حاج میرزا محمد علی محلاتی( صاحب عکس بالا) در دوره ناصرالدین شاه قاجار
می زیست. او یادداشتهای سفر هیجده ساله اش به کشورهای مختلف جهان و بیشتر
شهرهای ایران را به رشته تحریر درآورد که بعد از مرگش در قالب کتاب
ارزشمندی بعنوان "خاطرات حاج سیاح محلاتی" منتشر شده است.
او پس از سالها دوری از وطن و سپس دیدارش از زادگاهش، محلات، وارد شهر نراق شد. (نراق شهری است بین قم و کاشان). مشاهدات حاج سیاح از شهر نراق اینگونه است:
او پس از سالها دوری از وطن و سپس دیدارش از زادگاهش، محلات، وارد شهر نراق شد. (نراق شهری است بین قم و کاشان). مشاهدات حاج سیاح از شهر نراق اینگونه است:
"...یک ساعت از آفتاب رفته وارد نراق شدیم و در کاروانسرایی منزل کردیم،
لکن تمام حجرات کاروانسرا را خالی دیدیم. تعجب کردم. بعد بیرون آمدم و
دیدم نراق آن نیست که در جوانی دیده بودم.بطور کلی خراب و ویران شده. از هر
10 خانه یکی باقی مانده. مردم اندکی هم که ساکنند عمدتا فقیر و پریشان
هستند. اوضاع تمام عوض شده. قبلا نراق بسیار جای آباد و پر منفعت و با
صفایی بود که آنرا هند کوچک نام داده بودند.
از یکنفر پرسیدم کو آن نراق که من قبل از سفر دیده بودم؟
گفت: ...از زمانی که داستان باب و بابی ها به سر زبانها افتاده ما بدبخت شدیم. در نراق امامزاده ای هست. مدتی پیش یک فرد خبیثی از داخل امامزاده چند ورق از قرآن نیم سوخته بیرون آورد که از قرار خودش سوزانده بود ولی فریاد زد که بابیان قرآن را آتش زدند!
(توضیح: شواهد تاریخی گواه بر آن است که بابی ها همگی اهل خواندن قران بودند و اتهام سوزاندن قرآن ترفند آخوندها بوده و صحت ندارد)
خبر در همه جا پیچید و ملاها عمامه ها را به زمین زدند و وااسلاما سر دادند و خواهان شناسایی بابیان شدند. از طرف دولت مصطفی قلی خان عرب مامور تحقیق شد.
او هم به خاطر اینکه مال مردم را غارت کند حاجی ملا محمد را که ملای بزرگ نراق بود با خود شریک و همدست کرد.
آن ناپاکان اغلب اهالی شهرخصوصا آنهایی که مال دار بودند متهم کردند. مردم بیچاره و بی گناه را در یک محل جمع کردند و بمحض اجتماع بدون سوال و جواب همه را دستگیر کردند و بسیاری را قتل کردند و تمام خانه ها را غارت نمودند. زن و مرد و صغیر و کبیر، آواره به اطراف متفرق شده به جاهای دیگر رفتند..."
از یکنفر پرسیدم کو آن نراق که من قبل از سفر دیده بودم؟
گفت: ...از زمانی که داستان باب و بابی ها به سر زبانها افتاده ما بدبخت شدیم. در نراق امامزاده ای هست. مدتی پیش یک فرد خبیثی از داخل امامزاده چند ورق از قرآن نیم سوخته بیرون آورد که از قرار خودش سوزانده بود ولی فریاد زد که بابیان قرآن را آتش زدند!
(توضیح: شواهد تاریخی گواه بر آن است که بابی ها همگی اهل خواندن قران بودند و اتهام سوزاندن قرآن ترفند آخوندها بوده و صحت ندارد)
خبر در همه جا پیچید و ملاها عمامه ها را به زمین زدند و وااسلاما سر دادند و خواهان شناسایی بابیان شدند. از طرف دولت مصطفی قلی خان عرب مامور تحقیق شد.
او هم به خاطر اینکه مال مردم را غارت کند حاجی ملا محمد را که ملای بزرگ نراق بود با خود شریک و همدست کرد.
آن ناپاکان اغلب اهالی شهرخصوصا آنهایی که مال دار بودند متهم کردند. مردم بیچاره و بی گناه را در یک محل جمع کردند و بمحض اجتماع بدون سوال و جواب همه را دستگیر کردند و بسیاری را قتل کردند و تمام خانه ها را غارت نمودند. زن و مرد و صغیر و کبیر، آواره به اطراف متفرق شده به جاهای دیگر رفتند..."
ملاحظه می کنید که خیانت های آخوندها در زیر پوست روستاها و شهرهای کوچک
بیشتر و عیان تر از شهرهای بزرگ بوده است. آخوندها وقتی اراده میکردند مال
یا ناموس کسی را از دستش بگیرند فورا یک اتهام بابی بودن به او میزدند و
روزگار طرف را چنان سیاه میکردند که به ناچار تسلیم آخوندها میشد.
اینگونه است که بخشی از مردم ما توسری خور و ظالم پرور بار آمده اند.
زخم های ظلم و ستم آخوندها بر گرده مردم روستاها و شهرهای کوچک عمیق تر از تصور ماست.
کتب تاریخی ما تنها گوشه بسیار ناچیزی از آن ظلم و ستم ها را ضبط کرده اند.
اینگونه است که بخشی از مردم ما توسری خور و ظالم پرور بار آمده اند.
زخم های ظلم و ستم آخوندها بر گرده مردم روستاها و شهرهای کوچک عمیق تر از تصور ماست.
کتب تاریخی ما تنها گوشه بسیار ناچیزی از آن ظلم و ستم ها را ضبط کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر