از دیروز حمله امریکا حتمی شد:
دیروز یک اتفاقی برای من افتاد که پس از آن دیگر کاملا مطمئن شدم که حمله امریکا قطعی است و مثل گذشته نیاز به تحلیل و تفسیر و گمانهزنی و بررسی احتمالات نیست. امریکا حمله خواهد کرد بدون برو برگرد. شک نکنید.
لابد میپرسید مگر چه اتفاقی افتاده؟
خب. الان توضیح میدهم ولی قبل از آن یک تجربه زندگی شخصیام را برایتان نقل میکنم:
آقاجان! من نمیدانم چرا همیشه کارهای ما تا حد «ختنهگاه» بیشتر پیشروی نمیکند. یعنی اینکه هروقت ما خواستیم یک کار جالب و منفعتدار و مفیدی انجام بدهیم٬ همین که هنوز ده - بیست درصد کار جلو نرفته٬ ناگهان یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد و همه برنامههای ما را بهم میریزد. بطور مثال: نسل قبلی ما در زمان قبل از انقلاب٬ حسابی از همه مواهب فسق و فجور بهره بردند و کیف و حالشان را کردند اما در مورد ما وضع اینگونه نبود. ما تا خواستیم ببینیم چی به چیه و دنیا دست کیه٬ زرتی انقلاب شد و همه چیز بهم خورد.
تا خواستیم وارد دانشگاه بشیم و مثل بقیه آدمها درس بخوانیم و پیشرفت کنیم٬ زرتی دانشگاهها را به بهانه انقلاب فرهنگی بستند و همه برنامههای ما بهم زدند.
تا خواستیم کار و کاسبی کنیم و پولدار بشیم٬ زرتی صدام حمله کرد و همه اوضاع را بهم ریخت. هشت سال جنگ طول کشید. تازه عادت کرده بودیم به اوضاع جنگی و همین که خواستیم از اوضاع جنگی (مثل خیلیها) استفاده کنیم٬ زرتی جام زهر را خوردند و بازهمه حساب و کتاب ما را بهم زدند.
تا خواستیم مثل بقیه آدمها بیاییم خارج کشور٬ زرتی زدند برجهای دوقلوی نیویورک را خراب کردند و سختگیریها در مورد دادن ویزا شروع شد.
خلاصه هرکاری که من شروع کردم٬ همینکه تا ختنهگاه آن کار پیشروی کرده بود یک حادثهای پیش آمد و همه چیز را بهم زد. بخاطر همین است که من به یک اصل کلی رسیدهام و آن این است که کارهای من همیشه تا حد ختنهگاه است و نه بیشتر!
همینکه یکذره فرو رود٬ یا زلزله میشود یا سیل می آید یا جنگ میشود یا امام زمان ظهور میکندو یا....
حالا دیروز چه اتفاقی افتاد؟
دیروز برای اولین بار درطول تاریخ بشریت٬ من مبلغی پول در حد چند میلیون تومان برای پیش خرید یک آپارتمان فسقلی در تهران٬ به آنجا حواله کردهام. بر اساس اطلاعاتی که به من دادهاند قیمت ملک در تهران هرروز بیشتر و بیشتر میشود و بعد از چند ماه من میتوانم با فروش این آپارتمان٬ سود زیادی را کسب کنم و دوباره سود حاصله را وارد این چرخه کنم و حسابی پولدار شوم.
حالا از دیروز که ما این پول را به ایران حواله کردیم٬ مطابق آن اصل لایتغیر «تا حد ختنهگاه»٬ حتما یک اتفاق مهم پیش خواهد افتاد و همه برنامهها و حساب و کتاب ما را بهم خواهد زد و آن چیزی نیست جز حمله امریکا.
اگر امریکا به ایران حمله کند٬ اولا همه میخواهند در بروند و درنتیجه قیمت ملک پایین میآید و من بدبخت میشوم. اصلا شاید توی اون همه وسعت شهر تهران٬ بمبهای هواپیماها بجای اینکه سر مراکز هستهای و تاسیسات نظامی بیفتد٬ زرتی بخورد روی اون آپارتمان من بیچاره.
آقاجان! من از دیروز مخالف دو آتیشه جنگ شدهام. منافع شخصی من در خطر است. از فردا توی همه تظاهرات ضد جنگ فعالانه شرکت خواهم کرد و اگر لازم شد خودم میروم جلوی کاخ سفید تحصن میکنم. لامصبا! حمله نکنید.
دیروز یک اتفاقی برای من افتاد که پس از آن دیگر کاملا مطمئن شدم که حمله امریکا قطعی است و مثل گذشته نیاز به تحلیل و تفسیر و گمانهزنی و بررسی احتمالات نیست. امریکا حمله خواهد کرد بدون برو برگرد. شک نکنید.
لابد میپرسید مگر چه اتفاقی افتاده؟
خب. الان توضیح میدهم ولی قبل از آن یک تجربه زندگی شخصیام را برایتان نقل میکنم:
آقاجان! من نمیدانم چرا همیشه کارهای ما تا حد «ختنهگاه» بیشتر پیشروی نمیکند. یعنی اینکه هروقت ما خواستیم یک کار جالب و منفعتدار و مفیدی انجام بدهیم٬ همین که هنوز ده - بیست درصد کار جلو نرفته٬ ناگهان یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد و همه برنامههای ما را بهم میریزد. بطور مثال: نسل قبلی ما در زمان قبل از انقلاب٬ حسابی از همه مواهب فسق و فجور بهره بردند و کیف و حالشان را کردند اما در مورد ما وضع اینگونه نبود. ما تا خواستیم ببینیم چی به چیه و دنیا دست کیه٬ زرتی انقلاب شد و همه چیز بهم خورد.
تا خواستیم وارد دانشگاه بشیم و مثل بقیه آدمها درس بخوانیم و پیشرفت کنیم٬ زرتی دانشگاهها را به بهانه انقلاب فرهنگی بستند و همه برنامههای ما بهم زدند.
تا خواستیم کار و کاسبی کنیم و پولدار بشیم٬ زرتی صدام حمله کرد و همه اوضاع را بهم ریخت. هشت سال جنگ طول کشید. تازه عادت کرده بودیم به اوضاع جنگی و همین که خواستیم از اوضاع جنگی (مثل خیلیها) استفاده کنیم٬ زرتی جام زهر را خوردند و بازهمه حساب و کتاب ما را بهم زدند.
تا خواستیم مثل بقیه آدمها بیاییم خارج کشور٬ زرتی زدند برجهای دوقلوی نیویورک را خراب کردند و سختگیریها در مورد دادن ویزا شروع شد.
خلاصه هرکاری که من شروع کردم٬ همینکه تا ختنهگاه آن کار پیشروی کرده بود یک حادثهای پیش آمد و همه چیز را بهم زد. بخاطر همین است که من به یک اصل کلی رسیدهام و آن این است که کارهای من همیشه تا حد ختنهگاه است و نه بیشتر!
همینکه یکذره فرو رود٬ یا زلزله میشود یا سیل می آید یا جنگ میشود یا امام زمان ظهور میکندو یا....
حالا دیروز چه اتفاقی افتاد؟
دیروز برای اولین بار درطول تاریخ بشریت٬ من مبلغی پول در حد چند میلیون تومان برای پیش خرید یک آپارتمان فسقلی در تهران٬ به آنجا حواله کردهام. بر اساس اطلاعاتی که به من دادهاند قیمت ملک در تهران هرروز بیشتر و بیشتر میشود و بعد از چند ماه من میتوانم با فروش این آپارتمان٬ سود زیادی را کسب کنم و دوباره سود حاصله را وارد این چرخه کنم و حسابی پولدار شوم.
حالا از دیروز که ما این پول را به ایران حواله کردیم٬ مطابق آن اصل لایتغیر «تا حد ختنهگاه»٬ حتما یک اتفاق مهم پیش خواهد افتاد و همه برنامهها و حساب و کتاب ما را بهم خواهد زد و آن چیزی نیست جز حمله امریکا.
اگر امریکا به ایران حمله کند٬ اولا همه میخواهند در بروند و درنتیجه قیمت ملک پایین میآید و من بدبخت میشوم. اصلا شاید توی اون همه وسعت شهر تهران٬ بمبهای هواپیماها بجای اینکه سر مراکز هستهای و تاسیسات نظامی بیفتد٬ زرتی بخورد روی اون آپارتمان من بیچاره.
آقاجان! من از دیروز مخالف دو آتیشه جنگ شدهام. منافع شخصی من در خطر است. از فردا توی همه تظاهرات ضد جنگ فعالانه شرکت خواهم کرد و اگر لازم شد خودم میروم جلوی کاخ سفید تحصن میکنم. لامصبا! حمله نکنید.