مملکتِ سگی:
من سگ نيستم ولی سگها را دوست دارم(امام ملا حسنی رضوان الله عليه)
به کانادا ميگن مملکت سگی. دليلش هم اين استکه اولا تعداد سگهاش از تعداد آدمهاش بيشتره ثانيا قوانين حمايت و حقوق سگها سفت و سخت تر از منشور سازمان ملل در مورد حقوق بشر رعايت ميشود. از نظر قانون کانادا فرقی بين يه سگ با يه آدم حسابی وجود نداره. جالبه که خود سگها هم اينو ميدونند و رعايت ميکنند(اين تصوير رو ببينيد و حال کنيد)
آقا جون! هر بار که ما وارد آسانسور اين ساختمان مسکونی مون شديم سر وکله يه سگ پيدا شد که با ديدن ما هيجانزده شده و برای عرض ادب بسمت ما ميايد و تمام اعضا و جوارح ما را بو میکشد و بازرسی بدنی ميکند. بخاطر همین امر ما به سگ شناسی علاقه مند شده و مدتی است که تحقيقات علمی گسترده ای درمورد سگ و توله های آن را شروع کرده ايم.
توی خيابونهای تورنتو ،توی پارکها، جلو خونه ها و بقيه جاهای اين مملکت خراب شده شما مردم زيادی رو ميبينيد که برای هواخوری سگشون را به بيرون آورده اند و با خود مسيری را قدم ميزنند. البته هيچ سگی در بيرون حق ندارد بدون قلاده باشد به همين خاطر بيشتر مردم قلاده بدستند. سگها آنقدر متفاوتند که برای ما که توی دهاتمون فقط يه نوع سگ داشتيم خيلی ديدنی است. سگ هست اندازه يه گوساله. سگ هم هست اندازه يه بچه گربه. اون سگ کوچيکا از سگهای گنده پر سر و صدا تر و شيطون ترند.
با اين مقدمه طولانی، دو صحنه از تجربه تماشای سگ نوردی در خيابانهای تورنتو را برايتان بيان ميکنم:
نخست اينکه هر وقت دوتا سگ که از نزديکی های هم رد ميشند شروع ميکنند به سر و صدا کردن و داد و قال نمودن. در اين مواقع صاحبان سگ محکم قلاده را ميکشند تا کنترل سگها از دستشون خارج نشود. هرچه صاحب سگ زور ميزند که مثلا آی آقا سگه شما کوتاه بياد و راهت را ادامه بده، اون سگه ول کن نيست و ميخواد بسمت سگ ديگر حمله کند. عجيب اين استکه بجای اينکه اون سگ کوچيکه از اون سگ گنده بترسه و فرار کنه، کلی ادعای گردن کلفتيش هم ميشه و معمولا اون سگ بزرگه کوتاه مياد.
خب اين يک درس اخلاقی: هميشه بچه پرروها ادعای قدرتمنديشون بيشتره.
نکته دومی که ميخواهم برايتان بگويم اين استکه يک نوع از اين سگ کوچيکا هست که خيلی شيطونند(مثل اين عکس). عادت اين سگها اينه که هربار که همراه صاحبشون برای هواخوری به خيابون ميايند بدون استثنا از جلو هر تير چراغ برق و يا هر ستون فلزی و امثالهم که رد ميشوند توقف ميکنند و يک پاشونو ميدند هوا(معمولا پای عقب سمت شاگرد) و به اون تير چراغ يه خورده جيش ميکنند. دوباره به ستون بعدی که ميرسند همين کار رو ميکنند. اگر صدتا ستون و تير چراغ برق هم در مسيرشون باشه صد بار اين کار رو تکرار ميکنند. ظاهرا با شهرداری قرارداد بسته اند که به پای همه تيرهای برق جيش کنند.
ولی من در تعجبم که مگر شکم کوچيک اونها چقدر گنجايش داره که قادر است اينهمه مايعات را در خود نگهداری کند؟ لامصب به اون کوچيکی به اندازه يه بشکه دويست و بيست ليتری جيش داره!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر