۱۳۸۷/۰۴/۲۰

اسپرم امریکایی و درد دل یک بسیجی:

محضر مبارک رهبر مسلمین جهان
امام خامنه‌ای

آقا جان! میدانم که وقت ندارید این نامه را بخوانید. میدانم این روزها سر مبارکتان شلوغ است و حتی فرصت نمی‌فرمایید سرتان را بخارانید اما استدعا دارم رنجنامه این بنده حقیر که از فداییان حضرتعالی میباشد را در اوقات فراغت و حتی اگر شده هنگام دست به آب رفتن آنرا بخوانید.
آقا جان! شما چقدر مظلوم هستید. بمیرم برات. همیشه این دولتها بوده و هستند که به رهنمودها و منویات حضرتعالی بی‌توجه بودند. اون از دولت بنی‌صدر٬ اون از دولت هاشمی٬ اون از دولت خاتمی و حتی این احمدی‌نژاد موش مرده. هیچکدام از اینها در خط رهبری نبوده‌اند و همه شان امریکایی هستند.
آقاجان! شاید شما خبر نداشته باشید ولی ما در پایگاه بسیج که هستیم خیلی از اطلاعات مخفی به گوشمان میخورد که دل آدم به درد می‌آید. امروز یکی از خواهرها در روزنامه خبری را خوانده بود مبنی براینکه دولت نهم از امریکای جهانخوار ببخشید ببخشید٬ خیلی عذر میخوام٬ خیلی معذرت میخوام مقداری «اسپرم گاو» وارد کرده است.
واقعا ما این درد را به کجا ببریم؟ واقعا خیانت تا چه حد؟ چرا اینها اینقدر به شما ضربه میزنند و میخواهند اسم حضرتعالی را خراب کنند. این کار در واقع از پشت خنجر زدن به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است که حضرتعالی می‌باشید و ما در خط شما هستیم.
این کار در زمانی صورت گرفت که ملت ما به تبعیت از فرمایشات حضرتعالی به داشتن سال ابتکار و نوآوری نايل شده و از همه نظر به قله‌های اوج ترقی و پیشرفت رسیده‌.
یعنی ما اینقدر بدبخت شده‌ایم که اسپرم گاوهایمان امریکایی باشد؟
یعنی گاوهای خودمان بلد نیستند کاری بکنند؟
یعنی گاوهای ما در خط رهبری نظام نیستند ومیخواهند با کم کاری ما را به امریکا وابسته کنند؟
اینها خیانت‌های عوامل نفوذی و توطيه ستون پنجم استکبار و صهیونیسم جهانی است و باید افشا گردند.
اصلا این امریکایی ها قابل اطمینان نیستند. ممکن است مقداری از اسپرم خودشان را هم قاطی اسپرم گاوها کرده و به ما قالب کنند.
اگر اینکار را کرده باشند تکلیف شیر و ماست حاصل از آن گاوها چه میشود؟
آقاجان اگر شما اجازه فرمایید ما از این لحظه لب به شیر و ماست و پنیر نخواهیم زد. ما حاضریم دور اینجور چیزها را خط بکشیم.
اصلا آقاجان! شما امر بفرمایید تا فرزندان بسیجی شما وارد عمل شوند تا کشور از نظر اسپرم گاوی به خودکفایی برسد.

برادران و خواهران حزب اللهی آمادگی این را دارند که در یک عملیات گسترده چیزهای مورد نظر گاوهای خودمان را بمالند و اسپرم آنها را توی سطل ریخته تقدیم مقام شامخ ولایت نمایند تا دیگر شاهد ذلت وابستگی به امریکای جهانخوار نباشیم.
مرگ بر امریکا
مرگ بر شوروی
مرگ بر ضد ولایت فقیه


۱۳۸۷/۰۴/۱۹


نقش هندوانه در اعتلای ارزش‌های انسانی:


همه بدبختی‌های ما از دوران مشروطیت تاکنون بخاطر عدم توجه به اهمیت هندوانه است. تا زمانی که هندوانه را نشناسیم و قدر و ارزش این میوه بهشتی در جامعه روشن نشود٬ راه سعادت و بهروزی بر روی ما همچنان بسته خواهد بود.
هتدوانه را باید از نو شناخت و به آن ایمان و باور داشت. چه میگویم؟ باید به آن عشق ورزید و از صمیم قلب آنرا دوست داشت.
اصولا هر کشوری که به جایی رسیده و پیشرفتی کرده دلیل اصلی‌اش فقط و فقط عشق بی‌شائبه به هندوانه و رواج فرهنگ هندوانه خوری در آن کشور بوده است. نه چیز دیگر.

نویسندگان و فرهیخته‌گان جامعه ما باید دوباره به هندوانه روی بیاورندو نهضتی دیگر بیافرینند. باید با خود عهد ببندیم که روزی لااقل یک هندوانه بخوریم و در این مسیر لحظه‌ای درنگ نکنیم.

چرا ما باید اینقدر از اهمیت و نقش هندوانه غافل باشیم که دیگران آنرا با ویاگرا مقایسه کنند؟ آیا ما نمی‌توانستیم خودمان به این حقیقت تاریخی پی ببریم و با خوردن هندوانه اثرات آنرا در عمل درک نماییم؟ چرا اینقدر غافلیم؟

دوستان بیایید با خود عهد کنیم هندوانه بخوریم و فرهنگ هندوانه خوری را در جامعه جا بیاندازیم. هرجا که میرویم هندوانه سفارش بدهیم. گوشتش را خودما بخوریم و پوست آنرا جلوی بره‌ها و بزغاله ‌ها بیاندازیم تا آنها هم بخورند و مشگل کمبود ویاگرایی‌شان حل شود. بیایید با خود میثاق ببندیم هروقت که با خانمی قرار میگذاریم بجای یک شاخه گل٬ یک هندوانه بخریم و به او هدیه کنیم و نیم ساعت قبل از هرکاری آنرا قاچ کنیم و خودمان بخوریم.
خانم‌های عزیز هم دقت کنند و دیگر برای ما آقایون اینقدر عطر و ادکلن و جوراب و کراوات نخرند. اینها به چه دردی میخورد؟ اگر ما را دوست دارید به ما هندوانه هدیه بدهید. هم برای ما خوب است و هم برای خودتان.

۱۳۸۷/۰۴/۱۶


مدارک لازم برای درگیری با امریکا اعلام شد:

واقعا همه چیز این حکومت مسخره است حتی نحوه جنگیدنش با دشمن.
سردار عین اله باقرزاده رئیس ستاد برگزاری استقبال از جنگ با قدرتهای استکبار جهانی به سرکردگی امریکای جهانخوار هفته پیش اعلام کرد که با هماهنگی‌های انجام شده با برادران زحمتکش قبر کن ٬ قرار است تا پایان سال جاری سیصد هزار واحد قبر آماده بهره‌برداری شود. وی در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام داشت: این قبرها برای استفاده خارجی‌های عزیز و سربازان متجاوز تهیه گردیده که بصورت رایگان در اختیار آنها قرار خواهد گرفت.

اما عین اله این هفته اعلام کرد: مشکل ما اینه که اسم سربازان متجاوز را نمی‌دانیم. بدون دانستن نام و نام خانوادگی آنها چگونه سنگ قبر برایشان سفارش بدهیم؟
اگر میخواهید ما با شما بجنگیم باید اول دستور دهید سربازان متجاوز و داوطلبان گرامی مدارک زیر را تهیه و در اسرع وقت به آدرس ما ارسال کنند:
- فرم درخواست درگیری با نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه
- دو نسخه فتوکپی از همه صفحات شناسنامه
- اصل فیش واریزی مبلغ ۵۳۰۰ تومان به حساب خزانه
- دو قطعه عکس سه در چهار
(داوطلبان گرامی باید نام و نام خانوادگی و مجل تولد و شماره شناسنامه و تاریخ دلخواه مردن خود را با خط درشت و خوانا در پشت عکس ها بنویسند. توجه داشته باشید که عکس ها باید برای برادران بدون عینک و کراوات و برای خواهران حتما با حجاب اسلامی و بدون آرایش باشد. سربازان متجاوز خارجی در انتخاب نام و نام خانوادگی خود دقت کافی داشته باشند . اسامی غربی و کلمات برگرفته از فرهنگ غربی قابل قبول نخواهد بود.)

ضمنا توجه داشته باشید به مدارک ناقص رسیدگی نخواهد شد.

ستاد برگزاری استقبال از جنگ با قدرتهای استکبار سراسری

۱۳۸۷/۰۴/۱۵

دلیران تنگستان:

یادش بخیر سریال دلیران تنگستان. قبل از انقلاب شبهای چهارشنبه از تلویزیون پخش میشد.
این سریال از آن دسته کارهای هنری بود که هیچ‌گاه فراموشش نخواهم کرد. این سریال تاثیر زیادی در روح و روان من گذاشت و درسهای زیادی را از آن آموختم.
وقتی نیروهای انگلیسی بوشهر را تصرف کردند٬ رئیسعلی دلواری که مردی وطن پرست بود در صدد جمع‌آوری نفرات جنگی و تشکیل سپاه برآمد ولی این کار به سادگی میسر نشد. حکومت مرکزی نه تنها به آنها کمک نمیکرد بلکه به انها به چشم شورشی نگاه میکرد و برای سرکوب آنها با قشون انگلیس همکاری میکرد.
اعیان و خوانین منطقه هم فریب انگلیسی‌ها را خورده بودند و با آنها همکاری میکردند.
افراد زبون و کم مایه که شرایط رشد خود را در آدم‌فروشی می‌دیدند٬ یا برای انگلیس‌ها جاسوسی میکردند یا برای حکومت مرکزی.
مردم عادی هم غرق در فقر و خرافات مذهبی گرفتار بودند و هیچ حرفی را جز آنکه از دهان آخوند دهاتشان بیرون آید قبول نمیکردند.
یک صحنه از آن سریال خیلی جالب بود. رئیسعلی وارد یک حسینیه شد که مردم در حال عزاداری ایام عاشورا بودند و داشتند سینه میزدند. رئیسعلی بالای پله‌های حسینیه قرار گرفت و با صدای بلند گفت: ای مردم! بجای انکه بر سر و سینه خود بزنید و برای ماجرای هزار و چهارصد سال پیش گریه کنید به پا خیزید و اسلحه برگیرید که دشمن بر خاک و ناموس شما مسلط شده برخیزید که کار شما بدتر از کار لشگر یزید است. مردم همچنان سینه میزدند و مثل این بود که اصلا آن حرفها را نمی‌شنوند.

نکته خیلی جالب‌تر این داستان٬ وجود یک آلمانی بود که به کمک مردم تنگستان آمده بود. او با داشتن اطلاعات مفیدی از قوای انگلیسی‌ها٬ مشاور خوبی برای رئیسعلی و دوستانش بود. آنروزها هم بین دوستان و یاران رئیسعلی بر سر استفاده و یا عدم استفاده از کمک یک خارجی برای رسیدن به پیروزی ٬ بحث و کشمکش‌های فراوانی درگرفت.
یک عده از همان آدمهای پست و زبون که در خفا با دولت مرکزی روابطی داشتند و برای آنها جاسوسی میکردند مخالف استفاده از کمکهای آن آلمانی بودند. میگفتند: ما خودمان جلوی انگلیس‌ها می ایستیم و نیازی به کمکهای یک کافر و مجوس آلمانی نداریم. این در حالی بود که اصلا اعتقادی به مبارزه نداشتند.

دقیقا مثل این روزها. یک عده آدم پست و زبون که فقط دنبال منافع شخصی خود هستند و اصلا به آزادی و دمکراسی اعتقادی ندارند٬ منتظرند ببینند چه کسی مورد حمایت‌های خارجی قرار میگیرد٬ آنوقت بوق و کرنا راه می‌اندازند که بعله. فلانی خودش را به استکبار جهانی امریکا و صهیونیسم بین الملل فروخت. یا از هلندی‌ها پول گرفت و ...
روزنامه کیهان و همکارانش در خارج کشور را ببینید. آدم یاد آن صحنه‌های سریال دلیران تنگستان می‌افتد.

نکته آخری که از این سریال به یاد دارم به ماجرای ترور رئیسعلی دلواری مربوط میشود. رئیسعلی دلواری را سربازان انگلیسی نکشتند٬ سربازان حکومت مرکزی هم او را نکشتند بلکه رئیسعلی دلواری توسط یکی از همین آدمهای فرومایه و کم عقل کشته شد. اسمش حسینعلی بود. حسینعلی نمیدانم چی چی.
تاریخ ایران همیشه پر بوده از این آدم‌های پست و فرومایه که بخاطر منافع کوتاه مدت خود حاضر به همه نوع پستی و خفت میشوند. این نوع آدم‌ها دلشان نه برای وطن میسوزد نه به مرام و مسلکی اعتقاد درست و حسابی دارند٬ نه برایشان دشمن خارجی مطرح است نه فقر و بدبختی مردم و ظلم و ستم نظام حاکم برایشان مهم است و نه هیچ چیز دیگر. فقط و فقط منافع شخصی و کاسب کاری. اگر دشمن خارجی پول بیشتری بدهد برای او کار میکنند و اگر دشمن داخلی وعده و وعید بهتری بدهد سنگ آن را به سینه میزنند و گاهی به هردو سرویس میدهند!
اگر این سریال را پیدا کردید یک بار دیگر آنرا نگاه کنید. بدرد این روزها میخورد.

۱۳۸۷/۰۴/۱۱

من اگر خدا بودم:

من میخواهم وقتی که بزرگ شدم٬ خدا بشوم و اوضاع جهان را سر و سامان بدهم. بنظر من اداره جهان هستی با روشهای عهد بوق دیگر جواب نمیدهد و باید از تکنولوژی روز استفاده کرد.
قصد دارم از روزی که خدا شدم همه ملائک را از عرش الهی بیرون کنم و بجای آنها یک کامپیوتر قوی بعنوان سِرور نصب و راه اندازی نمایم. یک سیستم نت ورکینگ که توسط نرم‌افزاری جامع ساپورت میشود را از شرکت ماکروسافت میخرم و توی کامپیوترم نصب میکنم.
بعد میام بایاس مدیریت جهانی را آبدیت میکنم تا دیگر شاهد ناهمگونی در نظام طبیعت و بروز حوادث غیر مترقبه نباشیم. الان این سیستم آپدیت نیست و درست کار نمیکند . مثلا مردم در ایران نماز باران میخوانند تا شاید چند قطره باران ببارد و مردم از بی‌آبی هلاک نشوند ولی با کمال تعجب می‌بینیم نه تنها در آنجا بارانی نمی‌بارد بلکه زاینده رود هم خشک میشود. از آن بدتر٬ گاهی این سیتم قاطی پاتی عمل میکند. مثلا مردم در ایران و افغانستان نماز باران میخوانند٬ ولی دعایشان در کانادا و اروپا مستجاب میشود. این روزها اینقدر توی تورنتو باران می‌آید که مردم کلافه شده‌اند. زندگی‌ مردم در اینجا شده لجن از بس باران میاد. کار ما در اینجا این شده که هرروز به فامیل و دوست و آشنایانمان در ایران زنگ بزنیم و از آنها خواهش کنیم که دیگر اینقدر نماز باران نخوانند ما اینجا خیس شدیم.

بنابر این باید «بایاس» این سیستم را آپدیت کرد و از ورژن بالا استفاده نمود.
مرحله بعد این است که باید همه ویروس‌ها و فایل‌های بدرد نخور و مزاحم را از این سیستم دیلیت نمود تا دیگر شاهد «هنگ» شدن آن نباشیم.
برای این کار من قصد دارم تمام آخوندها٬ کشیش‌ها٬ خاخام‌ها٬ موبدان و بقیه کسانی که به نام خدا و دین و مذهب دکان باز کرده‌اند و باعث اختلاف و دشمنی و کینه بین بندگان عزیز میشوند را منتقل کنم به یکی از سیارات دورافتاده تا در آنجا اینقدر به سر و کله هم بزنند تا خسته شوند.
مرحله بعدی بهینه کردن سیستم پرداخت و دریافت بندگان است. این که اینجوری صحیح نیست که مثلا یکنفر کار خوبی بکند و یک عمر منتظر پاداش آن عمل خیر بنشیند و بعد از مرگش آن پاداش را به او بدهند. باید سرعت سیستم بالا باشد. بالاتر از هزار مگا بایت در ثانیه.
ارتباط همه بندگان با خدا باید بوسیله بلوتوث باشد تا دعاها زودتر مستجاب شود و پاداش کارهای خوب زود و سریع پرداخت شود. مثلا اگر کسی کار خوبی انجام داد فورا یک اس ام اس به خدا بزند که : خدا جان! من امروز یک کار خیری انجام دادم. فورا یک حوری رد کن بیاد!
خدا هم ظرف کمتر از چند دهم ثانیه یک حوری بیاندازد بغل طرف.
به این میگن مدیریت! نه اینکه فس فس کنی و پاداش بنده‌ها را اینقدر دیر بدهی که طرف دیگر پیر شده باشد و حوری و اینجور چیزها بدردش نخورد و نتواند کاری با آنها بکند.

مرحله بعدی این است که یک وبلاگ میزنم به‌نام وبلاگ خدا. همه بندگان باید روزی ۵ بار به آن سر بزنند تا کانتر وبلاگ ما سر بزند به فلک. همه باید به وبلاگ ما لینک بدهند و الا خبری از حوری و اینجور چیزا نیست.
البته قصد دارم توی همان وبلاگ هم طنز بنویسم چون عقیده دارم خدا باید خوش اخلاق باشد و خنده رو .
و کسی را بخاطر شوخی کردن سوسک نکند!

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا