رد پای يک ناشناس:
بازرس پوآرو زمانی وارد این وبلاگ شد که کار از کار گذشته بود. فرد ناشناس هیچ رد پایی از خودش نگذاشته بود. نه اثر انگشتی بر روی دستگيره در ديده ميشد و نه ته مانده سيگارش و نه حتی موی سرش. کارش را کرده بود و رفته بود.
بازرس از من خواست تا جريان را برای چندمين بار تعريف کنم:
« راستش آقای بازرس. ساعت ده و نيم شب بود که من از کتابخانه برگشتم. هوا کاملا تاريک بود و خيابان خلوت. باد سردی زوزه ميکشيد و شاخه درختان را تکان ميداد. وقتی که نزديک کامپيوتر شدم يک چيزی مثل شبح از کنار آن گذشت و بسرعت در تاريکی دور شد. چراغهای وبلاگ را روشن کردم. همه چيز طبيعی بود و چيز مشکوکی ديده نميشد. درب اتاقها را يکی يکی باز کردم تا مطمئن شوم کسی وارد آنجا نشده باشد. حتی مستراح را هم خوب بازرسی کردم. چيزی غير عادی نديدم. فقط بوی خیلی بدی ميامد. نزديک بود حالم بهم بخورد. وارد قسمت کامنتها شدم ديدم يکی اينطوری نوشته:
طناز بودن نیازمند استعداد ذاتی و البته آگاهی کافی از فرهنگ و اوضاع و احوال زمانه است. متاسفانه شما هیچ کدام از این خصایص را ندارید. برای این است که خواندن مطالب شما نه تنها لبخندی بر لب نمی آورد، بلکه باعث می شود که آهی نیز از نهاد خواننده برآید که بر بی استعدادی شما افسوس می خورد.
البته زندگی در آمریکای شمالی و احاطه شدن توسط جماعت ایرانی مبتذل و دامبولی و سلطنت طلب اون قسمت دنیا، می تواند خیلی راحت این مطلب را به انسان بقبولاند که "بسیار بامزه" است.
بازرس پوآرو پرسيد: در روزهای اخير کسی شما را تهديد نکرده؟ يا به کسی مشکوک نيستيد؟ اخیرا با کسی دعوا و بزن بزن نکردهاي؟
گفتم: نه بابا. اين حرفا چيه. کار ما نوشتن مطالب طنز است و خصومتی با کسی نداريم. این ناشناسی که این کامنت را نوشته لابد یا خیلی یبس است که از نوشتههای من خندهاش نمیگیرد و یا یک طنز نویس حرفهای است که این نوشتههای ما را اصلا بعنوان طنز قبول ندارد. جناب پوآروی عزیز! دلم میخواد حتما این ناشناس را گیر بیاوری. پول چای و شیرینی شما هم روی تخم چشام!
بازرس چيزی نگفت و رفت.
فردای آن روز دوباره آمد و گفت: شما عين الله را میشناسيد؟
گفتم: بعله چطور مگه؟
گفت: آن ناشناس همان عين الله خودتان است
با تعجب گفتم: نــــــع! راست ميگی؟ چجوری اين را کشف کردی؟
بازرس پوآرو گفت:
خيلی ساده . اول رفتم IP آن کامنت را استخراج کردم . آی پی فرد ناشناس عبارت است از:
IP: 195.221.49.31
پرسیدم: خب حالا این آی پی چی چی هست؟ سایز شلواره ؟
توضیح داد: آی پی آدرس محل اتصال و استفاده اینترنت است. بوسیله دانستن آی پی هرکس میتوان محل جغرافیایی او را بدست آورد. اینجوری:
به این سایت وارد میشوید و آی پی مورد نظر را وارد میکنید. که ما اینکار را کردیم و این هم نتیجه اش:
OrgName: RIPE Network Coordination Centre
OrgID: RIPE
Address: P.O. Box 10096
City: Amsterdam
StateProv:
PostalCode: 1001EB
Country: NL
گفتم: خب توی امستردام خیلیها هستند. حالا چرا تو گیر دادی به عینالله ما؟
گفت: این هم خیلی ساده است. بیست دلار خرج کردیم و رفتیم توی این سایت و زیر و بم دارنده این ای پی را گیر آوردیم که البته طبق قانون و شرایط استفاده از آن سایت نباید آن اطلاعات را در معرض دیگران گذاشت ولی مطمئن باش که کار کار عین الله است.
سرم را از روی تاسف تکان دادم و گفتم: ای عین الله کچل! مگر دستم بهت نرسه! رفتی توی آمستردام نشستی که با آهنگهای زیر پلهای سر مردم را گرم کنی که نفهمند چه بر سر آنها میاید و حالا بطور ناشناس آمدی به ما میگی که از اوضاع و احوال زمانه بی اطلاعیم؟ کدام زمانه؟
بازرس پوآرو زمانی وارد این وبلاگ شد که کار از کار گذشته بود. فرد ناشناس هیچ رد پایی از خودش نگذاشته بود. نه اثر انگشتی بر روی دستگيره در ديده ميشد و نه ته مانده سيگارش و نه حتی موی سرش. کارش را کرده بود و رفته بود.
بازرس از من خواست تا جريان را برای چندمين بار تعريف کنم:
« راستش آقای بازرس. ساعت ده و نيم شب بود که من از کتابخانه برگشتم. هوا کاملا تاريک بود و خيابان خلوت. باد سردی زوزه ميکشيد و شاخه درختان را تکان ميداد. وقتی که نزديک کامپيوتر شدم يک چيزی مثل شبح از کنار آن گذشت و بسرعت در تاريکی دور شد. چراغهای وبلاگ را روشن کردم. همه چيز طبيعی بود و چيز مشکوکی ديده نميشد. درب اتاقها را يکی يکی باز کردم تا مطمئن شوم کسی وارد آنجا نشده باشد. حتی مستراح را هم خوب بازرسی کردم. چيزی غير عادی نديدم. فقط بوی خیلی بدی ميامد. نزديک بود حالم بهم بخورد. وارد قسمت کامنتها شدم ديدم يکی اينطوری نوشته:
طناز بودن نیازمند استعداد ذاتی و البته آگاهی کافی از فرهنگ و اوضاع و احوال زمانه است. متاسفانه شما هیچ کدام از این خصایص را ندارید. برای این است که خواندن مطالب شما نه تنها لبخندی بر لب نمی آورد، بلکه باعث می شود که آهی نیز از نهاد خواننده برآید که بر بی استعدادی شما افسوس می خورد.
البته زندگی در آمریکای شمالی و احاطه شدن توسط جماعت ایرانی مبتذل و دامبولی و سلطنت طلب اون قسمت دنیا، می تواند خیلی راحت این مطلب را به انسان بقبولاند که "بسیار بامزه" است.
بازرس پوآرو پرسيد: در روزهای اخير کسی شما را تهديد نکرده؟ يا به کسی مشکوک نيستيد؟ اخیرا با کسی دعوا و بزن بزن نکردهاي؟
گفتم: نه بابا. اين حرفا چيه. کار ما نوشتن مطالب طنز است و خصومتی با کسی نداريم. این ناشناسی که این کامنت را نوشته لابد یا خیلی یبس است که از نوشتههای من خندهاش نمیگیرد و یا یک طنز نویس حرفهای است که این نوشتههای ما را اصلا بعنوان طنز قبول ندارد. جناب پوآروی عزیز! دلم میخواد حتما این ناشناس را گیر بیاوری. پول چای و شیرینی شما هم روی تخم چشام!
بازرس چيزی نگفت و رفت.
فردای آن روز دوباره آمد و گفت: شما عين الله را میشناسيد؟
گفتم: بعله چطور مگه؟
گفت: آن ناشناس همان عين الله خودتان است
با تعجب گفتم: نــــــع! راست ميگی؟ چجوری اين را کشف کردی؟
بازرس پوآرو گفت:
خيلی ساده . اول رفتم IP آن کامنت را استخراج کردم . آی پی فرد ناشناس عبارت است از:
IP: 195.221.49.31
پرسیدم: خب حالا این آی پی چی چی هست؟ سایز شلواره ؟
توضیح داد: آی پی آدرس محل اتصال و استفاده اینترنت است. بوسیله دانستن آی پی هرکس میتوان محل جغرافیایی او را بدست آورد. اینجوری:
به این سایت وارد میشوید و آی پی مورد نظر را وارد میکنید. که ما اینکار را کردیم و این هم نتیجه اش:
OrgName: RIPE Network Coordination Centre
OrgID: RIPE
Address: P.O. Box 10096
City: Amsterdam
StateProv:
PostalCode: 1001EB
Country: NL
گفتم: خب توی امستردام خیلیها هستند. حالا چرا تو گیر دادی به عینالله ما؟
گفت: این هم خیلی ساده است. بیست دلار خرج کردیم و رفتیم توی این سایت و زیر و بم دارنده این ای پی را گیر آوردیم که البته طبق قانون و شرایط استفاده از آن سایت نباید آن اطلاعات را در معرض دیگران گذاشت ولی مطمئن باش که کار کار عین الله است.
سرم را از روی تاسف تکان دادم و گفتم: ای عین الله کچل! مگر دستم بهت نرسه! رفتی توی آمستردام نشستی که با آهنگهای زیر پلهای سر مردم را گرم کنی که نفهمند چه بر سر آنها میاید و حالا بطور ناشناس آمدی به ما میگی که از اوضاع و احوال زمانه بی اطلاعیم؟ کدام زمانه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر