بعد از آشوب و بلوایی که گروه مدرس و دیگر روضه خوانها و بازاریان علیه
جنبش جمهوری خواهی به پا کردند، و منجر به درگیری و زخمی شدن عده ای از
تظاهر کنندگان گردید، علما و مراجع قم اعلامیه ها دادند و اعلام عزای عمومی
کردند و تهدید نمودند که بعنوان اعتراض به عتبات بازخواهند گشت.
رضا شاه در آن ایام نخست وزیر (رئیس الوزرا) بود و جایگاه متزلزلی داشت.
او بخوبی میدانست که بستر جامعه گوش بفرمان روحانیون و ملاها هستند و تا
زمانی که انها در جامعه صاحب نفوذ هستند، این خطر وجود دارد که مملکت را با
یک اعلامیه به آشوب بکشانند.
بهرحال رضا شاه چاره ای نداشت جز اینکه برای دلجویی از مراجع دینی رهسپار قم شود. متاسفانه از جزئیات مذاکره رضا شاه با آخوندها سندی در دست نیست جز روایت خود آخوندها که اصلا قابل اعتبار نیست.
بهرحال رضا شاه چاره ای نداشت جز اینکه برای دلجویی از مراجع دینی رهسپار قم شود. متاسفانه از جزئیات مذاکره رضا شاه با آخوندها سندی در دست نیست جز روایت خود آخوندها که اصلا قابل اعتبار نیست.
مثلا آیت الله زنجانی که در آن موقع منشی آیت الله حائری یزدی
(بنیانگزار حوزه قم) بوده نوشته که: در این دیدار علما به رضا شاه اعتراض
کردند که چرا به نظامیان دستور برخورد با تظاهرات کنندگان جلوی مجلس را
دادی؟ تو باید حافظ اسلام باشی والا ادامه کارت با مشکل مواجه
میشود....باید از گذشته خود اظهار ندامت کنید تا بتوانید به کار خود ادامه
دهید....
در این جلسه آیت الله نائینی، آیت الله اصفهانی، حسن طباطبایی، عبدالحسین شیرازی، مهدی خراسانی و چند نفر دیگر حضور داشتند.
بعد از اتمام جلسه روحانیون بیانیه ای دادند مضمون به اینکه نخست وزیر قبول کرد که دیگر حرفی از جمهوری نزند. متن این اعلامیه چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم- جنابان حجج الاسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران دامت تاییداتهم
چون در تشکیل جمهوریت، بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا در موقع تشریف فرمایی حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا دامت شوکته برای موادعه به دارلایمان قم، نقض این عنوان و الغای اظهارات مذکوره و اعلام آن به تمام بلاد را خواستار شدیم و ایشان اجابت نمودند.
انشالله تعالی عموما قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند»
بعد از اتمام جلسه روحانیون بیانیه ای دادند مضمون به اینکه نخست وزیر قبول کرد که دیگر حرفی از جمهوری نزند. متن این اعلامیه چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم- جنابان حجج الاسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران دامت تاییداتهم
چون در تشکیل جمهوریت، بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت لهذا در موقع تشریف فرمایی حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا دامت شوکته برای موادعه به دارلایمان قم، نقض این عنوان و الغای اظهارات مذکوره و اعلام آن به تمام بلاد را خواستار شدیم و ایشان اجابت نمودند.
انشالله تعالی عموما قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند»
بدنبال صدور این بیانیه، سردار سپه نیز در روز یازدهم فروردین سال ۱۳۰۳
اعلامیه ای داد که بدلیل طولانی بودن فقط به پاراگراف آخر آن اشاره ای می
کنیم:
«...این است که به تمام وطن خواهان وعاشقان آن منظور مقدس (جمهوریت) نصیحت میکنم که از تقاضای جمهوری صرفنظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند. »
بعد از این اطلاعیه سید حسن مدرس در جلسه علنی مجلس گفت:
« من با جمهوریت مخالفم زیرا جمهوریت با طریقه حقه جعفری مناسب نیست.»
در مسجد شاه آخوندی به نام میرزا محمد واعظ به بالای منبر رفت و گفت:
«چند روز قبل میخواستند قرآن را از بین بردارند، ملتفت شدیم و نگذاشتیم!»
«...این است که به تمام وطن خواهان وعاشقان آن منظور مقدس (جمهوریت) نصیحت میکنم که از تقاضای جمهوری صرفنظر کرده و برای نیل به مقصد عالی که در آن متفق هستیم با من توحید مساعی نمایند. »
بعد از این اطلاعیه سید حسن مدرس در جلسه علنی مجلس گفت:
« من با جمهوریت مخالفم زیرا جمهوریت با طریقه حقه جعفری مناسب نیست.»
در مسجد شاه آخوندی به نام میرزا محمد واعظ به بالای منبر رفت و گفت:
«چند روز قبل میخواستند قرآن را از بین بردارند، ملتفت شدیم و نگذاشتیم!»
و بدین ترتیب جنبش جمهوریت با توطئه و فشار روحانیون متوقف گردید و رضا شاه نیز کینه آخوندها را در دل نگاه داشت.
یزدان پناه از قول رضا شاه میگوید: سردار سپه پس از مراجعت از قم گفت تا این فرقه روحانیون در مملکت وجود دارد اداره کشور غیر ممکن است و ما روزی باید تکلیف دولت با روحانیون را روشن کنیم و آنها حدود وظایف خود را بدانند.
یزدان پناه از قول رضا شاه میگوید: سردار سپه پس از مراجعت از قم گفت تا این فرقه روحانیون در مملکت وجود دارد اداره کشور غیر ممکن است و ما روزی باید تکلیف دولت با روحانیون را روشن کنیم و آنها حدود وظایف خود را بدانند.
(برگرفته از کتاب شگفتی های زندگی رضا شاه ص ۱۷۲)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر