در قسمتهای قبل خواندیم که ایده جمهوری خواهی ابتدا از سوی طبقه
تحصیلکرده و فرنگ رفته ایران مطرح شد و اختصاص به رضا شاه نداشت بلکه رضا
شاه انها را ساپورت و حمایت میکرد و کم کم خودش نیز هم همراه آنان شد.
برخلاف تصور بسیاری از جعل کنندگان تاریخ، رضا شاه در ابتدای امر یعنی زمانی که وزیر دفاع بود و حتی زمانی که به نخست وزیری هم رسید سودای سلطنت نداشت. همه اسناد تاریخی نشان میدهد که خود را تابع شاه قانونی آن زمان میدانست اما این طبقه روشنفکران و چهره های سیاسی فعال آن دوره بودند که از بی میلی احمد شاه به حکومت داری و تشتت تصمیم گیری ها ناامید شده بودند و ایده جمهوری را در مطبوعات و سپس در مجلس مطرح کردند.
برخلاف تصور بسیاری از جعل کنندگان تاریخ، رضا شاه در ابتدای امر یعنی زمانی که وزیر دفاع بود و حتی زمانی که به نخست وزیری هم رسید سودای سلطنت نداشت. همه اسناد تاریخی نشان میدهد که خود را تابع شاه قانونی آن زمان میدانست اما این طبقه روشنفکران و چهره های سیاسی فعال آن دوره بودند که از بی میلی احمد شاه به حکومت داری و تشتت تصمیم گیری ها ناامید شده بودند و ایده جمهوری را در مطبوعات و سپس در مجلس مطرح کردند.
رضا شاه یک میهن پرست بود و فقط میخواست دست بیگانگان را از کشور کوتاه
کند و عزت و اعتماد بنفس را به ایرانیان بازگرداند. در دوره ای که رضا شاه
سردار سپه بود سه نفر به او مشاوره میدادند: علی اکبر داور، نصرالدوله
فیروز و تیمورتاش.
حالا یه عده ابله بیسواد که با تاریخ ایران بیگانه اند ماجرای جمهوری خواهی رضا شاه را ربط میدهند به خواست انگلیس!
اصلا انگلیس در این ماجرا یا هیچکاره بود و یا بقول مخبرالسلطنه هدایت، در طرف روحانیون یعنی مخالفان جمهوری خواهی قرار گرفته بود.
حالا یه عده ابله بیسواد که با تاریخ ایران بیگانه اند ماجرای جمهوری خواهی رضا شاه را ربط میدهند به خواست انگلیس!
اصلا انگلیس در این ماجرا یا هیچکاره بود و یا بقول مخبرالسلطنه هدایت، در طرف روحانیون یعنی مخالفان جمهوری خواهی قرار گرفته بود.
بهرحال بعد از سیلی خوردن مدرس در مجلس و تظاهرات طلبه ها و آخوندها و
بازاریان در مقابل مجلس که به درگیری انجامید، علما و مراجع دینی در قم
شدیدترین فشار ها را به دولت وارد کردند و تهدید کردند که همگی به عتبات
مهاجرت خواهند کرد.
حالا این ماجرای مهاجرت به عتبات هم از اون پدرسوختگی آخوندها بود که سر رضا شاه بیچاره را شیره مالیدند.
حالا این ماجرای مهاجرت به عتبات هم از اون پدرسوختگی آخوندها بود که سر رضا شاه بیچاره را شیره مالیدند.
ماجرای اینگونه بود که بعد از فروپاشی عثمانی، عراق تحت قیمومیت انگلیس
ها افتاد که طی یک رفراندوم ملک فیصل سنی مذهب به پادشاهی عراق رسید که
مخالفت علمای شیعه را دربرداشت. داستان آنها مفصل است در فرصتی مناسب به آن
خواهیم پرداخت ولی خلاصه اش اینکه پس از درگیریهای فراوان عده ای از
آخوندها را از عراق بیرون کردند.
البته در کتابهای ملاها اینگونه نوشته اند که روحانیون را بیرون نکردند بلکه خودشان از عتبات به ایران مهاجرت کردند.
مثلا این متن زیر نمونه ای از این ادعاست:
البته در کتابهای ملاها اینگونه نوشته اند که روحانیون را بیرون نکردند بلکه خودشان از عتبات به ایران مهاجرت کردند.
مثلا این متن زیر نمونه ای از این ادعاست:
"مهاجرت علما از عراق به ایران در سالهای ۱۳۰۱ و ۱۳۰۲ش و بازگشت آنان
به عراق در سال ۱۳۰۳ش رویداد مهمی است که در آن شخصیتهای سیاسی-مذهبی
گذشته،حال(نسبت به آن زمان) و آیـنده ایران گرد هم جمع شدند.آیت اللّه
نائینی بازماندهای از انقلاب مشروطه همراه با آیت اللّه اصفهانی، در
کنار فعالان سیاسی-مذهبی آن زمان ایران به رهبری شهید سید حسن مدرس، و
رجال نامدار سیاسی بـعدی ایـران یعنی آیت الله سید ابو القاسم کاشانی،
شیخ محمد خالصیزاده و شیخ حسین لنکرانی، همه و همه به نوعی در واقعه
مزبور دخیل بودند. علاوه بر همه آنان،دکتر محمد مصدق وزیر وقت امـور خـارجه
ایران در فاصله تیرماه تا آبانماه ۱۳۰۲ در طول وقایع مورد بحث این
مقاله،ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با موضوع داشت.ارتباطی که تاکنون در کتابهای
تألیفشده در باب زندگینامه وی،از آن سخنی نرفته است."
(کتاب نهضت اسلامی شیعیان عراق// ترجمه مهوش غلامی صفحه ۳۳)
(کتاب نهضت اسلامی شیعیان عراق// ترجمه مهوش غلامی صفحه ۳۳)
خلاصه اینکه بعد از مهاجرت یا اخراج روحانیون از عراق، با تلاش کنسولگری
ایران و وساطت رضا شاه قرار شد آندسته از آخوندها که مایلند دوباره به
عراق بازگردند. عده ای از آنها تصمیم گرفته بودند که برگردند ولی در جریان
دعوای جمهوریخواهی بازگشت شان را به عتبات نشانه اعتراض به حمایت رضا شاه
از جمهوریخواهان اعلام کرده بودند.
در قسمت بعد آخرین برگ از پرونده مسدود شدن جمهوری خواهی توسط آخوندها را مرور خواهیم کرد.