ادامه بحث شیرین خرید خانه در کانادا:
فرق یک جامعه پیشرفته با یک جامعه آفت زده در استفاده یا عدم استفاده از عقل و فکر است.
مثلا همین مسئله کوچک را نگاه کنید. نحوه انجام یک معامله ملکی در ایران را با کانادا مقایسه کنید. در ایران هیچ چیز سر جای خودش نیست. نه مشاور املاکش٬ سواد مشاوره دادن دارد و نه نظام اداری مناسبی برای این نقل و انتقال وجود دارد. همه چیز برمبنای حدس و گمان٬ حرافی و قسم حضرت عباس خوردن و چانه زنیهای بیپایان٬ تقلب و آرسن لوپن بازی و دادن حق حساب به این و آن میچرخد.
در ایران ٬ همواره خریدار و فروشنده بشدت دلهره آنرا دارند که سرشان کلاه نرود٬ پولشان را نخورند٬ سند مالکیت مشکلی نداشته باشد و مواردی نظیر آن.
در کانادا٬ از صدسال پیش٬ این لامصبها آمدهاند و بجای توسل به تواناییهای فردی٬ یک سیستم مدون و کاملا واضح و روان را برای انجام معاملات ملکی طراحی کردهاند و بمرور آنرا ترمیم و تکمیل کردهاند بطوریکه دیگر شما به هنگام خرید یا فروش خانهتان دلهره و نگرانی ندارید. همه چیز در جای خودش قرار دارد و هرکس وظیفه خودش را انجام میدهد.
من خودم وقتی برای اولین بار دراینجا خانه خریدم٬ از این همه تدبیر در طراحی چنین سیستم منطقی تعجب کردم.
در اینجا اولا مشاورین املاک مجبورند برای وارد شدن به این شغل درسهایی را بخوانند و پس از احاطه به مقررات و قوانین مربوطه٬ لایسنس این کار را بگیرند. اینطوری نیست که هرکس یک مغازهای توی محلهشان باز کند و اسمش را بگذارد « بنگاه معاملاتی صداقت» ولی آنچیز که اصلا ندارد صداقت و علم و اطلاع از مقررات و نحوه برخورد با مشتری و ادب باشد.
البته در اینجا بنگاهیهای املاک٬ اکثرا نیازی به مغازه و دفتر و دستکی ندارند و معمولا با یک وب سایت و یک خط تلفن و یک عکس شش در چهار کارشان راه میافتد.
توی جامعه ایرانی مقیم تورنتو٬ ماشالله ماشالله٬ بزنم به تخته٬ تعداد خانمهای ایرانی که مشاور املاک هستند سربه فلک میزند و روز به روز در حال افزایش است.
این خانمهای عزیز٬ هم به امور خانه و بچهداری و روزمره خودشان میرسند و هم دست به معاملات بزرگ میزنند.
مثلا در نظر بگیرید یک خانم در حالی که مشغول عوض کردن پوشک بچه و یا پاک کردن سبزی در آشپزخانه است٬ همزمان دارد برای شما خانه مناسبی را در اینترنت جستجو میکند. این کارها هیچ منافاتی با هم ندارد و هیج عیبی هم ندارد.
من برای خرید خانه ابتدا توی روزنامههای ایرانی گشتم و به شماره تلفن یکی از این خانمها زنگ زدم. این خانم پشت تلفن اینقدر با ناز و ادا صحبت کرد که من مجبور شدم به حمام بروم و سپس سر و وضع خودم را مرتب کردم و تصمیم گرفتم بخاطر دل این خانم هم که شده حتما یک خانه ای بخرم.
خوشبختانه در اینجا٬ خریدار هیچ گونه کمیسیونی به مشاورین املاک نمیپردازد بلکه این فروشنده است که باید دستمزد یا کمیسیون مشاور املاک را بدهد که ما فعلا کاری با این حرفها نداریم.
باز فرق دیگر یک جامعه توسعه یافته با یک جامعه عقب نگه داشته شده دارد در نحوه برخورد با اینترنت است.
در ایران اینترنت بلای جان حکومت است و تلقی زمامداران از اینترنت٬ دسترسی به سایتهای مستهجن است که غربیها برای تهاجم فرهنگی علیه مسلمانان آنرا درست کردهاند.
اما در کانادا٬ اینترنت جزو ابزارهای حیاتی زندگی مردم شده. تمام اطلاعات املاک و مستغلاتی که آماده فروش هستند در یک سایت اینترنتی قرار داده شده. همه اطلاعات و حتی تاریخ و قیمت آن در سالهای قبل نیز قابل دسترسی است.
برای خرید خانه٬ مشاورین املاک همه این اطلاعات را برای شما استخراج میکنند. حتی قیمت خانههای مشابه در همان حوالی را هم برای شما درمیآورند.
شما در اینجا٬ معمولا فروشنده را نمی بینید یعنی اگر هم ببینید حق ندارید با او سر قیمت و اینجور چیزها بحث کنید و خاطرات سربازی خودتان را برایش تعریف کنید.
در اینجا فروشنده قیمت مورد نظر خودش را از طریق مشاور ملکی خودش توی سایت میگذارد. شما بعد از بازدید ملک به همراه مشاور خودتان٬ قیمت مورد نظر خودتان را کتبا برای مشاور او میفرستید. اگر فروشنده با قیمت پیشنهادی شما موافق بود٬ پای انرا امضا میکند و اگر نبود که هیچ.
نه بحثی هست نه جدلی. نه دیگر صحبتهایی که تو روز اول بمن اینجوری گفته بودی. و یا نه اصلا من چنین حرفی نزده بودم و ... نیست.
همین که قرارداد امضا شد٬ بقیه کارها توسط دوتا وکیل دادگستری انجام میشود. آنها هستند که صحت و سقم مدارک و سند مالکیت و جواز شهرداری و غیره را بررسی میکنند. حتی خودشان کلیه بدهی به شهرداری و دارایی و غیره را از سوی شما میدهند. همه نقل و انقال پولها و حتی کسر کمیسیون و پرداخت آن به مشاورین املاک توسط آن دو وکیل صورت میگیرد. فقط به خریدار میگویند مثلا در فلان روز برود دفتر وکیل٬ مدارکی را امضا کند و کلیدش را بگیرد. به فروشنده هم میگویند در فلان تاریخ برود مدارکی را امضا کند و پولش را بگیرد. به همین سادگی و روشنی.
نه قسم حضرت عباس خوردن لازم است و نه خون و خونریزی و کلانتری رفتن.
امیدوارم روزی مملکت ما هم به جایی برسد که این مسائل ساده و در عین حال ضروری زندگی مردم درست شود.
فرق یک جامعه پیشرفته با یک جامعه آفت زده در استفاده یا عدم استفاده از عقل و فکر است.
مثلا همین مسئله کوچک را نگاه کنید. نحوه انجام یک معامله ملکی در ایران را با کانادا مقایسه کنید. در ایران هیچ چیز سر جای خودش نیست. نه مشاور املاکش٬ سواد مشاوره دادن دارد و نه نظام اداری مناسبی برای این نقل و انتقال وجود دارد. همه چیز برمبنای حدس و گمان٬ حرافی و قسم حضرت عباس خوردن و چانه زنیهای بیپایان٬ تقلب و آرسن لوپن بازی و دادن حق حساب به این و آن میچرخد.
در ایران ٬ همواره خریدار و فروشنده بشدت دلهره آنرا دارند که سرشان کلاه نرود٬ پولشان را نخورند٬ سند مالکیت مشکلی نداشته باشد و مواردی نظیر آن.
در کانادا٬ از صدسال پیش٬ این لامصبها آمدهاند و بجای توسل به تواناییهای فردی٬ یک سیستم مدون و کاملا واضح و روان را برای انجام معاملات ملکی طراحی کردهاند و بمرور آنرا ترمیم و تکمیل کردهاند بطوریکه دیگر شما به هنگام خرید یا فروش خانهتان دلهره و نگرانی ندارید. همه چیز در جای خودش قرار دارد و هرکس وظیفه خودش را انجام میدهد.
من خودم وقتی برای اولین بار دراینجا خانه خریدم٬ از این همه تدبیر در طراحی چنین سیستم منطقی تعجب کردم.
در اینجا اولا مشاورین املاک مجبورند برای وارد شدن به این شغل درسهایی را بخوانند و پس از احاطه به مقررات و قوانین مربوطه٬ لایسنس این کار را بگیرند. اینطوری نیست که هرکس یک مغازهای توی محلهشان باز کند و اسمش را بگذارد « بنگاه معاملاتی صداقت» ولی آنچیز که اصلا ندارد صداقت و علم و اطلاع از مقررات و نحوه برخورد با مشتری و ادب باشد.
البته در اینجا بنگاهیهای املاک٬ اکثرا نیازی به مغازه و دفتر و دستکی ندارند و معمولا با یک وب سایت و یک خط تلفن و یک عکس شش در چهار کارشان راه میافتد.
توی جامعه ایرانی مقیم تورنتو٬ ماشالله ماشالله٬ بزنم به تخته٬ تعداد خانمهای ایرانی که مشاور املاک هستند سربه فلک میزند و روز به روز در حال افزایش است.
این خانمهای عزیز٬ هم به امور خانه و بچهداری و روزمره خودشان میرسند و هم دست به معاملات بزرگ میزنند.
مثلا در نظر بگیرید یک خانم در حالی که مشغول عوض کردن پوشک بچه و یا پاک کردن سبزی در آشپزخانه است٬ همزمان دارد برای شما خانه مناسبی را در اینترنت جستجو میکند. این کارها هیچ منافاتی با هم ندارد و هیج عیبی هم ندارد.
من برای خرید خانه ابتدا توی روزنامههای ایرانی گشتم و به شماره تلفن یکی از این خانمها زنگ زدم. این خانم پشت تلفن اینقدر با ناز و ادا صحبت کرد که من مجبور شدم به حمام بروم و سپس سر و وضع خودم را مرتب کردم و تصمیم گرفتم بخاطر دل این خانم هم که شده حتما یک خانه ای بخرم.
خوشبختانه در اینجا٬ خریدار هیچ گونه کمیسیونی به مشاورین املاک نمیپردازد بلکه این فروشنده است که باید دستمزد یا کمیسیون مشاور املاک را بدهد که ما فعلا کاری با این حرفها نداریم.
باز فرق دیگر یک جامعه توسعه یافته با یک جامعه عقب نگه داشته شده دارد در نحوه برخورد با اینترنت است.
در ایران اینترنت بلای جان حکومت است و تلقی زمامداران از اینترنت٬ دسترسی به سایتهای مستهجن است که غربیها برای تهاجم فرهنگی علیه مسلمانان آنرا درست کردهاند.
اما در کانادا٬ اینترنت جزو ابزارهای حیاتی زندگی مردم شده. تمام اطلاعات املاک و مستغلاتی که آماده فروش هستند در یک سایت اینترنتی قرار داده شده. همه اطلاعات و حتی تاریخ و قیمت آن در سالهای قبل نیز قابل دسترسی است.
برای خرید خانه٬ مشاورین املاک همه این اطلاعات را برای شما استخراج میکنند. حتی قیمت خانههای مشابه در همان حوالی را هم برای شما درمیآورند.
شما در اینجا٬ معمولا فروشنده را نمی بینید یعنی اگر هم ببینید حق ندارید با او سر قیمت و اینجور چیزها بحث کنید و خاطرات سربازی خودتان را برایش تعریف کنید.
در اینجا فروشنده قیمت مورد نظر خودش را از طریق مشاور ملکی خودش توی سایت میگذارد. شما بعد از بازدید ملک به همراه مشاور خودتان٬ قیمت مورد نظر خودتان را کتبا برای مشاور او میفرستید. اگر فروشنده با قیمت پیشنهادی شما موافق بود٬ پای انرا امضا میکند و اگر نبود که هیچ.
نه بحثی هست نه جدلی. نه دیگر صحبتهایی که تو روز اول بمن اینجوری گفته بودی. و یا نه اصلا من چنین حرفی نزده بودم و ... نیست.
همین که قرارداد امضا شد٬ بقیه کارها توسط دوتا وکیل دادگستری انجام میشود. آنها هستند که صحت و سقم مدارک و سند مالکیت و جواز شهرداری و غیره را بررسی میکنند. حتی خودشان کلیه بدهی به شهرداری و دارایی و غیره را از سوی شما میدهند. همه نقل و انقال پولها و حتی کسر کمیسیون و پرداخت آن به مشاورین املاک توسط آن دو وکیل صورت میگیرد. فقط به خریدار میگویند مثلا در فلان روز برود دفتر وکیل٬ مدارکی را امضا کند و کلیدش را بگیرد. به فروشنده هم میگویند در فلان تاریخ برود مدارکی را امضا کند و پولش را بگیرد. به همین سادگی و روشنی.
نه قسم حضرت عباس خوردن لازم است و نه خون و خونریزی و کلانتری رفتن.
امیدوارم روزی مملکت ما هم به جایی برسد که این مسائل ساده و در عین حال ضروری زندگی مردم درست شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر