صحنه: بیت رهبری- منقل- ذغال- از اون چیزا- زیرشلواری- چفیه- دمپایی- تخمه
بازیگران: دو تن از اراذل و اوباش معروف
محمود: دمت گرم آقا! خوب حالشون را گرفتی. ای ول. نماز جمعهات حرف نداشت.
مقام پشمکی: ها ها ها ها! ناقلا تو هم خوب اومدی توی شمارش آرا. دو ساعته٬ چهل میلیون رای را شمردی. دمت گرم! خیلی کیف کردم. مخصوصا رای کروبی را که حسابی چلونده بودی. آخ خندیدم! تصور کن قیافه کروبی رو موقع شنیدن نتایج آرا! هاها ها...
محمود: این که چیزی نیست. من به محصولی گفته بودم همه چهل میلیون را بزاره برای من ولی مثل اینکه یک خورده ترسیده بود.
مقام پشمکی: عیبی ندارد. ایشالله دفعه دیگه!
محمود: یعنی حاج آقا دفعه دیگه هم ما هستیم؟
مقام پشمکی: آره جیگر! تا منو و این جنتی موش مرده رو داری هیچ غم نداری!
محمود: خیلی مخلصیم! من فقط یک خورده از این تظاهرات مردم میترسم. نکند خدای نکرده...
مقام پشمکی: لبات را گاز بگیر. این حرفا چیه. ما تا ظهور حضرت هستیم. حتی برای ظهور حضرت هم یک فکرهایی کردهایم. (صدایش را آروم میکند و آهسته میگوید) به کسی نگیها!٬ حضرت که آمد٬ اون رو هم بازداشت میکنیم. میگیم حضرت میخواست انقلاب مخملی بکند ما هم بخاطر حفظ نظام با او برخورد قانونی کردیم.
محمود (از خوشحالی چشمانش گرد میشود و نیشش تا بناگوش باز میشود) : دمت گرم! مملکت قانون دارد. همینطوری الکی که نیست.
حضرت٬ اگر حرفی دارد باید از مجرای قانویاش وارد شود. درست میگم؟
مقام پشمکی: درسته! حرف رهبری فصل الخطاب است. دوباره خودم میروم نماز جمعه و فصل الخطاب میکنم.
محمود: پشمکی جون! حالا این فصل الخطاب چی چی هست؟ به ما هم بگو یک وقت خبرنگارها ازمون میپرسند ضایع نشیم؟
مقام پشمکی: فصل الخطاب یعنی همه خفه! فقط یک نفر زر بزند و آنهم رهبری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر