۱۳۸۷/۰۲/۲۸

امان از وقتی که «طرف» به ارگاسم نرسد!

حتما شما هم در دوران دبستان این تجربه را داشته‌اید که خانم معلم‌تان بعضی روزها خیلی بداخلاق میشد و از همان دقیقه اولی که به کلاس وارد می‌شد سخت‌گیری را شروع میکرد. سر بچه‌ها داد میزد و دعوا راه می‌انداخت. به هر چیزی گیر می داد و از کوچکترین اشتباه بچه‌ها نمی‌گذشت. دیکته که میخواست بگوید از قسمتهای سخت کتاب و حتی از درسهایی که هنوز نخوانده بودیم میگفت. تازه٬ موقع تصحیح کردن دیکته‌ها از هیچ اشتباه کوچکی صرفنظر نمیکرد حتی وقتی توی دیکته کسی غلطی پیدا نمیکرد دو سه نمره را بخاطر کم رنگ بودن نقطه‌ها و یا تمیز نبودن دفتر دیکته٬ کم میکرد.
خلاصه٬ آنروزهایی که خانم معلم اینقدر بداخلاق بود٬ شما یواشکی به بغل دستی‌تان چی میگفتید؟
در چنین مواقعی آهسته به همدیگر میگفتیم: حتما خانم معلم٬ دیشب با شوهرش دعوا کرده و امروز تلافی‌اش را سر ما درمی‌آورد.
آنروزها٬ ما نمی‌دانستیم ارگاسم چیه و چه تاثیری در بداخلاقی انسان‌ها دارد ولی کم کم که بزرگتر شدیم٬ موارد بیشتری را دیدیم و تاثیر آن را نه تنها در بدخلقی و رفتارهای فردی بلکه در طرز تفکر و حتی موضع‌گیریهای سیاسی هم شاهد بوده‌ایم.
بنظر من بیشتر اشتباهات تاریخی و تصمیمات غلط تحت یکی از دو شرایط زیر صورت میگیرد:
۱- موقعی که آدم خیلی نیاز شدیدی به دستشویی رفتن دارد٬ در اینصورت فکر آدم درست کار نمیکند و در این شرایط اگر از او سوالی بپرسیم چرت و پرت جواب میدهد. چون مغزش فقط درگیر این است که دستشویی کجاست و چقدر طول میکشد تا به آنجا برسد و آیا قادر است خودش را تا رسیدن به آنجا خودش را نگه‌دارد و یا اینکه نه شلوارش را خراب میکند؟
بنابر این از چنین فردی که در این شرایط خاص است نباید انتظار موضع‌گیری سیاسی اقتصادی فرهنگی درستی را داشت. همینطوری یک چیزهایی میگوید و بطرف دستشویی میدود. هر تصمیمی که توسط این فرد تحت این شرایط بگیرد منجر به فاجعه خواهد شد.
بعنوان مثال : بسیاری از تصمیمات مهم جمهوری اسلامی توی راهروهای ریاست جمهوری گرفته میشود. مثلا وقتی که احمدی نژاد دستش را به شلوارش گرفته و دارد بسمت توالت میدود٬ از او می پرسند با صندوق ذخیره ارزی چی کنیم؟ نرخ بهره را بالا ببریم یا پایین؟... احمدی نژاد هم در همان حال عجله میگوید بکشیدش پایین این بهره را...

۲- و یا زمانی که طرف مدت زیادی است که کاری نکرده و با کسی نخوابیده. اینگونه افراد هم فکرشان درست کار نمیکند. مغز این افراد در قسمت پایین تنه‌شان قرار گرفته و همه موضع‌گیریها و تحلیل‌هایشان از اتفاقات محیط بیرونی از آن عضو شریف دستور میگیرد.
البته تشخیص وضعیت این افراد با گروه اول که دستشان را به شلوارشان گرفته‌اند و دنبال پیدا کردن دستشویی میدوند کار ساده‌ای نیست.
گروه اول را همه می‌توانند تشخیص بدهند اما گروه دوم بسیار پیچیده رفتار میکنند.
مثلا ببینید تا بحال فکر کرده‌اید واقعا چرا مسولین جمهوری اسلامی اینقدر به لباس خانم‌ها گیر میدهد؟
اگر با دقت زندگی اینها را بررسی کنید می بینید که بیشتر اینها بدلیل اعتقادات مذهبی و یا محرومیت‌های فرهنگی٬ یک عمر به ارگاسم نرسیده‌اند و مثل آن خانم معلم دوران دبستان٬ همش به این و آن گیر میدهند.
این است که یک دفعه می‌بینیم فرمانده نیروی انتظامی٬ یعنی همان کسی که توی خیابون می‌ایستاد و به رژ لب خانم‌ها و یا قلمبه شدن باسن و کپل آنها گیر میداد و خودش را مجری قوانین شرع و قانون اسلامی معرفی میکرد٬ توی یک خانه همراه هفت خانم لخت و پتی دستگیر میشود.
نکته ظریف داستان همان عدد هفت است. اگر این مجری قوانین شرع فقط با یک خانم دستگیر میشد٬ امری طبیعی و قابل قبول بود ولی اینکه یک تنه به جنگ هفت تا خانم لخت بروی یا باید کمر رستم دستان را داشته باشی و یا سادیسم جنسی.
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا