای انتخاب شغل شما آزاد نیستید؟ گفت: نه. اینجا دولت برای شما انتخاب میکند که شغل شما چه باید باشد!
روز بعد او را به هتل دعوت کردم. از شادی و شعفی که از این فرصت طلایی برایش ایجاد شده بود در پوست خود نمی گنجید. باورم نمی شد که تا بحال هرگز پایش به هیچ هتلی نخورده است. در هتل که همه غذاها برای توریست ها مجانی است او را به رستوران هتل بردم تا دلی از عزا دربیاورد. واقعا حیرت آور بود که با ولع تمام همه چیز را میخورد ودر عین حال سعی میکرد عزت نفس خودش را نیز حفظ کند و در مقابل من خودش را لو ندهد ولی من که عمق فاجعه را فهمیده بودم و توی فکر بودم که این است سرانجام یک عمر مبارزه با امپریالیسم!
وقتی نوبت به خوردن دسر شد مشغول خوردن بستنی شدیم که ناگهان دست از خوردن کشید و زد زیر گریه.
دلیلشش را پرسیدم. گفت: من فقط یکبار در عمرم بستنی خورده ام. بستنی مال پولدارهاست که بودجه مردم عادی به این چیزها نمیرسد. یکبار بچه ام با دیدن مردمی که مشغول خوردن بستنی بودند از من تقاضای بستنی کرد و من شرمنده اش شدم ولی الان خودم دارم بستنی میخورم!
واقعا پافشاری برافکار پوسیده و ایدئولوژی یک عده قلیل زمامدار چگونه سرنوشت ساکنان یک سرزمین را تغییر میدهد. در کوبا ایدئولوژی سوسیالیستی پدر مردم را درآورد و در ایران ایدئولوژی آخوندهای بیسواد.