سيد محمد باقر شفتى در سال ۱۱۳۹ خورشیدی در شفت گيلان، جنوب غربى شهر
رشت بدنيا آمد. تا سن بيست سالگى در رشت به تحصيل دروس اسلامى پرداخت و سپس
عازم عتبات شد و در نجف نزد فقهاى آن زمان تحصيل كرد. پس از آنكه از اكثر
روحانيون معروف عراق اجازه اجتهاد گرفت به ايران بازگشت و به اصفهان رفت و
تا زنده بود در آنجا می زیست.
شفتى زمانى كه به شهر اصفهان رسيد جز يك سفره خالى چيزى ديگر نداشت .
اما بعدها بزرگترين ثروتمند ايران شد بطورى كه به فتحعليشاه پول قرض مى
داد. او در نامه ای به یکی از شاگردان درباره خودش چنین نوشته است:
"خادم شريعت غراء (منظورش خودش است) زمانى كه وارد اين ولايت شد سواى يك
نعلين آخوندى و يك مجلد مستدرك (نام کتابی است که خودش تالیف کرده) بخط
نحس خود ... چيز ديگرى در بساط نداشتم و در نجف بارها از گرسنگى غش مى كردم
و استادم سيد على طباطبائى روزى دو نان براى من مقرر داشته بود ...حال
الحمدالله صاحب همه چیز هستم!"
ميرزا محمد تنكابنى در اين باره مى نويسد:
"درميان علماء اماميه مانند او در ثروت نيافتم، نه در اسلاف و نه در اخلاف. او بیش از ده هزار باب دکان و چهارصد کاروانسرا در اصفهان و دیگر شهرها داشت. درامدی که از املاک در بروجرد داشت سالی هزار تومان عایدی داشت و املاکش در یزد بالغ بر دو هزار تومان و املاک و دهاتی که در شیراز داشت بالغ بر چند هزار تومان مداخل (درآمد) داشت."
"درميان علماء اماميه مانند او در ثروت نيافتم، نه در اسلاف و نه در اخلاف. او بیش از ده هزار باب دکان و چهارصد کاروانسرا در اصفهان و دیگر شهرها داشت. درامدی که از املاک در بروجرد داشت سالی هزار تومان عایدی داشت و املاکش در یزد بالغ بر دو هزار تومان و املاک و دهاتی که در شیراز داشت بالغ بر چند هزار تومان مداخل (درآمد) داشت."
سيد شفتى دارائيهاى ديگرى هم داشته كه میرزا محمد تنكابنى از آن بى خبر
بوده است . وى بسبب ثروت و عده اى طلاب جيره بگير كه گرد خود جمع كرده بود
هيچ كس جرأت مقابله با او را نداشت . هيچگاه بديدن حكام اصفهان نرفت.
فتحعليشاه سفرى به اصفهان رفت، شفتى بديدن شاه رفت، ولى با كوكبه و جلالى كه گوئى شاهى بديدن شاهى ديگر ميرود و در ملاقات نيز نهايت بى احترامى روا داشت.
مسلمانان هند سهم امام ر ا بار فيل مى كردند و براى حجت الاسلام مى فرستادند. (جالب است که اینگونه کاروانها را سربازان هندی/انگلیسی در طول راه محافظت میکردند تا بدست علمای شیعه برسد!)
وى سوار بر فيل هنديان بديدن شاه رفت ...
بعد از فتحعلیشاه نوبت زمامداری محمد شاه قاجار رسید.
در عهد محمد شاه رسم حجت الاسلام بر همين منوال بود و چندان احترامى براى شاه رعايت نمى كرد .
شفتى از برادران محمد شاه كه عليه او ياغى شده بودند حمايت مى كرد و قائم مقام فراهانى نامه اى تهديد آميز به وى نوشت، اما كارى از پيش نبرد . زمانى محمد شاه حكومت اصفهان را به خسرو خان گرجى داد و اتفاقا وى از ميان حكام تنها كسى بود كه بشفاعت روحانيون اعتنايى نمى كرد . بهمين جهت شفتى مردم شهر را به شورش عليه او واداشت و سبب عزل او از حكومت اصفهان شد .
فتحعليشاه سفرى به اصفهان رفت، شفتى بديدن شاه رفت، ولى با كوكبه و جلالى كه گوئى شاهى بديدن شاهى ديگر ميرود و در ملاقات نيز نهايت بى احترامى روا داشت.
مسلمانان هند سهم امام ر ا بار فيل مى كردند و براى حجت الاسلام مى فرستادند. (جالب است که اینگونه کاروانها را سربازان هندی/انگلیسی در طول راه محافظت میکردند تا بدست علمای شیعه برسد!)
وى سوار بر فيل هنديان بديدن شاه رفت ...
بعد از فتحعلیشاه نوبت زمامداری محمد شاه قاجار رسید.
در عهد محمد شاه رسم حجت الاسلام بر همين منوال بود و چندان احترامى براى شاه رعايت نمى كرد .
شفتى از برادران محمد شاه كه عليه او ياغى شده بودند حمايت مى كرد و قائم مقام فراهانى نامه اى تهديد آميز به وى نوشت، اما كارى از پيش نبرد . زمانى محمد شاه حكومت اصفهان را به خسرو خان گرجى داد و اتفاقا وى از ميان حكام تنها كسى بود كه بشفاعت روحانيون اعتنايى نمى كرد . بهمين جهت شفتى مردم شهر را به شورش عليه او واداشت و سبب عزل او از حكومت اصفهان شد .
شفتی قدرت بلامنازع اصفهان و بلاد اطراف بود. شخصا به امر معروف و نهى
از منكر و اجراى احكام مى پرداخت . عدد كسانى كه سيد محمد باقر شفتى در
دوره سلطه خود در اصفهان با تازيانه حد زد از حساب بيرون است و شماره كسانى
را كه او بدست خويش به عنوان اجراى احكام دين كشته است تا يكصد و بيست مى
رسد و گاهى ميان نماز اين كار اسلامى را انجام مى داد .
وى بواقع حجت اسلام و به معناى كلمه يك بيمار روانى و شهوت مقام و مال و
ثروت چنان وى را تسخير كرده بود كه چون حيوانى وحشى بجان مردم مى افتاد و
از شغل مير غضبى و جلادى لذت مى برد . جالب اينكه گورستانى به نام لعنت
آباد نزديك منزل خود براى مقتولینی که خود گردن زده بود ساخته بود .
(منبع: روضات الجنات، جلد دوم، صفحه ۲۸۹ )
(منبع: روضات الجنات، جلد دوم، صفحه ۲۸۹ )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر