(برگرفته از یادداشتهای روزانه معظم له)
از صبح زود که از خواب بیدار شدم سردرد داشتم. صد بار به این بیشعورها گفتهام که موقع خرید ذغال دقت کنند آحاد ذغالها خوب باشد ولی هر بار که ما پای منقل مینشینیم بعضی از این ذغالها از اصول و چارچوب نظام و رهبری خارج میشوند و خوب حال نمیدهند.
این دفعه باید بگویم از روسیه برایما ذغال سفارشی بیاورند. با این وضعیت که نمیشود کشور را اداره کرد. ناسلامتی ما رهبر مسلمین جهان هستیم. باید ذغال خوب مصرف کنیم پای منقل.
ساعت ده صبح محسن رضایی آمده بود با یک دستمال یزدی. به دفتردار گفتم حوصلهاش را ندارم . راهش ندهید. به او بگویید اول یک نامه انصراف بنویسد و اعلام برائت کند و بنویسد که همان تعداد رایهایی هم که به او دادیم از سر لطف و بزرگواریمان بوده و الا اون خره کیه.
بعد یک فکری برایش میکنیم و یک پست و مقامی بهش میدهیم.
از اطلاعات خبر آوردند که همه سبزی فروشهای تهران را بجرم شرکت در جنبش سبزها بازداشت و راهی زندان کردهاند و دارند رویشان کار میکنند که اعتراف کنند.
وزیر اطلاعات گفت اخیرا اطلاعاتی بدست آورده که ثابت میکند تظاهرکنندگان میلیونی روزهای اخیر اصلا ایرانی نبودند و همگی از خارج آمده بودند اینجا تا تظاهرات کنند و برگردند کشور خودشان. همه شان اروپایی و با موهای بلوند بودند که البته موهایشان را رنگ کرده بودند.
گفتم حتما این را در صدا و سیما رویش کار کنند.
از وزارت خارجه خبر آوردند که دیپلماتها را از انگلیس اخراج کردند. وزیر خارجه پرسیده بود تکلیف این دیپلماتها چیه؟ آیا برگردند به کشور یا همانجا تقاضای پناهندگی کنند؟
گفتم بیایند اینجا. الان کشور به آنها نیاز دارد. به آنها یک دست لباس پلنگی و کلاه و باتوم و سپر بدهید و بروند توی خیابان انجام وظیفه شرعی کنند.
بعد از ظهر فرمانده نیروی انتظامی آمده بود و خبرداد که مردم میخواهند به علامت اعتراض بادکنک سبز هوا کنند. تکلیف چیست؟ گفتم در اولین جلسه شورای ملی امنیت روی آن بحث کنند ولی علی الحساب بروند همه بادکنک ها را از بقالیها بخرند و بیاورند اینجا. ضمنا به پدافند هوایی هم پیغام دادم اصلا رحم نکنید. هر بادکنکی را توی هوا دیدید بزنید. معطل نکنید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر