فرض کنید شما به یک میهمانی خصوصی وارد می شوید.
در این میهمانی، 10 زن و تعدادی مرد حضور دارند. یکی از خانم ها، چادر به سر دارد. 8 نفر از خانم ها، شکلی
از حجاب را دارند، اگر چه که ممکن است این حجاب، کاملِ کامل نباشد. 1 نفر از خانم ها
بی حجاب است. این میهمانی خصوصی است، بنابراین قانون حجاب اجباری در کار نیست.
نتیجه گیری شما:
90 درصد خانم های این جامعه به حجاب اعتقاد دارند، اگر چه که ممکن است تعریفشان از حجاب متفاوت باشد. 10 درصد از خانم های جامعه به حجاب اعتقاد ندارند.
درست است نه؟ نه لزوما. می خواهم برای شما توضیح بدهم که ممکن است که در این جامعه ، تنها 10 درصد خانم ها به حجاب اعتقاد داشته باشند.
حالا یکی از میهمان ها، برای شما تعریف می کند که قبل از ورود شما به جمع، چه اتفاقاتی رخ داده (این مثال واقعی است؛ و مربوط به روزهای آخری که نگارنده در ایران حضور داشت):
«تعدادی میهمان، زن و مرد، با هم اختلاط می کرده اند و کسی هم حجاب بر سر نداشته است. ناگهان میزبان به همه اعلام می کند که میهمان آخر، آقای ر، به همراه خانمش همین الان زنگ زده اند و دارند می رسند. میزبان ضمن معذرت از همه، اطلاع می دهد که آقای ر به شدت مذهبی است، بنابراین اگر خانم بی حجابی در جمع باشد داخل نخواهد آمد. و از آن جایی که آقای ر خیلی عزیز هستند، از همه ی میهمانان می خواهد که حجاب بر سر کنند. میهمانان، بعضی با بی تفاوتی و بعضی غرولندکنان حجاب بر سر می کنند. یک نفر اما لجبازی می کند و حجاب بر سر نمی کند. آقای ر و خانم چادری اش داخل می شوند. آقای ر، وقتی متوجه زن بی حجاب می شود، سرش را پایین می اندازد و سکوت می کند؛ اما میهمانی را ترک نمی کند. جمع دوباره شروع به صحبت می کند و میهمانی دوباره گرم می شود.»
چه اتفاقی افتاد؟ در واقعیت امر، 90 درصد این جامعه به حجاب اعتقادی نداشته اند، و تنها 10 درصد واقعا معتقد به حجاب بوده اند. نتیجه گیری شما به عنوان یک ناظر بیرونی این بود که 90 درصد جامعه باحجاب بوده اند. 180 درجه غلط. چرا نتیجه گیری شما این همه غلط بود؟ و چرا آقای ر ، برخلافِ پیش بینیِ میزبان، جمع را ترک نکرد؟
این اساسِ بحثی است که می شود آن را قاعده ی اقلیتِ متعصب نام گذاشت،
90 درصد خانم های این جامعه به حجاب اعتقاد دارند، اگر چه که ممکن است تعریفشان از حجاب متفاوت باشد. 10 درصد از خانم های جامعه به حجاب اعتقاد ندارند.
درست است نه؟ نه لزوما. می خواهم برای شما توضیح بدهم که ممکن است که در این جامعه ، تنها 10 درصد خانم ها به حجاب اعتقاد داشته باشند.
حالا یکی از میهمان ها، برای شما تعریف می کند که قبل از ورود شما به جمع، چه اتفاقاتی رخ داده (این مثال واقعی است؛ و مربوط به روزهای آخری که نگارنده در ایران حضور داشت):
«تعدادی میهمان، زن و مرد، با هم اختلاط می کرده اند و کسی هم حجاب بر سر نداشته است. ناگهان میزبان به همه اعلام می کند که میهمان آخر، آقای ر، به همراه خانمش همین الان زنگ زده اند و دارند می رسند. میزبان ضمن معذرت از همه، اطلاع می دهد که آقای ر به شدت مذهبی است، بنابراین اگر خانم بی حجابی در جمع باشد داخل نخواهد آمد. و از آن جایی که آقای ر خیلی عزیز هستند، از همه ی میهمانان می خواهد که حجاب بر سر کنند. میهمانان، بعضی با بی تفاوتی و بعضی غرولندکنان حجاب بر سر می کنند. یک نفر اما لجبازی می کند و حجاب بر سر نمی کند. آقای ر و خانم چادری اش داخل می شوند. آقای ر، وقتی متوجه زن بی حجاب می شود، سرش را پایین می اندازد و سکوت می کند؛ اما میهمانی را ترک نمی کند. جمع دوباره شروع به صحبت می کند و میهمانی دوباره گرم می شود.»
چه اتفاقی افتاد؟ در واقعیت امر، 90 درصد این جامعه به حجاب اعتقادی نداشته اند، و تنها 10 درصد واقعا معتقد به حجاب بوده اند. نتیجه گیری شما به عنوان یک ناظر بیرونی این بود که 90 درصد جامعه باحجاب بوده اند. 180 درجه غلط. چرا نتیجه گیری شما این همه غلط بود؟ و چرا آقای ر ، برخلافِ پیش بینیِ میزبان، جمع را ترک نکرد؟
این اساسِ بحثی است که می شود آن را قاعده ی اقلیتِ متعصب نام گذاشت،
این قاعده، در مورد یک طرفه بودن خیابانِ تعصب است،
و این که چه طور متعصب ها، حتی اگر اقلیتِ مطلق باشند، می توانند قاعده شان را به
هنجار جامعه تبدیل و تحمیل کنند.
در ضیافت های دیپلماتیکی که 5 + 1 میزبان ایرانی
ها هستند، مشروبات الکلی سرو نمی شود، چرا؟
طرف اروپایی، هم سر میز بدون مشروب می نشیند، و هم سر میز با مشروب. اما طرف ایرانی، فقط سر میز بدون مشروب می نشیند. نتیجه: میز بدون مشروب.
در این جا اگر ناظری از کره ی مریخ بیاوریم و از او بخواهیم که در مورد تمایل اکثریت به صرف مشروب اظهار نظر کند، بی برو برگرد نتیجه می گیرد که خواسته ی اکثریت این بوده که مشروب سرو نشود. این برداشتِ طبیعیِ هر کسی از دموکراسی و قاعده ی اکثریت است. در حالی که، ناظر زمینی، برخلاف ناظر مریخی، اطلاع دارد که سر این میز، تنها یک نفر از هفت نفر با سرو مشروب مخالف بوده است. این خواسته، صرفا خواسته ی طرفی بوده که متعصبانه تر و لجوجانه تر بر تمایلش پافشاری کرده است. بنابراین، اقلیتِ متعصب، می تواند به دو شکل بر جامعه تاثیر بگذارد:
اولا) جامعه را به هنجار مورد علاقه ی خودش تسلیم کند.
ثانیا) ناظر ناآگاه را، به این نتیجه گیری غلط بیندازد که آن چه که در جامعه رخ داده، خواست اکثریت جامعه بوده است.
طرف اروپایی، هم سر میز بدون مشروب می نشیند، و هم سر میز با مشروب. اما طرف ایرانی، فقط سر میز بدون مشروب می نشیند. نتیجه: میز بدون مشروب.
در این جا اگر ناظری از کره ی مریخ بیاوریم و از او بخواهیم که در مورد تمایل اکثریت به صرف مشروب اظهار نظر کند، بی برو برگرد نتیجه می گیرد که خواسته ی اکثریت این بوده که مشروب سرو نشود. این برداشتِ طبیعیِ هر کسی از دموکراسی و قاعده ی اکثریت است. در حالی که، ناظر زمینی، برخلاف ناظر مریخی، اطلاع دارد که سر این میز، تنها یک نفر از هفت نفر با سرو مشروب مخالف بوده است. این خواسته، صرفا خواسته ی طرفی بوده که متعصبانه تر و لجوجانه تر بر تمایلش پافشاری کرده است. بنابراین، اقلیتِ متعصب، می تواند به دو شکل بر جامعه تاثیر بگذارد:
اولا) جامعه را به هنجار مورد علاقه ی خودش تسلیم کند.
ثانیا) ناظر ناآگاه را، به این نتیجه گیری غلط بیندازد که آن چه که در جامعه رخ داده، خواست اکثریت جامعه بوده است.
(برگرفته از مطلب طولانی آقای مهدی حیدری)
بسیار عالی
پاسخحذفتاج روحانیت و یاعمامه شاهی !؟
پاسخحذفآنچه که می خواهیم به آن بپردازیم ، چیزی جز بزرگ دکانی نیست که در لوای دین بر پا شده برای بلعیدن مملکتی که با وفور منابع و سرمایه ، مردمش در فقر وبی چارگی زمان را سپری میکنند...
با دیدن آثار هر تفکر و جریان و ماجرایی به عمق وقایع و موجودیت آن به راحتی پی خواهیم برد . وقتی به انتشار تفکر بزرگ پرچمدار اخلاق وانسانیت محمد ابن عبدالله . ص . رجوع می کنیم ثمره بزرگ فکریش ناشی از وسعت اخلاق وانسانیتش بود که در دل وجان مردمش ریشه دوانده بود وآثار آن را به درازای تاریخ داریم مشاهده می کنیم ، وهر کسی با هر ایدئولوژی میخواد از آن صحبت کند ، اخلاق بسیار منحصر به فردش را نشانه میگیرد واز آن صحبت میکند. چرا چنین بود ، پاسخ بسیار واضح و روشن است ثمره تفکر دینی چیزی جز اخلاق وانسانیت نیست. و می بینیم بیش از هزار وچهار صد سال است از این آثار اخلاق ماحصلهای بسیار پر باری را مشاهده کرده ایم ...
واما چرا تفکر عمامه شاهی وتاج روحانیت در کمتر از چهل سال منفور و مردود گردید . پاسخ بسیار واضح وروشن است چیزی به نام اخلاق و وانسانیت در مخیله عمامه به سران تاج نما دیده نمی شود تا آثاری مقبول از خود به جای گذاشته باشند . روحانیون موجود و در راسشان علی خامنه انی و سر سلسله باورهایشان چیزی جز شیعه گستری آن هم با سرمایه های یک مملکت در ذهن نداشته وآثار ویرانگرش را در تمام ابعاد داریم مشاهده می کنیم ، محال است اینها بوی از وجود دین در باورشان وجود داشته باشد ثمره دین اخلاق است وآثار ٱن رشد .شکوفای ، در همه زمینه هاست واما در اینها کمترینش را ندیدیم جز ، غارت وچپاول و دزدی واختلاس ، نابودی در گستره ای بنام مملکت ایران ، اثار اخلاق مداری بزرگ پرچم دار اخلاق بیش از ۱۴۰۰ سال را مشاهده میکنیم ، لاکن دکان روحانیت با کمتر از ٤۰سال منفور گردید ، نتیجه می گیریم تاج روحانیت و عمامه شاهی چیزی جز برچیدن خوان گسترده مملکت ایران نیست ، مادیدیم تاج بر چیده شد ، وشک نه کنیم عمامه هم چنین سر نوشتی خواهد داشت ، به امید رسیدن به درخت عظیم اخلاق و انسانیت در جامعه ای بایک دمکراسی مردم سالار... محمدی مسافر خسته