در قسمت گذشته گفتیم که کانون فتنه در مجلس پنجم علیه جمهوریت شخص سید
حسن مدرس بود. در کتاب خاطرات و خطرات ص ۳۵۴ بصراحت درباره علت مخالفت مدرس
با سردار سپه نوشته:
«آقای مدرس فقط با دولتی موافقند که مطیع فکر ایشان باشد و این فکر وقتی عملی میشود که خودشان رئیس باشند. »
«آقای مدرس فقط با دولتی موافقند که مطیع فکر ایشان باشد و این فکر وقتی عملی میشود که خودشان رئیس باشند. »
بعد از درگیری فیزیکی یکی از نمایندگان تجدد خواه با سید حسن مدرس، در
بیرون مجلس فتنه گری آخوندها شروع شد. آخوندی به نام خالصی زاده در وسط
بازار تهران به نماز ایستاد تا باعث تجمع و ازدحام شود. مردم که برای خرید
شب عید به بازار آمده بودند با این صحنه مواجهه شدند. کم کم جمعیت شعار
گویان بطرف مجلس بهارستان بحرکت درآمدند.
همزمان با این فشارها، تلاشهای فراکسیون تجدد هم فزونی گرفت. آنها طرح
تشکیل جمهوریت را در سه ماده تنظیم کرده و دو فوریت آنرا علی رغم کارشکنی
گروه مدرس نیز تصویب کردند.
آنها بسیار امیدوار بودند که عید نوروز را همزمان بعنوان عید جمهوریت جشن بگیرند. میگویند آنها بقدری به موفقیت خود اطمینان داشتند که به ضرابخانه دستور تهیه ضرب سکه طلا با آرم جمهوریت را نیز داده بودند.
آنها بسیار امیدوار بودند که عید نوروز را همزمان بعنوان عید جمهوریت جشن بگیرند. میگویند آنها بقدری به موفقیت خود اطمینان داشتند که به ضرابخانه دستور تهیه ضرب سکه طلا با آرم جمهوریت را نیز داده بودند.
روز سی اسفند ۱۳۰۲عده ای از روضه خوان ها از محلات مختلف تهران پیاده و برخی سوار بر الاغ بسمت مجلس بهارستان بحرکت در آمدند.
بگذارید بقیه ماجرا را از روی کتاب خاطرات و خطرات دنبال کنیم:
بگذارید بقیه ماجرا را از روی کتاب خاطرات و خطرات دنبال کنیم:
«امروز چهارشنبه از صبح در شهر هیاهو برپا شد. اکثریت جمهوری میخواهند.
عمال انگلیس مخالفند و عمال روس موافق. شایع شده بود که جماعتی از ورامین
دعوت شده اند تا به بهارستان حمله کنند... امروز روزی است که مجلس میخواهد
جمهوری را تصویب کند. ازدحام طبقات مردم در صحن مجلس و بیرون فوق العاده
است. موافقین جمهوریت به وحشت افتادند، فورا سردار سپه را به مجلس دعوت
کردند. ساعت چهار و نیم بعد از ظهر سردار سپه به مجلس آمد. از میان دو ستون
سرباز بسمت مجلس حرکت کرد. فریاد مرده باد جمهوری بلند است.اخوندی به نام
شیخ مهدی سلطان بر روی پله ها ایستاده و با فریادهای ما دین نبی خواهیم
جمهوری نمیخواهیم مردم را تحریک میکرد. رضا شاه با چوبدستی شیخ مهدی را زد و
او را از پله ها پایین انداخت. در این هنگام کلوغی به پشت گردن سردار
خورد. سربازها به جمعیت حمله کردند. زد و خورد شدیدی درگرفت و عده ای زخمی
شدند جز خر حاجی آقا جمال واعظ اصفهانی!
... رئیس مجلس اجازه داد خود حاج آقا جمال بدون خرش باتفاق چند نفر همراه وارد مجلس شوند ولی جمعیت موافقت نکردند. بالاخره رئیس اجازه داد همه وارد مجلس شدند. در این هنگام خالصی زاده فریاد زد مردم نگذارید مجلس تشکیل شود. جمعیت تحریک شده شروع به پاره کردن پارچه نوشته های طرفداران جمهوری در مجلس کردند و رعب و وحشت نمایندگان را دوچندان کردند. وکلایی که موافق جمهوری بودند ترسیدند که توسط جمعیت خشمگین کشته شوند. بدین ترتیب جلسه بهم خورد و نمایندگان از در پشت از مجلس خارج شدند.»
در قسمت بعد سفر سردار سپه به قم و دیدارش را مراجع و روحانیون خواهیم خواند.
... رئیس مجلس اجازه داد خود حاج آقا جمال بدون خرش باتفاق چند نفر همراه وارد مجلس شوند ولی جمعیت موافقت نکردند. بالاخره رئیس اجازه داد همه وارد مجلس شدند. در این هنگام خالصی زاده فریاد زد مردم نگذارید مجلس تشکیل شود. جمعیت تحریک شده شروع به پاره کردن پارچه نوشته های طرفداران جمهوری در مجلس کردند و رعب و وحشت نمایندگان را دوچندان کردند. وکلایی که موافق جمهوری بودند ترسیدند که توسط جمعیت خشمگین کشته شوند. بدین ترتیب جلسه بهم خورد و نمایندگان از در پشت از مجلس خارج شدند.»
در قسمت بعد سفر سردار سپه به قم و دیدارش را مراجع و روحانیون خواهیم خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر