۱۳۹۸/۰۱/۱۸

سابقه خیانت آخوندها به ایران و ایرانیان- بخش سی و نهم


 image


بعد از ختم غائله جنبش جمهوری خواهی، و عقب نشینی رضا شاه در برابر فشار روحانیون ، آتش کینه و عداوت سید حسن مدرس همچنان شعله ور بود. او مخفیانه با احمد شاه که در خارج از ایران بود تلگرافهایی رد و بدل کرد و از احمد شاه درخواست کرد تا نخست وزیر (سردار سپه یا رضا شاه) را برکنار کند.
متن این تلگرافها در کتابهای تاریخ موجود است که ما وارد آن بحث نمیشویم.

در ۱۸ فروردین ۱۳۰۳ یعنی هنوز کمتر از دو هفته از انصراف رضا شاه از جمهوری خواهی نگذشته بود که به رضا شاه خبر دادند شاه به توصیه سید حسن مدرس میخواهد او را برکنار کند.
رضا شاه زود پیش دستی کرد و از نخست وزیری استعفا کرد و به رودهن رفت.
دلیل کنار گیری رضا شاه شاید این بود که نمیخواست سرنوشت امیر کبیر درمورد او تکرار شود.
(رضا شاه در جایی گفته بود که اینها خیال کرده اند من هم میرزا تقی خان امیر کبیرم که رگ دستم را براحتی قطع کنند. من رگ گردن اینها را خواهم زد)
خبر انصراف رضا شاه در همه جا پیچید و فضای سیاسی بشدت متشنج شد. سر و صدای مردم از شهرهای مختلف بلند شد و تلگرافهای زیادی به مجلس زدند. عده ای از نمایندگان مجلس به منزل رضا خان رفتند و خواستار بازگشت او شدند. فرماندهان قشون هم تهدید کردند که اگر رضا خان برنگردد وارد عمل خواهند شد.
بالاخره روز نوزدهم فروردین مجلس ، شش نماینده را برای مذاکره با رضا خان تعیین کرد. این افراد عبارت بودند از : مستوفی الممالک، مشیرالدوله محمد مصدق، دیبا، طباطبایی، سلیمان میرزا و تدین.
این افراد به رودهن رفتند و به سردار سپه گفتند از میان صد نفر نمایندگان مجلس فقط هفت نفر با شما مخالفند و ۹۳ نفر خواهان برگشت شما هستند.
سردار سپه ابتدا قبول نمیکرد ولی اصرار نمایندگان و ترس از ازهم پاشیدن کشور او را مجبور به عدول از انصراف خود گردانید. او به مشیرالدوله گفت: آرزوی من ایجاد ایرانی مترقی و سربلند است و از شما میخواهم رابط من با مجلس باشید.
احمد شاه نیز تلگرافی به مجلس زد و رای اعتماد مجدد مجلس به رضا خان را مورد تایید قرار داد و از او خواست تا کابینه اش را به مجلس معرفی کند.
همانطور که ملاحظه کردید این بار توطئه مدرس و روضه خوانهای اطرافش برای برکناری رضا شاه به نتیجه نرسید ولی برگی دیگر از خیانت آخوندها به این سرزمین را رقم زد.
برای اینکه کمی با افکار پلید سید حسن مدرس آشنا شویم بد نیست نگاهی به جلد سوم کتاب عبدالله مستوفی بیاندازیم.
عبدالله مستوفی در یکی از این روزها که مدرس در حال توطئه چینی علیه رضا شاه بوده به منزل مدرس میرود تا او را قانع کند که از خر شیطان پایین بیاید و بگذارد امورات کشور سر و سامان بگیرد:
«بعد از روز فردای آنروز به منزل مدرس رفتم. سید در اتاق خود نشسته بود و چند نفری نزد او بودند. بعد از احوالپرسی از او خواستم دو نفری در حیاط خانه حرف بزنیم.
سید قبول کرد و بعد از مقدمات وارد اصل موضوع شدم.
به او گفتم: تصور نمی کنید برای متنبه شدن سردار سپه این اندازه اقدام کافی باشد؟
گفت: خیر باید لامحاله دستش از وزارت کوتاه شود!
به او گفتم: ولی در این مدت کوتاه از وزارتش خیلی خوب کار کرده، قدرت و عظمت قشون را خیلی زیاد کرده و در نتیجه مالیاتهایی که قبلا قابل وصول نبوده را به خزانه وصول کرده، امنیت برقرار شده، ادارات و دوایر نظم و اعتباری پیدا کرده اند، بطوری که نظیر این اقدامات را مدتهاست که کسی ندیده ، حیف است این اعتبار و قدرت و نظم و خدمات از بین برود و دوباره هرج و مرج سابق جانشین شود.
امروز به سبب اقتدار و کاردانی این مرد هر تصمیمی که دولت بگیرد روی کاغذ نمی ماند و فورا اجرا میشود. عمال و کارگزاران دولت از او حساب می برند و نظم و نسق حسابی در کار آمده...
سید گفت: سگ هر قدر هم خوب باشد همینکه پای صاحبخانه را گرفت دیگر بدرد نمیخورد و باید از خانه بیرونش کرد!
دیدم این مرد حراف، با یک ضرب المثل دهاتی تمام دلایل و استدلالهای مرا خراب کرد و بهم ریخت ولی مایوس نشدم و به او گفتم:
اصلا میدانید برکناری او چه عواقبی برای کشور دارد؟
اشرار در کردستان و ارومانات و لرستان بواسطه قدرت این مرد ساکت شده اند و اگر سایه او را در این کشور نبینند دوباره سر و کله شان پیدا میشود. الان بیست سال است که از مشروطه میگذرد. ما جز این یکنفر، که از هر حیث لایق و مواظب همه چیز و همه جا باشد کسی را نداشته ایم. بفرض که او را بقول شما برداریم، چه کسی را داریم که جایگزین او کنیم؟
خواستم درباره خطر اجانب از جنوب و شمال کشور هم بگویم ولی سید ناگهان حرف مرا قطع کرد و گفت:
مهم نیست! مرغی را که دم صبح شغال خواهد برد، بگذار سر شب ببرد!!
(خلاصه شده از صفحه ۶۱۴ کتاب سرگذشت زندگانی من)
ملاحظه می کنید که برای مدرس اصلا صلاح مملکت اهمیت نداشته است. از نظر او صاحب منصبان کشور اگر مطیع روحانیون نباشند را باید مثل سگ بیرون کرد ولو استقلال و امنیت کشور در خطر بیفتد.
خیانت های مدرس ، این آخوند متحجر، به همین جا ختم نمیشود. در قسمتهای بعد خواهیم دید که او مخفیانه با شیخ خزعل که خوزستان را از ایران عملا جدا کرده بود ارتباط برقرار می کند و از او پول دریافت می کند تا هزینه سرنگونی رضا شاه را رقم زند. شیخ خزعل مهره دولت انگلیس بود که با آنها قرارداد همکاری بسته بود تا از تاسیسات نفتی شرکتهای انگلیس در خوزستان حراست کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا