بنظر من باید «14 خرداد» هر سال را روز نکبت اعلام کرد. یعنی همان روزی که خامنه ای را مثل گنجشک رنگ زدند و بجای کرکس به ملت غالب کردند. (البته بعضی معتقدند باید 12 فروردین را روز نکبت بنامیم ولی من می ترسم تعطیلات نوروز مردم خراب شود پس بهتر است همان 14 خرداد روز نکبت باشد که ما هر چه می کشیم از خرداد است)
من از خمینی لعنت الله علیه دل خوشی ندارم ولی خمینی را از نظر شخصیتی کاملا با خامنه ای متفاوت میدانم. خمینی کسی بود که روی پای خودش ایستاد و به اتکای شجاعت بی نظیرش در برابر شاه محبوبیتی فراگیر در همه اقشار جامعه و حتی در بین غیر مذهبی ها و افراد تحصیلکرده کسب کرد. در زمان شاه اعلامیه های خمینی و نوار سخنرانی او دست به دست در بین دانشجویان و بازاریها و افراد سیاسی و حتی مردم عادی می گشت. او در بین اکثریت مردم شخصیت کاریزمایی داشت یعنی او را بقول معروف قبول داشتند. البته بعدها مردم فهمیدند که اشتباه میکردند ولی خب این چیزها قابل انکار نیست.
جنایات خمینی به موازات شخصیت و محبوبیتش در تاریخ ایران ثبت شده و قابل چشم پوشی نیست. خمینی همان کسی بود که دستور قلع و قمع مردم کردستان را صادر کرد. قلم ها را شکست و نویسندگان را از صحنه بیرون کرد. با لجاجت هشت سال جنگ را ادامه داد و هزاران نفر و شاید میلیون ها نفر از هر دو کشور را به کام مرگ فرستاد. خمینی در اواخر عمرش کنترل روانی خود را از دست داده بود و با دسیسه های رفسنجانی و ری شهری و دیگران آیت الله منتظری را از جانشینی خود خلع کرد و قبل از آن نیز دستور اعدام هزاران نفر از زندانیان سیاسی را که برایشان حکم حبس صادر شده بود را صادر نمود.
خمینی موج امریکاستیزی را در ایران و منطقه به راه انداخت و بخاطر همین دشمنی ابلهانه مردم ایران صدمات اقتصادی و حیثیتی فراوانی را تاکنون متحمل شده اند و میشوند.
با تمام این اوصاف خمینی سگش شرف داشت به خامنه ای.
خامنه ای یک آدم بیسوادی است که یک شبه شد آیت الله. نه سابقه مبارزاتی جدی و طولانی مثل خمینی و منتظری و حتی رفسنجانی داشت (البته یکی دو سال به یکی از مناطق جنوب شرقی کشور تبعید شده بود که از همانجا بساط پای منقل نشستن را یاد گرفت و شاید او بود که این چیزها را به مردم محلی یاد داد.الله اعلم)
کسانی که آن روزها را به یاد دارند بخوبی میدانند رفسنجانی خبیث بعد از مرگ خمینی بخاطر اینکه عنان کشور را در اختیار خودش داشته باشد خامنه ای گاگول را آورد و ردای ولایت را به تن او کرد. خامنه ای شد رهبر و رفسنجانی هم هشت سال زمام امور کشور را در دست گرفت. بدترین سالها برای مردم ایران همان سالها بود. واقعا مملکت در بست افتاده بود دست اکبر شاه. همین رفسنجانی که امروزه شده کعبه آمال بعضی ها در آن زمان ها به هیچ روزنامه دگر اندیشی اجازه انتشار نمیداد. به صراحت میگفت که «احزاب و تحزب در نظام ما بی معنی است چون اگر حزبی موافق ما باشد خب باید حرف خودمان را بزند که صد البته خودمان آن حرفها را بهتر میزنیم و نیازی به آن نداریم و اگر مخالف ما باشد که مخالفت با نظام تلقی میشود و باید با آن برخورد نمود!»
دردوران هشت ساله زمامداری رفسنجانی ترور مخالفان در خارج از کشور به اوج خود رسید و در داخل نیز قتل های زنجیره ای.
خراب کاریها و چپاول و زورگویی های دوران رفسنجانی آن چنان بود که در انتهای دوران ریاست جمهوری وی یعنی در انتخابات دوم خرداد همان سال مردم از میان دو گزینه خاتمی و ناطق نوری گزینه اول را با شوق و اشتیاق انتخاب کردند به خیال اینکه علی آباد خرابه هم شهری است!
از زمان روی کار آمدن خاتمی و منزوی شدن رفسنجانی و مخصوصا پس از شکست تحقیرآمیزش در انتخابات مجلس ششم خامنه ای که آدم ترسو و زبونی است احساس کرد که وضعیت خودش هم در خطر است . او چاره کار را در این دید که برای تثبت قدرت خودش باید پای سپاه و نظامیان را به صحنه سیاسی باز کند. یعنی کمبود خودش را با زور و قدرت نظامیان جبران نماید.
از آن روز کشور ما افتاد دست سرداران سپاه. الان اوضاع چنان شده که حتی نیروهای وزارت اطلاعات هم از وحشی گری های نیروهای سپاه گله مند اند. سپاه شده است چکش آهنین نظام در برابر مردم. من شنیده ام هیچ قاضی دادگاهی حق ندارد حکمی را برای زندانیان سیاسی از خودش صادر کند مگر اینکه از قبل نظر سپاه را جویا نشده باشد.
این است وضعیت نکبت باری که خامنه ای برای ما درست کرده.