بعد از اتمام جنگ ایران و عراق٬ یک سریالی از تلویزیون پخش میشد به نام «روایت فتح». یک برنامه مستندی بود بر آنچه که در جبههها گذشت و خاطرات مختلف رزمندگان از جنگ هشت ساله.
یکی از قسمتهای این برنامه را هیچوقت فراموش نمیکنم. نمیدانم کسی از شما هم آن قسمت را دیده یا خیر. بهرحال برای من خیلی تکان دهنده بود.
ماجرا در مورد یکی از عملیاتی بود که رزمندگان بسیج و سپاه در جبهههای جنوبی و در کناره اروند رود انجام دادند. تا آنجا که یادم میآید ظاهرا یک گردانی درست کرده بودند از بسیجیان اعزامی کرمان. به آنها آموزشهای غواصی و شنا داده بودند و قرار بود شب عملیات آنها ابتدا از عرض اروند رود شنا کنان بگذرند و بقول معروف خط را بشکنند تا نیروهای اصلی با قایقها و شناورهای مجهز حمله را آغاز کنند.
فرمانده این گردان یک فرد سپاهی بود که داشت توی این برنامه خاطرات خودش را از آن شب عملیات بازگو میکرد. همچنان که ریتم برنامه غمناک بود٬ کسانی هم که خاطرهای را تعریف میکردند سعی میکردند به یاد شهدا خیلی تن صدایشان را غمناک جلوه بدهند.
او میگفت: در آن شب وقتی با بچههای غواص زدیم به اروند رود٬ خیلی مواظب بودیم سر و صدا ایجاد نشود. من خودم همراه گردان شنا میکردم و مواظب بودم کسی عقب نماند. همه جا تاریک بود. مدتی که شنا کردیم متوجه شدیم جریان آب خیلی شدید شده. شنا کردن بچهها را خسته میکرد. چندین نفر که ضعیفتر بودند را آب با خود برد و هیچوقت جنازههایشان پیدا نشد. بعضی از آنها ساکت و آرام توی جریان خروشان رودخانه غرق شدند ولی بعضی زمانی که آب آنها را با خود میبرد بیاختیار فریاد میزدند. یکی از آنها که کنار من بود را سعی کردم نجات بدهم ولی دیدم نمیشود و از طرفی نمیتوانستم او را ساکت کنم و هر لحظه ممکن بود بخاطر سر و صدای ایجاد شده عملیات لو برود. این بود که او را با دست فشار دادم زیر آب تا تمام کرد!!! بعد اضافه کرد که بقیه را هم بقیه برادرها همین کار را با آنها کردند!
(دارم توی اینترنت میگردم ببینم آن ویدئو هست تا برایتان لینکش را بگذارم یا نه. اگر کسی پیدا کرد خبرم کند لطفا)
اگر با گوش خودم این چیزها را نشنیده بودم باورش برایم سخت بود. ولی خودم این قسمت برنامه را از تلویزیون دیدم و متاسفانه هرگز نتوانستهام با آن کنار بیایم.
هیچوقت نتوانستم این قضیه را برای خودم حل کنم که چگونه میشود آدم جان یک انسان زنده را بگیرد برای یک هدف مهمتر. چه چیزی مهمتر از جان یک انسان مظلوم؟
وقتی کسی را اعدام میکنیم٬ منظورمان این است که جان یک انسان را میگیریم تا مثلا سلامت جامعه را تضمین کنیم. این قابل هضم نیست. آخر این چگونه ایجاد سلامتی است که با کشتن بدست میآید؟
الان سی سال است که مخالفان سیاسی را اعدام میکنند تا نظام پایدار بماند. خب این چه نظام مقدسی است که برای حفظ آن باید انسانها قربانی شوند؟ چه تقدسی بالاتر از جان انسانها؟
یکی از قسمتهای این برنامه را هیچوقت فراموش نمیکنم. نمیدانم کسی از شما هم آن قسمت را دیده یا خیر. بهرحال برای من خیلی تکان دهنده بود.
ماجرا در مورد یکی از عملیاتی بود که رزمندگان بسیج و سپاه در جبهههای جنوبی و در کناره اروند رود انجام دادند. تا آنجا که یادم میآید ظاهرا یک گردانی درست کرده بودند از بسیجیان اعزامی کرمان. به آنها آموزشهای غواصی و شنا داده بودند و قرار بود شب عملیات آنها ابتدا از عرض اروند رود شنا کنان بگذرند و بقول معروف خط را بشکنند تا نیروهای اصلی با قایقها و شناورهای مجهز حمله را آغاز کنند.
فرمانده این گردان یک فرد سپاهی بود که داشت توی این برنامه خاطرات خودش را از آن شب عملیات بازگو میکرد. همچنان که ریتم برنامه غمناک بود٬ کسانی هم که خاطرهای را تعریف میکردند سعی میکردند به یاد شهدا خیلی تن صدایشان را غمناک جلوه بدهند.
او میگفت: در آن شب وقتی با بچههای غواص زدیم به اروند رود٬ خیلی مواظب بودیم سر و صدا ایجاد نشود. من خودم همراه گردان شنا میکردم و مواظب بودم کسی عقب نماند. همه جا تاریک بود. مدتی که شنا کردیم متوجه شدیم جریان آب خیلی شدید شده. شنا کردن بچهها را خسته میکرد. چندین نفر که ضعیفتر بودند را آب با خود برد و هیچوقت جنازههایشان پیدا نشد. بعضی از آنها ساکت و آرام توی جریان خروشان رودخانه غرق شدند ولی بعضی زمانی که آب آنها را با خود میبرد بیاختیار فریاد میزدند. یکی از آنها که کنار من بود را سعی کردم نجات بدهم ولی دیدم نمیشود و از طرفی نمیتوانستم او را ساکت کنم و هر لحظه ممکن بود بخاطر سر و صدای ایجاد شده عملیات لو برود. این بود که او را با دست فشار دادم زیر آب تا تمام کرد!!! بعد اضافه کرد که بقیه را هم بقیه برادرها همین کار را با آنها کردند!
(دارم توی اینترنت میگردم ببینم آن ویدئو هست تا برایتان لینکش را بگذارم یا نه. اگر کسی پیدا کرد خبرم کند لطفا)
اگر با گوش خودم این چیزها را نشنیده بودم باورش برایم سخت بود. ولی خودم این قسمت برنامه را از تلویزیون دیدم و متاسفانه هرگز نتوانستهام با آن کنار بیایم.
هیچوقت نتوانستم این قضیه را برای خودم حل کنم که چگونه میشود آدم جان یک انسان زنده را بگیرد برای یک هدف مهمتر. چه چیزی مهمتر از جان یک انسان مظلوم؟
وقتی کسی را اعدام میکنیم٬ منظورمان این است که جان یک انسان را میگیریم تا مثلا سلامت جامعه را تضمین کنیم. این قابل هضم نیست. آخر این چگونه ایجاد سلامتی است که با کشتن بدست میآید؟
الان سی سال است که مخالفان سیاسی را اعدام میکنند تا نظام پایدار بماند. خب این چه نظام مقدسی است که برای حفظ آن باید انسانها قربانی شوند؟ چه تقدسی بالاتر از جان انسانها؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر