دو سه روز است این عیال ما پایش را کرده توی یه کفش و میگه یا من یا وبلاگ!
میگه شیرم را حلالت نمیکنم اگر باز بروی و وبلاگ بنویسی.
هرچی بهش میگم وبلاگ نویسی شده یک عادت برای ماو دیگه نمیشه ترکش کرد.
میگه: همین که گفتم! یا منو طلاق بده یا وبلاگ نویسی رو بزار کنار.
با این وضعیت حالا حالاها ما خلاص نمیشیم. مثل معتادها دست و پای ما را بسته به تخت و قرار است از فردا صبح هر چی کامپیوتر و لب تاپ و بلک بری و اینجور وسایل اعتیادآور را از دم دست ما جمع کرده بریزد توی انبار.
دعا کنید همه زندانیهای سیاسی چه در داخل و چه در خارج آزاد شوند و به آغوش خانوادههای خود بازگردند.
خلاصه از فردا ما مدتی نیستیم. اگر بلایی سر ما آمد بدانید ماجرا چی بوده. اینجا دست کمی از کهریزک ندارد!
آخ آخ...داره میاد... خدانگهدار... تا بعد...
گوشم را ول کن... غلط کردم. این آخریاش بود...
میگه شیرم را حلالت نمیکنم اگر باز بروی و وبلاگ بنویسی.
هرچی بهش میگم وبلاگ نویسی شده یک عادت برای ماو دیگه نمیشه ترکش کرد.
میگه: همین که گفتم! یا منو طلاق بده یا وبلاگ نویسی رو بزار کنار.
با این وضعیت حالا حالاها ما خلاص نمیشیم. مثل معتادها دست و پای ما را بسته به تخت و قرار است از فردا صبح هر چی کامپیوتر و لب تاپ و بلک بری و اینجور وسایل اعتیادآور را از دم دست ما جمع کرده بریزد توی انبار.
دعا کنید همه زندانیهای سیاسی چه در داخل و چه در خارج آزاد شوند و به آغوش خانوادههای خود بازگردند.
خلاصه از فردا ما مدتی نیستیم. اگر بلایی سر ما آمد بدانید ماجرا چی بوده. اینجا دست کمی از کهریزک ندارد!
آخ آخ...داره میاد... خدانگهدار... تا بعد...
گوشم را ول کن... غلط کردم. این آخریاش بود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر