می گویند، روزی مسیو پریم ،رییس مالیه ی تبریز همراه خانمش به هنگام بازگشت
از قبرستان ِ ارامنه و گذر از محلّه ی “لیل آباد”،در مقابل ِ یکی از نانوایی ها
جمعیّت ِ کثیری را که اکثراً فقیر بودند،ملاحظه می کند که پول در دست ،برای گرفتن
ِ نان از سروکول ِ یک دیگر بالا می روند.انبوه جمعیّت ِ فقیر و فریاد ِ دردآور ِ
آن ها برای به دست آوردن ِ نان باعث تأثّر ِ خانم پریممی شود.از مسیو پریم علت این
ازدحام را جویا می شود.مسیو پریم پاسخ می دهد،بیش تر ِ مجتهدین ِ شهر ،از جمله
صاحبان ِ دهات هستند و غلّه را به انباردارها داده اند که انبار کنند تا آن ها را
ارزان نفروشند .در نتیجه،عمداً ایجاد قحطی مصنوعی کرده اند و نانوایی ها دچار این
وضع رقّت بار شده اند.
خانم پریم با تأثر و گریه از شوهر ِ خود،ملتمسانه می خواهد که فوراً پیش
ولیعهد برود و از او اجازه ی اداره ی قسمت ِنان و گوشت ِ شهر تبریز را برای مدت ده
سال بگیرد،واگر ولیعهد قبول کند،من متعهد می شوم صدهزار تومان نزد دولت گرو بگذارم
و نان را منی چهار عباسی و گوشت را منی شانزده عباسی به مردم بفروشم و هیچ گاه جلو
نانوایی ها و قصابی ها حتا یک نفر هم به نوبت نایستد.
مسیو پریم از محمد علی میرزا ولیعهد در مقابل ِ مبلغ زیادی ،انحصار
نان و گوشت را به دست می آورد و با روش ِ درست،اقدام به تحویل گندم و گوشت به نانوایی
ها و قصابی ها می کند.بدین ترتیب ، چند روزی مردم با خیال آسوده گوشت و نان مورد
نیاز خود را تهیه کردند.
در همین احوال،میرزا حسن مجتهد،از دیه داران ِ بزرگ،که گفته شده گندم را
در انبارهای خود،انبار می کرد تا به پول کلانی برسد،انباردارها را با خود،همدست
کرد و نقشه ای برای از بین بردن ِ مسیو پریم کشید.
روزی علما و طلاب را در مسجد شاهزاده گرد می آورد و در آن جا نخست ،میخانه
ها و سپس مدرسه ها و مسیو پریم را عنوان می کند و می گوید:”مردم!کسی که در میخانه
ها جوانان ِ ما را از راه به در می کند،و کسی که در مدرسه ،مذهب اسلام و شریعت را
از بین می برد،مسیو پریم است.اوست که به آذوقه ی مردم دست درازی می کندو نان و
گوشت را در انحصار درآورده و شاید امروز و فردا سایر چیزها را هم در انحصار
خود،درآورد.تا کی مسلمانان باید له شوند و زیر فشار باشند و خارجی ها بالا بروند؟!”
مردم به محض شنیدن ِ این جملات ،فریاد ِ “وااسلاما!” ،”وامذهبا” سرداده،فریادکنان به
میخانه ها و مدرسه ها هجوم می برند.نخستین مدرسه ای که در این ماجرا خراب و غارت
شد،مدرسه ی “کمال” بود که مرحوم میرزا حسین کمال آن را چند ماه پیش افتتاح کرده
بود.
بر گرفته از نام آوران آذربایجان
غلامرضا طباطبایی مجد،ص ۵۳۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر