۱۳۸۵/۰۴/۰۷

پاسخ ايران به بسته هسته‌ای اروپا:

محرمانه

رياست محترم امور سياسی و امنيتی اتحاديه اروپا
جناب آقای خاويار سولانا

با سلام و عرض احترام
از طرف خود و دولت متبوعم خوشحالی خویش را نسبت به آماده شدن پاسخ ايران به بسته پيشنهادی اروپا اعلام ميدارم. اميدواريم که اين اقدام باعث ختم غائله و پايان يافتن جنگ و کدورتهای بوجود آمده گردد:
عاليجناب!
از خدا که پنهان نيست از شما چه پنهان بعد از اينکه اعلام کرديد که برای ما بسته‌ای را ارسال کرديد اين آقای احمدی‌نژاد خيال کرده بود اين بسته را شما برای شخص ايشان پست کرده بوديد. بهمين خاطر و بخيال اينکه اين بسته حاوی پسته است ايشان شخصا به اداره پست مراجعه کرده و بعد از دريافت آنرا به منزل برده بود.

در آنجا وقتی بسته را باز ميکند با کمال تعجب ميبيند خبری از پسته و سوغاتی و اينجور چيزها نيست و بجای آن مقداری کاغذ و ورق است که روی آنها يه چيزهای خارجی نوشته شده لذا عصبانی ميشود و کاغذها رابه گوشه ای پرت میکند که متاسفانه خانم ايشان روز بعد همه کاغذهای باطله را به سبزی فروشی محله نارمک ميدهد و مقداری لبو و شلغم ميگيرد.
با کمال شرمندگی بايد عرض کنم زمانی که ما متوجه قضيه شديم ديگر خيلی دير شده بود و کار از کار گذشته بود و آن سبزی فروش ضد انقلاب همه اوراق را بهنگام فروش سبزی به مشتريانش داده بود
.
با دستور مقام معظم رهبری عمليات ضربتی جستجو و بازجويی از سبزی فروش و خانم‌های محل آغاز گردید که خوشبختانه موفق شديم فقط يک صفحه از آنرا پيدا کنيم که آنهم دو سه روز توی جيب کاپشن آقای احمدی نژاد بود اما ایشان متاسفانه وقتی کاپشن معروفش را توی ماشين لباسشويی می‌اندازد آن يک صفحه هم شسته شده و تبديل به يک گلوله کاغذی شده است.
بنابر اين با توجه به موارد مشروحه فوق خواهشمند است يکبار ديگر بسته پيشنهادی را تهيه کنيد ولی اين بار آنرا به آدرس احمدی‌نژاد پست نکنيد. وقتی حاضر شد برويد فرودگاه و از يک مسافر خواهش کنيد آنرا برای ما بياورد.
از بذل توجه جنابعالی کمال تشکر را دارم.

علی لاريجانی
نماينده مقام رهبری در امور هسته‌ای و بسته‌ای

۱۳۸۵/۰۴/۰۶

ماجرای الهام
(برگرفته از دفترچه خاطرات رئيس جمهور محبوب)

الهام: کارکردن با مردی که زمان سرش نميشود خيلی کيف دارد(منبع
امروز صبح که رفتم دفتر رياست جمهوری آقای غلامحسين الهام را صدا زدم. همينکه نزديک شد تا سلام بدهد دوتا چک آبدار خواباندم بيخ گوشش! پرسيد چرا ميزني؟ مگه مرض داري؟ گفتم: مرد حسابی تو منو بدبخت کردی. اين چه حرفی بود که به خبرنگار خبرگزاری فارس گفتي؟ گفتی کارکردن با فلانی خيلی شيرين است. ميدانی با اين حرف نسنجيده‌ات توی خانواده ما اختلاف انداختي؟
ديشب وقتی خواستم به منزل برگردم همينکه کليد را توی قفل درب حياط فرو کردم متوجه شدم باز نميشه. ظاهرا قفل را عوض کرده بودند. زنگ زدم کسی درب را باز نکرد. يه نيمه آجر برداشتم و پرت کردم بسمت پنجره اتاق منزل خودمون که از بدشانسی شيشه شکست و زنم با سر و کله خونين در حاليکه مرا لعن و نفرين ميکرد چند تا لنگه کفش و دمپايی بطرف من پرت کرد. پرسيدم: خانم! چرا در رو قفل کردي؟ چی شده؟ چرا عصبانی هستي؟
گفت: الهی که جز و جيگر بزنی مرد! کجا بودی تا اين وقت شب؟ خجالت نميکشي؟
گفتم: بيخودی خودت رو ناراحت نکن. من با الهام بودم. توی دفتر رياست جمهوری داشتيم غنی سازی ميکرديم.
گفت: برو همانجا که تا حالا بودی. برو پيش اون الهام خانم ورپريده. تازه از دست هاله راحت شديم پای يکی ديگه تو زندگی مون باز شده. الهی که تير غيب بيايی مرد. الهی که حناق بگيری.
گفتم: الهام خانم کدومه ديگه؟
گفت: خبه. خبه. اينقدر خودت رو به موش مردگی نزن. توی همه روزنامه ها نوشته‌اند که الهام گفته کارکردن با تو چقدر کيف داره. بلايی سر تو و اون الهام بی چشم و رو بيارم که مرغان آسمان برايتون گريه کنند
گفتم: خانم جان! داد نزن. الان همسايه ها بيدار ميشن و آبرومون ميره. لطفا در رو باز کن بيام بالا. همه چيز رو برايت توضيح ميدم. اين الهام يک خانم نيست يه مرده.
با شنيدن اين يک جمله جيغ و دادش مضاعف شد و داد زد: آی هوار. آی مردم بداد من برسيد. اين شوهر ذليل شده من رفته همجنس باز شده. من ديگه تحمل ريخت و قيافه‌ات رو ندارم. فردا بايد بريم محضر طلاق منو بدی. حالا هم برو پيش همون که تا حالا پيشش بودی.
خلاصه ديشب کنار جوب خيابون خوابيدم و امروز بايد يه راه حلی برای اين وضعيت پيدا کنيم. يا بايد بری اسمت رو عوض کنی يا برو خونه ما تا زنم يه کتک مفصل بتو بزنه تا دق و دلش خالی بشه و از خر شيطان بياد پايين با من آشتی کنه.

۱۳۸۵/۰۴/۰۵

احمدی‌نژاد در سالی که گذشت:
تقريبا يکسال از تصدی امور اجرايی کشور بدست آقای احمدی‌نژاد و همکارانش ميگذرد. شکی ندارم که بسياری از اتفاقات و تصميم‌گيريهای دولت احمدی نژاد مستقيما از طرف مقام رهبری توصيه شده ولذا نقد عملکرد يکساله احمدی‌نژاد در واقع نقد رهبری هم هست. بی دليل نيست که آقای خامنه‌ای اين دولت را بينظيرترين دولت در طول تاريخ بشريت عنوان کرد چون همه سلايق و نظرياتش بی چون و چرا اجرا ميگردد.
دستاوردهای مثبت:
- بزرگترين خدمت احمدی‌نژاد برميگردد به غنی سازی ادبيات سياسی و فرهنگ فارسی و بخصوص طنز فارسی. واقعا در هيچ مقطعی از تاريخ دو هزار و پانصد ساله ايران و در طول عمر زبان و ادبيات فارسی اين همه طنز و جوک و شعر و کاريکاتور نميتوانيد پيدا کنيد. وجود احمدی‌نژاد برکتی بود برای طنز نويسان سياسی. من خودم شخصا از ايشان بخاطر ماجرای هاله نور تشکر ميکنم. خداييش خيلی خنديديم.
- يکی ديگر از کارهای مثبت احمدی نژاد بيرون ريختن مديران قبلی از بدنه سيستم اجرايی کشور بود. اگرچه جايگزين انها آدمهای هپولی‌تر و گوشکوبتری امده‌اند ولی قطع کردن نون دونی بعضی از مديران سابق کار مثبتی بود. بعضی از مديران بودند که هميشه و در هر دولتی رئيس بودند. مثل اينکه خداوند آنها را از اول رئيس خلق کرده بود. فسيلهايی بی ارزش و در عين حال مارخورده افعی شده.
- از ديگر دستاوردهای مثبت احمدی‌نژاد اين بود که با عملکردش نشان داد اصلاح‌طلبان چقدر ضعيف و ناکارامد بودند. اکنون مشخص شد انتقاداتی که ما به خاتمی و دار و دسته‌اش ايراد ميکرديم چقدر واقع بينانه بود. خاتمی بجای انتخاب مديران و وزيران درست و حسابی از همان روز اول به خواسته‌های مردم که چيزی جز تغييرات گسترده نبود گند زد و کابينه‌اش اکثرا از وزرای دولت هاشمی بود و معاون اولش آقای حسن حبيبی که قبلا هم معاون هاشمی بود!
عملکرد منفی:
- عدم تحقق شعارهای انتخاباتی از جمله برپايی عدالت. اين نظام برپايه ظلم و استبداد بنيان شده چگونه ميخواهد عدالت را اجرا کند؟
- عليرغم يکدست شدن حاکميت هيچگونه تحول اساسی در مديريت کشور و وضع معيشتی و رفاهی مردم بوجود نيامد بلکه نرخ تورم و بيکاری افزايش يافت و قيمت ارزاق و مايحتاج عمومی غير قابل کنترال تر شده است.
- با وجوديکه درامد ساليانه کشور سيصد درصد افزايش يافته ولی هيچ طرح زيربنايی که بتواند مشکل بيکاری جوانان را حل کند وجود ندارد. سيل فرار سرمايه‌ها از کشور به کشورهای حوزه خليج فارس و مهاجرت افراد متخصص و تحصيلکرده به اروپا و کانادا صدماتی است که در سال اخير شدت زيادتری پيدا کرد
- بدنام کردن نام ايران و ايرانی در خارج از کشور بخصوص بعد از سخنرانی در سازمان ملل و بعدا انکار هالوکاست و پاک کردن اسرائيل از نقشه جهان. روابط خارجی در يکسال اخير بدترين و ضعيف ترين عملکرد را داشته است که همه ان ناشی از تحليلهای غلط آقای خامنه‌ای از اوضاع جهانی است

۱۳۸۵/۰۴/۰۴

گزارش

نيمروز شنبه بيست و چهارم از ماه جون الحرام سنه دوهزار و شش تقويم اجنبی برای زيارت راهپيمايی برائت از مشرکين قوم لوط بهمراه کاروانی از طلاب و مريدان راهی مرکز شهر تورنتو شدیم و از مرکب پیاده شده و آنرا در پارکینگ پارک فرمودیم و با پای پیاده به طرف صحن مطهر رفتیم که اجر و ثواب پياده روی بيشمار است از جمله کوچک شدن سايز باسن و نشيمنگاه

وقتی وارد صحن خيابان ”چرچ“ شديم جمعيت انبوهی را ديديم از قبائل مختلف و در الوان گوناگون که از بلاد دور و نزديک گردهم امده بودند تا بعنوان يک گروه اقليت اجتماعی از حقوق خود دفاع کنند. (با ديدن اين منظره ياد سرکوب تجمع زنان در تهران افتادم که حکومت آنجا تحمل جيغ و داد چهار تا زن را ندارد و با اعزام چند تا فاطی کماندو تجمع آنها را بهم ميريزد ولی حکومت اينجا برای اين اقليت حقوق اجتماعی قائل است و حتی پليس در اداره نظم و امنيت به آنها کمک هم ميکند. در کانادا کسی حق ندارد کسی را بجرم گرايش جنسی استخدام نکند و يا از کار اخراج کند. حقوق فردی و اجتماعی همه افراد با هر سليقه و گرايشی محترم است.)

ما تا بحال خيال ميکرديم همجنسگراها فقط مرد هستند ولی امروز با ديدن چهره‌های نورانی خواهران لزبين فهميديم که خانمها هم حق دارند زن و شوهر هم باشند. جل الخالق! آخه مگه ميشه؟؟ آخه اونا که از اون چيزا ندارند. مثلا در عکس زير دقت کنيد. اون خانم قد بلند مثلا شوهر اين خانم قد کوتاهه. بنظر عقل ناقص من شوهره از خودش باحالتره. کاش من هم يک لزبين بودم البته بدون جراحی)

اين عکس هم مربوط به دوتا قرتی است که جای دوستان قزوينی خالی

ما حالا فهميديم که لزبين همان فمينيست نيست! آخه قبلا خيال ميکرديم لزبين يعنی فمينيست که آن هم مترادف کمونيست است و کمو نيست هم که معلومه: کمو يعنی خدا و نيست هم يعنی نيست! استغفرالله

۱۳۸۵/۰۴/۰۲

حقوق بشر پرداخت شد!

خطبه های نماز جمعه وبلاگستان

من امروز نميخواستم خطبه‌ها را بخوانم چون غسل نکرده‌ام و جنب هستم ولی شنيدم اون سعيد رفته سوسيس که از بلاد ژنو بود حقوق بشر را بدهد و برگردد. من مجبور شدم يک پيام بدهم.
پيام من از اين تريبون مقدس اين است که: ای سعيد! ای مرتضا! تو هم آدمي؟ تو هم بشري؟ کارگران خودمون شش ماهه حقوق نگرفته‌اند و اونوقت تو رفتی به خارجی‌ها بدي؟
پيام دوم اين بود که اون سوسيس مگر کدخدا ندارد؟ چرا به اون جواز دادند که برود اونجا کارهای بی‌ناموسی بکنه. البته من از اول مخالف سوسيس بودم چون شکل سوسيس ناجور است و حجاب اسلامی ندارد و آدم را ياد يه چيزهايی می‌اندازد که بی تربيتی است.
پيام سوم من به اون اشخاصی است که توسط اون سعيد زندانی شده‌اند وحالا در بلاد فرنگند. شما چرا مثل ماست ايستاده‌ايد و من رو نيگاه ميکنيد. برويد عدليه و شکايت بکنيد و يک عريضه‌ای بنويسيد. بی بخارها

من ديگه بايد بروم. خانم دارد صدا ميکند. بايد بروم آبياری کنم. باغچه را ميگم نه خانم را.

۱۳۸۵/۰۳/۳۰

راهپيمايی قوم لوط

هر ساله همجنس بازان زیادی از سراسر دنيا برای شرکت در مراسم دشمن شکن گی پراید به تورنتو می‌آيند. امسال اين مراسم در همين شنبه آينده برگزار ميشود من میخواهم امسال برای تماشا حتما مشرف بشم و از نزدیک این قوم را زیارت کنم. از طرف شما هم نایب الزیاره هستیم
یه وقت فکر نکنید که مادیگه طرفدار قوم لوط شده ایم و میخواهیم شما را هم از راه راست منحرف کنیم من فقط خواستم بگویم که اگر در تورنتو یا هشت فرسخی اطراف آن هستید و حال و حوصله اش را دارید حتما برای تماشای این مراسم سیاسی - عبادی به مرکز شهر بروید. دیدن این چیزها برای سلامتی عقل خیلی مفیده. نور چشم رو هم زیاد میکنه. دین و ایمان آدم رو هم قوی میکنه.
من هروقت میرم تماشای این قوم هم جنس بازان عزیز و محترم فورا میگویم:
خدایا شکرت! ممنونت هستم که ما رو همجنس باز نکردی والا با این همه گرفتاری و درس و مشق وکمبود وقت باید میگشتیم یه نفر رو پیدا کنیم بیاد ترتیب ما رو بده!!
در فرصت مناسبی این بحث شیرین را پی میگیریم

۱۳۸۵/۰۳/۲۶

اعمال شب مسابقه:
شب مسابقه از شبهای پر فضيلت است که دعاها مستجاب ميشود.در اين شب همه فرشتگان و ملائک تا طلوع فجر تمرين ميکنند تا در مسابقه فردا برای امدادهای غيبی آماده باشند. در کتب ادعيه اعمال و مناسک زيادی برای اين شب ذکر شده که مهمترين آنها عبارتند از:

اول اينکه در اين شب جماع کند با خوبرويان به دفعات متمادی. آنان که بضاعت جسمی ندارند و قوه باه آنان ضعيف است به همان ماچ و بوسه اکتفا کنند و اگر آنرا هم نمیتوانند لااقل عکسش را بکشند

دويم خوردن کله پاچه و سيرابی و شيردان است با آبليمو که از ميوه های بهشت است.

سيم غسل کردن است در آب حوض و خوردن چند قُلُپ آب حوض.

چهارم دو رکعت نماز بجای آورد که در هر رکعت هزار باربگويد: لعنت الله علی البرتغال

پنجم: نذر کند که اگر در بازی فردا پرتغال شکست خورد هزار برده را آزاد کند و پياده به زيارت شابدوالعظيم رفته با مينی بوس برگردد.
ششم: امساک از خوردن پرتغال است که فرمود هر که در اين شب پرتغال بخورد کافر از دنيا ميرود و در قيامت ديگه خبری از حوری و اينجور چيزا نيست بلکه ملائک هسته‌های پرتغال را به سر و کله او خواهند زد
.
اگر همه اين اعمال بجا آورده شود انشالله حاجات شما برآورده شده و پرتغال شکست ميخورد و اسلام پياده ميشود.

۱۳۸۵/۰۳/۲۵

ميگن امروز علی دايی به خبرنگاران گفته: من از مردم بخاطر بازی بد در مقابل مکزيک عذرخواهی ميکنم. ايشالله در جام جهانی آينده جبران خواهم کرد.

۱۳۸۵/۰۳/۲۳

نامه رئيس حمهور به اعضا تيم ملی:
بسم الله الرحمن الرحيم
اشداء علی الکفار رحماء بينهم (يعنی بزنيد کفار را درب و داغون کنيد ولی با خودی ها مهرورزی کنيد)
اعضا محترم تيم ملی
سلام عليکم
خبر تاسف بار و گريه آور شکست تيم ملی در برابر مکزيکيان از خدا بی خبر دل هر ايرانی مسلمان را بدرد آورد بهمين خاطر من از شدت دل درد چند روزی است که خودم را بسته‌ام به خوردن آب‌گرم‌-نبات.
عزيزان! چرا توصيه‌های تکنيکی مرا گوش نکرديد؟ اخه هرچی باشه من دو سه تا کاپشن بيشتر از شما پاره کرده‌ام و سردی و گرمی دنيا را بيشتر ديده‌ام. حرفهای مرا گوش نکرديد، خب، چشمتون کور. بايد هم ببازيد.
حالا برای اينکه در بازی بعدی دوباره آبروی ما را نبريد چند تا راهکار تکنيکی ارائه ميکنم:
۱- اولا اون علی دايی را بندازيد بيرون. معلوم نبود توی زمين چيکار ميکرد. به من گزارش دادند بجای اينکه بفکر بازی باشد مشغول شمردن تعداد تماشاچيان حاضر در استاديوم بوده. آخه اين چه کاريه؟ خب. اين کار را می‌تونست بعد از بازی هم انجام بده. ميرفت جلو استاديوم و يکی يکی افرادی را که از استاديوم بيرون می‌آمد علامت ميزد.
خلاصه اينکه علی دايی بره بيرون بجای اون رضازاده را بياوريد. هم اردبيليه و هم يا ابالفضل را خوب ميگه.
۲- مشکل بعدی وجود يک مربی نامسلمان در جمع شماست و دليل اينکه دعاهای شما مورد قبول حضرت حق قرار نميگيرد همين است. شما دو راه داريد: يا اين مربی را هم بيرون کنيد يا اينکه يک شب وقتی توی اتاقش خوابيده مثل سرختپوستها حمله کنيد و دست و پايش را گرفته و ختنه‌اش کنيد. هيچ عيبی ندارد که در روز مسابقه با لنگ به استاديوم بيايد و روی نيمکت بنشيند. مسلمان شدن که خجالت ندارد.
۳- آقاجان چند بار بگم؟ دفاعی بازی نکنيد. به دشمن حمله کنيد. درسته که دفاع کردن مقدس است ولی حمله کردن و قلع و قمع کردن کفار بهتر است. به اين مهدوی کيا بگيد اينقدر استارت نزن بچه جان بيخودی استارت ميزنی باتری ماشين من تمام ميشه. هزار بارگفتم ايرانی بازی کنيد. ديديد اون گلی که زديد بخاطر همين بود که جلو دروازه حريف شلوغ پلوغ کرديد و حسابی مکزيکيها را گيج کرده بوديد. بازی رو بايد شلوغ کنيد. ميرزا پور بايد بيا خط حمله و علی کريمی بره توی دروازه. رحمان رضايی خط نگه دار بشه و به داور کمک کنه. هاشميان و کعبی و بقيه بروبچه‌ها هم جيغ و داد راه بياندازند تا حريف هول بشه.
۴- محض رضای خدا وسط دو نيمه نرويد بخوابيد. ميخوابيد بدنتان شل ميشه و ديگه نميتونيد تا آخر خوب بازی کنيد. از اول به داور ميدان شرط کنيد که ما فقط يک نيمه بازی ميکنيم و بعدش کار داريم ميخواهيم برويم بخوابيم.

۱۳۸۵/۰۳/۲۱

ايران۳- مکزيک۱

آقای حميد رضا اصفی سخنگوی وزارت خارجه کشورمان امروز در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام کرد: شکست تيم فوتبال ايران در مقابل مکزيک دروغ محض است و شديدا تکذيب ميشود.

وی اعلام کرد: اولا که ما با مکزيک بازی نکرده‌ايم. اصلا مگه مکزيک هم آدمه؟ آنها خيلی اصرار کردند تا با ما بازی کنند ولی ما قبول نکرديم. ثانيا بفرض اينکه ما با مکزيک بازی هم کرده باشيم اين دليل نميشود که ما به آنها باخته باشيم. از نظر ما نتيجه بازی احتمالی ۳-۱ به نفع خودمان است و ما از مواضع خودمان بهيچوجه عقب نشينی نخواهيم کرد و حرف خودمان را خواهيم زد.

حميدرضا آصفی همچنين گفت: آقاجان! اين که درست نيست مکزيکيها لباس ”سبز“ که مال ”سيد“ها است بپوشند و تيم ما لباس ”قرمز“ که مال ”شمر“ است بپوشند.

۱۳۸۵/۰۳/۲۰

پيش بينی بازی ايران-مکزيک


فردا مسابقه ايران با مکريک است. چند تن از مردگان و زندگان سياسی در مورد بازی فردا اينچنين اظهار نظر کردند
امام خمينی قدس سره: من توی دهن اين مکزيک ميزنم. من مکزيک تعيين ميکنم. من به پشتوانه شما ملت مکريک تعيين ميکنم لاکن با قلبی آرام و نفسی مطمئن جام زهر را سر ميکشيم و بازی را ۱-۰ می بازيم.
مقام معظم رهبری: بحول قوه الهی همه آحاد اين ملت بايد برای بازی فردا آماده باشند. بازی فردا بازی با دشمن است. هرکس با دشمنِ تا دندان مسلح مکزيکی بازی کند و يا مذاکره کند به آرمانهای انقلاب خيانت کرده و از ما نيست. من در اينجا اعلام ميکنم که در صورتی که مکزيک به ما گل بزند ما حرکت انرژی در منطقه را متوقف ميکنيم.
احمدی نژاد رئيس جمهور محبوب: ما با اتکال بخدا در اين بازی هم مکزيک را ميزنيم، هم امريکا و هم اسرائيل را از صفحه روزگار محو ميکنيم. نتيجه ۳-۰ به نفع ماست. خدا هم با ماست.
حاج آقای کروبی: ما به تبعيت از فرمايشات امام راحل به مکزيک خواهيم باخت ولی تابع رهبری هستيم. هرچی ايشان بفرمايند هم ما و هم مکزيک بايد لبيک بگوييم.
آقای خاتمی: در مورد اين بازی فعلا مصلحت در سکوت است و من اظهار نظری نميکنم ولی انشالله بعد از اتمام جام جهانی در مورد پيش بينی نتيجه اين بازی شايد اظهار نظر کنم البته با کسب اجازه از مقام رهبری و در چارچوب قانون و مصالح نظام و بقيه چيزها.
آقای ابوالحسن بنی صدر: اين بازی چهار حالت دارد: يا ما ميبريم يا ميبازيم يا مساوی ميکنيم و يا اصلا بازی برگزار نميشه ولی در هر چهار حالت رژيم ظرف شش ماه سقوط ميکند.
آيت الله خزعلی: ای آتش بدهانت! در ايام فاطميه فوتبال ميخواهيد بازی کنيد و معصيت کنيد. اين بازی بايد تا بعد از ايام فاطميه به تعويق بيفتد.
آيت الله مشکينی: حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه فردا از دروازه تيم ما شخصا محافظت ميکند و ابراهيم ميرزاپور هيچکاره است و نتيجه ۰-۰ مساوی است.
خانم عشرت شايق: من شنيدم اين مکزيکی ها خيلی هات هستند. من از هم اکنون به رعشه افتاده‌ام.
آقای حسنی اروميه:ای مکزيک! ای فوتبال! چرا کفران نعمت ميکنيد؟ اينقدر روی علفها و چمنها ندويد بجای اينکارها يک گله بزغاله ببريد اونجا تا بخورند و پروار بشوند.

۱۳۸۵/۰۳/۱۷

آقای گنجی! به ايران برنگرد.
تاريخ سياسی کشور ما مملو است از مرگ و ميرهای مشکوک و يا ترورهای طراحی شده توسط مراکز قدرت. وقتی حکومت بخواهد از شر افراد مزاحم راحت شود برای گريز از تبعات داخلی و يا خارجی حذف فيزيکی آنها تدابيری را می انديشد و سناريوی را می نويسد که در آن مرگ افراد مخالف طبيعی جلوه کند.
آقای گنجی عزيز! بعيد ميدانم حکومت ايران شما را تحمل کند و شاهد رسوخ افکار ضد استبدادی شما در جامعه باشد. اين حکومت حتی از تحمل چند درويش و صوفی هم ناتوان است چه رسد به نويسندگان و نوانديشان.
آقای گنجی! اگر ترس از فشارهای خارجی نبود آقای خامنه‌ای شما را نميگذاشت از زندان اوين زنده بيرون بياييد ولی اين دليل نميشود که انها شما را فراموش خواهند کرد. منتظرند در يک موقعيت مناسب يک تصادف ساختگی را ايجاد کنند و شما را از بين ببرند و وانمود کنند که يک حادثه معمولی رخ داده است.
شما خود بخوبی به تاريکخانه قتلهای زنجيره‌ای پرتو افکندی و بهتر از ما ميدانی که نقشه قتل نويسندگان در کجا طراحی شد. امروزه همان طراحان همچنان بر مسند قدرتند و در افکار شيطانيشان قتل و ترور مخالفين امری مباح و جاافتاده است.
آقای گنجی! مبارزات سياسی مثل فيلمهای بيک ايمانوردی و فردين و ناصر ملک مطيعی نيست که يک تنه به مصاف اراذل و اوباش بروی و همه را نابود کنی. تو حقت را نسبت به مبارزات آزاديخواهانه ادا کرده‌ای. الان وقت اين است که در گوشه‌ای امن و آرام به نوشتن بپردازی و آزادانه سخن بگويی. فضای بسته ايران جای مناسبی برای انعکاس افکار شما نيست.
آقای گنجی! در خارج ماندن پشت کردن به مردم نيست. نشانه رفاه طلبی و فرار از صحنه نبرد هم نيست. غربت را آگاهانه انتخاب کردن ملازم سختيهايی است که معمولا از ديدگان دوستان داخل پنهان مانده است. اين سختيها هزينه تلاش برای رسيدن به آزادی است.
در حقيقت اين وظيفه دوستان آقای گنجی است که او را نسبت به اقامت در خارج ترغيب کنند. شايد گنجی بخاطر نشان دادن صداقتش ميخواهد به ايران برگردد و ثابت کند که همانطور که تا مرز مرگ پيش رفت از زندان و مرگ هراسی ندارد. وظيفه دوستان گنجی است که بگويندبازگشت گنجی به ايران انتحار است و اثبات صداقت گنجی نياز به انتحار ندارد.

۱۳۸۵/۰۳/۱۶


دیدار خداحافظی بازیکنان با رئیس جمهور:

امروز بازیکنان تیم ملی برای خداحافظی آمده بودند. وقتی همه نشستند و چایی شون را خوردند من شروع کردم صحبت کردن. ابتدا برای اینکه یه خورده حالشان را بگیرم و براشون ثابت کنم که هیچی از فوتبال بلد نیستند چند تا سوال مطرح کردم و متاسفانه هیچکدام یک از این آقایون نتوانستند جواب بدهند.
از سرپرست تیم ملی پرسیدم: آقای دادکان! شما که خیلی ادعایت میشه بگو ببینم قطر توپ فوتبال چقدره؟
بیچاره از خجالت سرخ شد و گفت: حاج آقا! خیلی سوال سختیه. یه سوال ساده ای بپرسید.
گفتم: خیلی خب. بگو ببینم اصلا توپ فوتبال چه شکلیه؟ گرده یا چهارگوش؟
باز هم دیدم مثل ماست داره فکر میکنه و آخرش هم گفت: شرمنده. نمیدونم.
بعد رو کردم به آقای برانکو و گفتم: آقای مربی! شما بگو ببینم توپ فوتبال چه شکلیه؟ مثل هندوانه است یا مثل خربزه مشهد؟
بعد از نیم ساعت که مترجمش سوال را ترجمه کرد و او هم نیم ساعت یه چیزهایی به زبان کرواسی توضیح داد فهمیدم که میگه توی کرواسی نه هندوانه هست و نه خربزه مشهد.
ناچار از تک تک بازیکنان همین سوال را پرسیدم دیدم با کمال تاسف هیچکدام از آنها اصلا نمیدونند توپ فوتبال په شکلیه. خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. با خودم گفتم: به به چه کسانی رو داریم میفرستیم جام جهانی! طرف نمیدونه فرق هندوانه با خربزه چیه!

وقتی دیدم اینها از فوتبال چیزی حایشون نیست یکسری رهنمودهای تاکتیکی را برایشان توضیح دادم که اگر آنها را بدقت رعایت کنند حتما همه حریف ها را شکست میدهیم و مقام اول جهان را بدست می آوریم.
گفتم: توی فوتبال گل زدن کار سختی نیست. برای گل زدن کافی است به توپ ضربه بزنید. سعی کنید بسمت دروازه حریف ضربه بزنید نه بطرف جایگاه تماشاچیان. ماشالله شما یازده نفرید. یکنفر دونفر که نیستید. یعنی نمیتونید یازده نفر به این گندگی یه توپ فسقلی را توی دروازه به اون گشادی بکنید؟ قباحت داره بخدا. حیف که من وقت ندارم والا خودم میامدم صد تا گل میزدم.

نکته دوم این است که حواستان به کار خودتان باشه و به خانمهای بی حجابی که در استادیوم نشسته اند چشمک نزنید. نکته بعدی این است که اگر یک گل از حریف جلو افتادید و خواستید وقت کشی بکنید بروید پیش داور بگویید: یه خانمی جلوی درب استادیوم منتظر شماست. کار فوری باشما داره. داور با شنیدن این خبر بازی را زودتر از موعد مقرر تمام خواهد کرد و سوت پایان را میزند که در این صورت شما برنده میدان هستید.
درحالتی که خدای ناکرده از حریف عقب افتاده اید و حریف شما میخواست وقت کشی کند فوری یکنفر از شما برود جلو درب استادیوم و به اون خانوم بگوید داور الان کار داره. برو بعدا بیا

۱۳۸۵/۰۳/۱۳

شلوارک

همه بدبختی ما زیر سر ناآگاهی از فواید شلوارک است. تا زمانی که اهمیت شلوارک توی جامعه ما مشخص نشود ما هیچوقت روی پیشرفت و توسعه را نخواهیم دید. تا زمانی که توی کشور ما کسی از ترس نیروی انتظامی و همچنین از ترس نگاههای مردم جرات نکند شلوارک بپوشد و به خیابان بیاید وضع همین است و ممکن است هرروز هم وضعمان خرابتر هم بشود.
توی کشور ما شلوارک یک لباس مستهجن بشمار میرود درصورتی که اگر کسی به تاریخ برگردد و دوران طلایی ایران را در اعصار و دورانهای گذشته بخوبی مطالعه کند میبیند ایرانیان اولین قومی بودند که شورت مامان دوز را اختراع کردند و متاسفانه جهانگردان خارجی در قرن هفدهم آنرا به اروپا بردند و از روی آن کپی کردند. از زمانی که خارجی ها شلوارک پوشیدند پیشرفت کردند و از ما جلو زدند. از زمانی هم که ما شورت مامان دوز را زمین گذاشتیم اوضاع مان خراب شد و عقب مانده شدیم.

آقا جان! رمز پیشرفت اروپا رواج شلوارک بود. شما یک کشور پیشرفته را سراغ دارید که مردم آن خجالت بکشند شلوارک بپوشند؟ نه حضرت عباسی سراغ دارید؟ اصلا بروید زندگینامه مخترعین بزرگ را بخوانید و عکس روی جلد کتابشان را نگاه کنید میبینید همه این افراد بزرگ بالاخره برای یکبار هم شده شلوارک پوشیده اند. مثلا همین آقای ادیسون خودمان که مخترع چراغ قوه بود را درنظر بگیرید. آیا ایشان شلوارک می پوشیده یا زیر شلوار؟ نمونه ها فراوانند. یا مثلا همان کریستف کلمب که کاشف کاخ سفید بود را در نظر بگیرید. ایشان توی کشتی و در سفرهای دریایی اش شلوارک می پوشیده یا عبا و عمامه؟

حالا ممکن است بعضی از عناصر کوته فکر بپرسند: خب. پوشیدن شلوارک چه ربطی به اختراعات و توسعه و رشد تکنولوژی دارد؟
اولا این افراد نمی خواهند ملت ما حقایق شلوارک را بفهمند و بخاطر همین است که این سوال توی ذهنشان خطور میکند. ثانیا شما مگر فیزیولوژی بدن انسان را نخوانده اید؟ توی مغر انسان یک غده هست بنام غده هیپوتالاموس که خیلی مهم است. این غده با یک رگ کلفت وصل شده یکراست به زیر شکم انسان که هرگونه تغییرات و تحولات در آن پایین را به بالا گزارش میدهد. خاصیت شلوارک این است که در تابستان که هوا گرم است با عبور جریان هوای آزاد در قسمت تحتانی باعث خنک شدن آنجا و در نتیجه غده هیپوتالاموس میشود و مثل رادیوتاتور موتور مغز را خنک میکند و در نتیجه باعث میشود شخص شلوارک پوش کله اش خوب کار کند و هی چیزهای مختلف اختراع کند و جاهای مختلف را کشف کند.

من خودم این را عملا تجربه کرده ام و همینطوری فله ای حرف نمی زنم. من یه شلوار کهنه ای داشتم که جلوی زانوهایش پاره و سوراخ شده بود. اول میخواستم آنرا دور بیاندازم ولی ناگهان یک فکری به ذهنم رسید. قسمت پایین آنرا پاره کردم و ناگهان در کمال تعجب و ناباوری تبدیل شد به یک شلوارک. خدا را شکر کردم و آنرا پوشیدم. از آن زمان احساس میکنم خیلی چیزها سرم میشه که قبلا به فکرم هم نمیرسید. مخصوصا چند تا سوراخ هم برای هواخوری بیشتر و تهویه مطبوع در جلو عقبش ایجاد کردم.

البته شلوارک پوشیدن فوت و فن خاص خودش را دارد و همینطوری الکی هم نیست. مثلا شما دقت کرده اید بعضی از خانم های محترم که شلوارک تنگ و کوتاه می پوشند آیا تا بحال از خود سوال کرده اید این افراد چگونه خودشان را توی اون یه تیکه پارچه فرو کرده اند؟! بعضی ها میگن همانطور که کفش تنگ را با وسیله ای بنام پاشنه کش بپا میکنند حتما این شلوارکها را هم با وسیله ای مثل پاشنه کش یا بیل یا چیزی شبیه آن پوشیده اند. بعضی ها هم میگن نخیر! از زمانی که طرف لاغر بوده آنرا پوشیده و هی خورده تا چاق شده و حالا شما میبینیدشلوارک به بدنش چسبیده.

خلاصه کنم و درد سرتون ندهم. رمز موفقیت کشورهای خارجی فقط یک چیز است و آن پوشیدن شلوارک است. علت مشکلات ما هم همانا ناآگاهی از تکنولوژی شلوارک است. به امید روزی که هر ایرانی یک شلوارک داشته باشد.

۱۳۸۵/۰۳/۱۲

شلوارک
مقدمه: بعضی از نویسندگان و صاحبنظران وقتی از یک چیزی یا موضوعی خوششان میاید سعی میکنند همه مشکلات عالم را توسط همان موضوع تحلیل کنند. یادم میاید در سالهای قبل ایران کمبود پزشک داشت و برای جبران کادر پزشکی از پاکستان و بنگلادش عده ای پزشک وارد ایران شده بودند و در درمانگاههای عمومی و دولتی طبابت میکردند. بمرور این افراد کمی هم فارسی یاد گرفته بودند. هر مریضی که پیش اینها میرفت بدون استثنا و قبل از اینکه مریض توضیحی بدهد فورا با همان لهجه مخصوص می پرسیدند: اسهال داری؟؟ حتی اگر شما هم میگفتی نه بلکه گوشم درد میکنه باز در نسخه ای که برای شما می نوشت شربت اسهال هم بود. یک دکتر دیگه ای هم بود که به منشی اش میگفت : همگی از دم قرص پنی سیلین!
به اینها میگویند دکترهای تک نسخه ای. یعنی دوای هر دردی از دیدگاه اینها یک چیز است. در صورتی که بدن انسان یا مسائل اجتماعی و سیاسی آنقدر پیچیده و متنوع است که حل مشکلات آن فقط یک جواب ندارد
حالا با این مقدمه میخواهم همانند این نویسندگان عزیز مطلبی در مورد جایگاه و اهمیت شلوارک در تاریخ معاصر بنویسم
تا بعد




۱۳۸۵/۰۳/۱۱

طرح های تشویقی :

توی محله ما یه بچه بی تربیت و پررویی بود که همه اهل محل از کوچیک تا بزرگ از دست شرارتهای اون وروجک شاکی بودند. یه بچه کاملا بی ادب و بی نزاکت. سرظهر که مردم استراحت میکردند زنگ درب خونه ها رو میزد و فرار میکرد. هرچی آت و آشغال توی سطل آشغال جلو درب خونه ها بود میریخت وسط کوچه. جیش میکرد روی ماشین مردم که توی کوچه پارک کرده بودند. دوچرخه بچه های کوچکترها را میگرفت و پنچر میکرد. به بزرگترها فحش میداد و فرار میکرد و خلاصه نظم جهانی کوچه ومحله رو بهم زده بود.

پدر و مادر این بچه شرور مثل خود ملت بزرگ ایران آدمهای شریف و بافرهنگ و نجیبی بودند و از دست اذیت و آزار این بچه شرور و بی ادب خجالت زده و درمانده شده بودند.

بزرگان محل بخوبی میدونستند که برای مهار این بچه تخس و نانجیب نمی توان چشم امیدی به پدر و مادر بیچاره داشت چون خود آنها بیش از هرکس دیگری در معرض آزارهای این بچه پررو قرار داشتند. خلاصه تصمیم گرفتند کاری بکنند و بقول معروف این بچه را خودشون ادب کنند.

اول تصمیم گرفتند یه روز توی کوچه او رو بگیرند و تا جایی که میخوره بزنند. اینقدر بزنند تا به غلط کردن بیفتد. با این طرح بعضی ها مخالفت کردند در عوض گفتند با کتک زدن که چیزی عوض نمیشه ممکنه اصلا لجبازتر هم بشه . بیایید بجای تنبیه کردن از روشهای تشویقی استفاده کرده و او را با زبان خوش ادب کنیم.
رفتند به او گفتند: بچه جان! اگه پررویی را کنار بزاری و سرت را مثل بچه آدم به زیر بیاندازی و بفکر کار خودت باشی و مردم آزاری نکنی قول میدهیم برات یه دوچرخه بخریم.
این بچه پررو قبول نکرد. یعنی دلش میخواست قبول کند ولی چون خیلی پررو بود قبول نکرد و گفت :نچ!! به شما مربوط نیست!

بزرگان محل از لج بازیهای این وروجک دیگه خسته شدند و بالاخره تصمیم گرفتند در یک بعد از ظهر تابستونی که کوچه و مجله خلوت بود اونو بگیرند ببرند یه جایی خیلی خلوت تر و چند نفری با او کاری بکنند تا دیگه از خجالت نتونه توی کوچه آفتابی بشه.
ظاهرا این روش موثرترین شیوه تربیت حکومتهای بی ادب و بی نزاکته.

راه اندازی سایت مشروطه

برای خواندن مطلبی درباره دروغگویی روحانیون از وبسایت مشروطه دیدن فرمایید. لینک اینجا