واقعا بمب اتم حق مسلم ماست:
آقاجان! من هم به پيروی از بقيه خل و چلهای عتیقه مثل دکتر عباسی و داریوش سجادی وغيره معتقدم که واقعا بمب اتم حق مسلم ماست. راست ميگم بجان خودم. شوخی ندارم.
من قول ميدهم اگر فقط دوتا بمب اتمی کوچولو داشته باشيم همه بدبختیهای اين مملکت درست ميشه. باور نداريد؟ الان توضيح ميدم:
فرض کنيد ما همبن الان دوتا بمب اتمی درست کرديم و گذاشتهايم توی انبار و دربآنجا را قفل کردهايم و کلیدش را دادهايم دست یک آدم مطمئن و مورد اطمینان.
بعد از گذشت مدتی امريکا و اروپا از دستيابی ايران به سلاح اتمی حسابی عصبانی ميشوند و ميگن: ديديد اينها دروغ ميگفتند. اينها ميگفتند ما میخواهیم از بمب اتم برق توليد کنيم حالا رفتهاند سلاح اتمی درست کردهاند و برای ما دارند شاخ و شانه میکشند. ابتدا تهديد ميکنند و قطعنامه صادر ميکنند ولی فایدهای ندارد. احمدینژاد به خارجیها دهن کجی ميکند و شکلک درميآورد. خارجیها از اين حرکت کفری ميشوند و قسم میخورند که به ايران حمله نظامی کنند. ناوگانها به خليج فارس روانه ميشوند و پايگاههای نظامی منطقه به حالت آماده باش درمیآيند.
مقام رهبری دستور ميدهد: حالا ديگه وقتشه! برويد از انبار اون دوتا بمب را بياوريد تا بزنيم کله امريکا و اروپا را خاکشير کنيم.
فرماندهان نظامی اعم از ارتش و سپاه تشکيل جلسه ميدهند تا ببينند کليد انبار دست کيست؟ آخه توی مملکت شير تو شير ما که هيچ چيز حساب و کتاب نداره معلوم نيست چه ارگانی متصدی چه کاری است. خلاصه فرماندهان نظامی چند گروه ميشوند و هرکدام از يک راهی ميروند تا شايد کليد انبار را پيدا کنند.
ميروند سراغ مقام رهبری و میپرسند حضرت آقا کليد انبار پيش شماست؟ مقام رهبری میفرمايند: اين چه سوالی است؟ مگر من انباردارم؟ من ولی فقيهام و کارم نظارت بر قوای سهگانه است و سياستگذاريهای کلان. اين سوال شما توهين به مقام شامخ ولايت است. زود از اينجا برويد والا عصبانی ميشوم. فورا کلید را پیدا کنید.
به سراغ رئيس جمهور ميروند و همان سوال را میپرسند. احمدی نژاد ميگه: به حضرت عباس من کليد را برنداشتم. اين آقای الهام هم شاهد است! ميتوانيد از او بپرسيد.
به سراغ آقای شاهرودی رئيس قوه قضائيه ميروند. او ميگويد: از زمانیکه من این خرابه را تحويل گرفتهام کليدی نديدم. برويد از سعيد مرتضوی بپرسيد.
ميروند سراغ مرتضوی. مرتضوی ميگويد: حتما این روزنامهنگاران پدرسوخته کليد انبار را کش رفتهاند. خودم حسابشان را ميرسم.
ميروند سراغ خاتمی بعنوان رئيس جمهور پيشين . هرچه میپرسند شما خبر داری کليد انبار پيش کيه؟ الان دشمن پشت مرزهاست و هر لحظه ممکن است بما حمله کند. زود باش بگو.
خاتمی نيم ساعت فقط لبخند ميزند و نهايتا که سکوت را میشکند ميگويد: بايد در اين مورد فکر کنم. نگران نباشيد کليد يک روزی پيدا خواهد شد. تاريخ اين را ثابت خواهد کرد.
ميروند پيش کروبی. کروبی ميگه ما تابع رهبری هستيم. اگر ايشان بفرمايند کليد پيش ماست پس حتما هست! ولی همانطور که امام راحل فرمودند پيش ما نيست.
فرماندهان خسته و گيج و نااميد شده برميگردند دوباره تشکيل جلسه ميدهند.
بعد از کلی جر و بحث به اين نتيجه ميرسند که کليد را احمدینژاد انداخته توی چاه مسجد جمکران تا بدست آقا امام زمان برسد. بنابر اين همه کشور بسيج ميشوند ميروند توی مساجد و امامزادهها دعای فرج ميخوانند تا حضرت ظهور کند و کليد را بياورد
حضرت که ظهور کند ظلم و جور و ديکتاتوری از بين ميرود و ايران گلستان ميشود.
حالا ديديد برای چی ميگم بمب اتم حق مسلم ماست
آقاجان! من هم به پيروی از بقيه خل و چلهای عتیقه مثل دکتر عباسی و داریوش سجادی وغيره معتقدم که واقعا بمب اتم حق مسلم ماست. راست ميگم بجان خودم. شوخی ندارم.
من قول ميدهم اگر فقط دوتا بمب اتمی کوچولو داشته باشيم همه بدبختیهای اين مملکت درست ميشه. باور نداريد؟ الان توضيح ميدم:
فرض کنيد ما همبن الان دوتا بمب اتمی درست کرديم و گذاشتهايم توی انبار و دربآنجا را قفل کردهايم و کلیدش را دادهايم دست یک آدم مطمئن و مورد اطمینان.
بعد از گذشت مدتی امريکا و اروپا از دستيابی ايران به سلاح اتمی حسابی عصبانی ميشوند و ميگن: ديديد اينها دروغ ميگفتند. اينها ميگفتند ما میخواهیم از بمب اتم برق توليد کنيم حالا رفتهاند سلاح اتمی درست کردهاند و برای ما دارند شاخ و شانه میکشند. ابتدا تهديد ميکنند و قطعنامه صادر ميکنند ولی فایدهای ندارد. احمدینژاد به خارجیها دهن کجی ميکند و شکلک درميآورد. خارجیها از اين حرکت کفری ميشوند و قسم میخورند که به ايران حمله نظامی کنند. ناوگانها به خليج فارس روانه ميشوند و پايگاههای نظامی منطقه به حالت آماده باش درمیآيند.
مقام رهبری دستور ميدهد: حالا ديگه وقتشه! برويد از انبار اون دوتا بمب را بياوريد تا بزنيم کله امريکا و اروپا را خاکشير کنيم.
فرماندهان نظامی اعم از ارتش و سپاه تشکيل جلسه ميدهند تا ببينند کليد انبار دست کيست؟ آخه توی مملکت شير تو شير ما که هيچ چيز حساب و کتاب نداره معلوم نيست چه ارگانی متصدی چه کاری است. خلاصه فرماندهان نظامی چند گروه ميشوند و هرکدام از يک راهی ميروند تا شايد کليد انبار را پيدا کنند.
ميروند سراغ مقام رهبری و میپرسند حضرت آقا کليد انبار پيش شماست؟ مقام رهبری میفرمايند: اين چه سوالی است؟ مگر من انباردارم؟ من ولی فقيهام و کارم نظارت بر قوای سهگانه است و سياستگذاريهای کلان. اين سوال شما توهين به مقام شامخ ولايت است. زود از اينجا برويد والا عصبانی ميشوم. فورا کلید را پیدا کنید.
به سراغ رئيس جمهور ميروند و همان سوال را میپرسند. احمدی نژاد ميگه: به حضرت عباس من کليد را برنداشتم. اين آقای الهام هم شاهد است! ميتوانيد از او بپرسيد.
به سراغ آقای شاهرودی رئيس قوه قضائيه ميروند. او ميگويد: از زمانیکه من این خرابه را تحويل گرفتهام کليدی نديدم. برويد از سعيد مرتضوی بپرسيد.
ميروند سراغ مرتضوی. مرتضوی ميگويد: حتما این روزنامهنگاران پدرسوخته کليد انبار را کش رفتهاند. خودم حسابشان را ميرسم.
ميروند سراغ خاتمی بعنوان رئيس جمهور پيشين . هرچه میپرسند شما خبر داری کليد انبار پيش کيه؟ الان دشمن پشت مرزهاست و هر لحظه ممکن است بما حمله کند. زود باش بگو.
خاتمی نيم ساعت فقط لبخند ميزند و نهايتا که سکوت را میشکند ميگويد: بايد در اين مورد فکر کنم. نگران نباشيد کليد يک روزی پيدا خواهد شد. تاريخ اين را ثابت خواهد کرد.
ميروند پيش کروبی. کروبی ميگه ما تابع رهبری هستيم. اگر ايشان بفرمايند کليد پيش ماست پس حتما هست! ولی همانطور که امام راحل فرمودند پيش ما نيست.
فرماندهان خسته و گيج و نااميد شده برميگردند دوباره تشکيل جلسه ميدهند.
بعد از کلی جر و بحث به اين نتيجه ميرسند که کليد را احمدینژاد انداخته توی چاه مسجد جمکران تا بدست آقا امام زمان برسد. بنابر اين همه کشور بسيج ميشوند ميروند توی مساجد و امامزادهها دعای فرج ميخوانند تا حضرت ظهور کند و کليد را بياورد
حضرت که ظهور کند ظلم و جور و ديکتاتوری از بين ميرود و ايران گلستان ميشود.
حالا ديديد برای چی ميگم بمب اتم حق مسلم ماست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر