آنفولانزای مرغی:
همه کشورهايی که تاکنون در معرض شيوع آنفولانزای مرغی قرار گرفته اند تمهيدات وسيعی را عليه اين ويروس خطرناک تدارک ديدند تا شايد دامنه خسارت اين بيماری را محدود و يا کنترل کنند. اما در ايران قضيه فرق ميکند. مسولين حکومت ايران از اين قرتی بازی ها و برنامه ريزی و آموزشهای عمومی و واکسيناسيون و غيره دل خوشی ندارند و اصلا توی اين مايه ها نيستند.
حالا ميخواهيم سناريو برخورد با آنفولانزای مرغی را در ايران اسلامی بررسی کنيم:
در ابتدای امر ، مسولين مملکت اصلا نميدونند که آنفولانزای مرغی ديگه چه صيغه ای است. فکر ميکنند لابد مرغ و جوجه ها سرما خورده اند و آنفولانزا گرفته اند و آبريزش بينی دارند. تا دو سه هزار نفر کشته نشوند متوجه قضيه نميشوند.
تازه بعد از اينکه اين دو سه هزار نفر کشته شدند، تا مدتها سخنگوی دولت و وزارت خارجه آنرا بشدت تکذيب ميکنند. بعد که ديدند خيلی سه شد می آيند اول عزای عمومی اعلام ميکنند. مراجع عظام کشته شده ها را شهيد اعلام ميکنند. در تشييع جنازه آنها ، همه مسولين شرکت ميکنند. در اين مراسم سی چهل نفر زير دست و پا کشته ميشوند. دوباره عزای عمومی اعلام ميشود. مجلس يک لايحه برای بررسی اين موضوع تصويب ميکند ولی شورای نگهبان آنرا مخالف شرع و قانون اساسی اعلام ميکند و لذا آنرا به شورای تشخيص مصلحت ارجاع ميدهند. در آنجا هم بعد از دعوت از طرفين قرار ميشود برای رفع اختلاف بين مجلس و شورای نگهبان ”صلوات بلند ختم کنند“ و روی هم را ببوسند و کينه و کدورت ها را کنار بگذارند. بدين ترتيب اصل لايحه فراموش ميشود.
از طرفی عده ای از بسيجيان جان برکف برای مبارزه عليه مرغ و خروسها ثبت نام استشهادی ميکنند. يعنی يه بمب به خودشون ميبندند و هر مرغ و خروسی رو که توی کوچه ديدند با عمليات انتحاری به درک واصل ميکنند. شهرداری همه مرغداری ها را پلمب ميکند و مرغ و خروس ها را فراری ميدهد. عده ای از حزب اللهی ها به چند تا مرغداری حمله ميکنند و آنجا را به تسخير خود در می آورند.
مقام رهبری سخنرانی ميکند و آنفولانزا را دسيسه دشمن اعلام ميکند. از فردای همان روز بازار را تعطيل ميکنند و ملت را برای حمايت از فرمايشات رهبری به خيابان ميکشانند. در اين راهپيمايی با شکوه همه فرياد ميزنند:
”آنفولانزای مرغی، اين عامل صهيونيسم، اعدام بايد گردد!“
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر