یکی از خبیث ترین و جنایتکارترین و دزدترین آخوندها در دو قرن اخیر همین جناب ملا محمد تقی بزغانی معروف به شهید ثالث است.
ملا محمد تقی بن محمد برغانی در روستای برغان طالقان از توابع شهرستان ساوجبلاغ متولد شد. پس از خواندن دروس حوزوی در ایران و عراق به دربار فتحعلی شاه فراخوانده شد و در آنجا برای اولین بار نظریه ولایت فقیه را مطرح نمود.
ملا محمد تقی بن محمد برغانی در روستای برغان طالقان از توابع شهرستان ساوجبلاغ متولد شد. پس از خواندن دروس حوزوی در ایران و عراق به دربار فتحعلی شاه فراخوانده شد و در آنجا برای اولین بار نظریه ولایت فقیه را مطرح نمود.
... در ایام تحصیل همیشه شبھا می گریست و به گردن خود زنجیری می انداخت و میخی بود که بر زمین می کوبیدو تا صبح مشغول عبادت می شد.
زمانی که در اصفهان دروس حوزوی میخواند بسیار فقیر و تهدیدست بود بطوریکه پوست خربزه دیگران را میخورد.( شرح ماجرا در این جا)
زمانی که در اصفهان دروس حوزوی میخواند بسیار فقیر و تهدیدست بود بطوریکه پوست خربزه دیگران را میخورد.( شرح ماجرا در این جا)
اما زمانی که مجتهد شد و به قزوین آمد پرنفوذترین شخص مذهبی در قزوین و
حتی ایران شد. او همه کاره شهر بود. حکم تعزیر متهمان را صادر و حدود شرعی
را اجرا میکرد. اموال بسیاری از کسبه و تجار را توقیف کرده و آنها را تکفیر
و تازیانه میزد.
حکیمی (طبیب) در قزوین قبل از سفر به حج انگشتری گرانقیمت از الماس ناب را به رسم امانت به دست مجتهد شهر یعنی همین برغانی سپرد. وقتی که از سفر برگشت و تقاضای انگشتر را کرد، برغانی به او یک انگشتر معمولی عقیق را داد. هرچه او اصرار کرد که انگشتر من الماس بوده این عالم روحانی زیر بار نرفت و او را از خانه اش بیرون انداخت.
در موردی دیگر پول یکی از تجار پنبه فروش را بالا کشیده بود. آن شخص تهدید کرد که برغانی را می کشد. روز بعد مغازه اش به آتش کشیدند و آنرا به حساب کرامات و معجزات ملا محمد تقی برغانی گذاشتند.
حکیمی (طبیب) در قزوین قبل از سفر به حج انگشتری گرانقیمت از الماس ناب را به رسم امانت به دست مجتهد شهر یعنی همین برغانی سپرد. وقتی که از سفر برگشت و تقاضای انگشتر را کرد، برغانی به او یک انگشتر معمولی عقیق را داد. هرچه او اصرار کرد که انگشتر من الماس بوده این عالم روحانی زیر بار نرفت و او را از خانه اش بیرون انداخت.
در موردی دیگر پول یکی از تجار پنبه فروش را بالا کشیده بود. آن شخص تهدید کرد که برغانی را می کشد. روز بعد مغازه اش به آتش کشیدند و آنرا به حساب کرامات و معجزات ملا محمد تقی برغانی گذاشتند.
این شخص آنقدر پرنفوذ بود که هر چه میخواست میکرد. از شاه و دربار هم
ترسی نداشت. همانطور که در قسمت قبل گفتیم شیخ احمد احسایی بسیار شهرت یافت
و بسیار مورد وثوق شاه قاجار قرار گرفت.
ملا محمد تقی برغانی بالای منبر رفت و شیخ احمد را تکفیر کرد و او را مرتد نامید. جنجال عظیمی به پا شد. روزی هر دو اینها در مجلس شاهانه به خدمت فتحعلیشاه رسیدند و در آنجا با هم مجادله کردند و کار به سیلی زدن بصورت یکدیگر کشید که موجب ناراحتی شاه گردید.
از آن تاریخ به بعد، اختلاف چنان این دو عالم بزرگوار آتش فتنه ای را در کشور افروختند که جان صدها و هزاران ایرانی را به کام خود فرو برد.
ملا محمد تقی برغانی بالای منبر رفت و شیخ احمد را تکفیر کرد و او را مرتد نامید. جنجال عظیمی به پا شد. روزی هر دو اینها در مجلس شاهانه به خدمت فتحعلیشاه رسیدند و در آنجا با هم مجادله کردند و کار به سیلی زدن بصورت یکدیگر کشید که موجب ناراحتی شاه گردید.
از آن تاریخ به بعد، اختلاف چنان این دو عالم بزرگوار آتش فتنه ای را در کشور افروختند که جان صدها و هزاران ایرانی را به کام خود فرو برد.
تکفیر او بازتاب گستردهای در میان علما داشت و به درگیری فیزیکی بین
پیروان دو گروه منجر شد . این درگیری ها در تبریز منجر به کشته شدن عده
زیادی گردید.
این اختلافات در شهر قزوین چنان شدت یافت که شهر به دو قسمت کاملا مجزا تقسیم کردید. یکطرف طرفداران شیخیه و یکطرف طرفداران همین ملا محمد تقی.
گاهی اهالی بدلیل عبور از قسمت دیگر مورد ضرب و شتم پیروان گروه دیگری قرار میگرفتند.
این اختلافات در شهر قزوین چنان شدت یافت که شهر به دو قسمت کاملا مجزا تقسیم کردید. یکطرف طرفداران شیخیه و یکطرف طرفداران همین ملا محمد تقی.
گاهی اهالی بدلیل عبور از قسمت دیگر مورد ضرب و شتم پیروان گروه دیگری قرار میگرفتند.
اما ماجرای قتل او چه بود؟
شخصی عادی به نام عبدالله شیرازی وارد شهر قزوین میشود و می بیند که مردم شخصی را گرفته و عمامه اش را به گردنش انداخته و اذیت و آزار میکنند. زمانی که علت را جویا میشود میگویند برای این بوده که آن شخص از شیخ احمد احسائی تمجید نموده و بنابر حکم شرعی ملا محمد تقی برغانی او را باید کشت.
او که از پیروان شیخ بوده برای تحقیق به مجلس درس او میرود و ملا تقی در پاسخ او میگوید که شیخ احمد احسایی و اتباعش همه گمراه و خدا نشناسند. این دلیل خشم عبدالله شیرازی شده و تصمیم میگیرد ملا محمد تقی برغانی را به قتل برساند.
البته روایت دیگری هم هست که چند روز بعد از قتل ، انگشت اتهام به سوی طاهره قره العین نشانه گرفتند و او را به دانستن وقوع قتل میداند.
برادر زاده اش یعنی طاهره «قره العین» اولین زنی بود که بابی شد و کشف حجاب کرد.
شخصی عادی به نام عبدالله شیرازی وارد شهر قزوین میشود و می بیند که مردم شخصی را گرفته و عمامه اش را به گردنش انداخته و اذیت و آزار میکنند. زمانی که علت را جویا میشود میگویند برای این بوده که آن شخص از شیخ احمد احسائی تمجید نموده و بنابر حکم شرعی ملا محمد تقی برغانی او را باید کشت.
او که از پیروان شیخ بوده برای تحقیق به مجلس درس او میرود و ملا تقی در پاسخ او میگوید که شیخ احمد احسایی و اتباعش همه گمراه و خدا نشناسند. این دلیل خشم عبدالله شیرازی شده و تصمیم میگیرد ملا محمد تقی برغانی را به قتل برساند.
البته روایت دیگری هم هست که چند روز بعد از قتل ، انگشت اتهام به سوی طاهره قره العین نشانه گرفتند و او را به دانستن وقوع قتل میداند.
برادر زاده اش یعنی طاهره «قره العین» اولین زنی بود که بابی شد و کشف حجاب کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر